شاعری که بیشتر با اشعار کلاسیک و غزلهای جاندارش شناخته شده بود؛ در این اثر تصویر شاعری تمام قد درحوزه شعر نو از خویش ارایه کرده است. این کتاب حاوی سه دفتر با عناوین بزرگراه آسیایی- بهشت رضا و میلان گاز است.
در نخستین نگاه به این کتاب با طراحی روی جلد آن که ظاهراً بالشی است با طرحهای گل درشت، گلهایی که کم و بیش مزاحم خواندن عنوان کتاباند مواجهم که در زمینهای چرک و خاکستری، لابد باید از مرگ نشانهای در برداشته باشد و کتاب را که بر میگردانم پشت جلد آن نیز تکرار طرح روی جلد است با این تفاوت که این بار بخشی از یکی از سرودههای شاعر در مستطیلهایی جگری رنگ بالش مذکور را مشوه، کردهاند مثل همان نوشتههایی که در نشریات دانش آموزی روی عکسها و طرحها چاپ میشوند.
خلاصه اینکه طراحی جلد در شأن کتاب نیست و براحتی یکی دو نمره منفی برای ناشر و شاعر دست و پا میکند. اصلاً انگار هنوز قرار نیست در حوزه نشر کشور طراحی جلد، جدی گرفته شود و غالباً طراحی جلد که باید مزیتی برای کتابها محسوب شود برعکس عمل میکند. ضعف طراحی جلد در دستپخت ناشران کوچک تحمل کردنی است، اما کوتاهی ناشر تخصصی شعر قابل تذکر است.
تأمل و اعتراض
نخستین دفتر مجموعه «بزرگراه آسیایی» نام دارد که حاوی چند شعر «تأمل و اعتراض» است :
تقویم را باز میکنم/ بوی خون است که میزند بیرون/ پیر مرد نابینا/ دست میگذارد روی شانهام / با لهجه کرمانی/ نشانی مردی را میپرسد/ به نام آغا محمد خان قاجار/ زن، تاول صورتش را میپوشاند/ از زیر چادرعربیاش /خرمایی بیرون میآورد:/ «هستهاش را تف کن توی صورت عراقیها»// فندک میزنم/ کام عمیقی میگیرد جوان/ زخم سینهاش را میخاراند و میپرسد/ گلولهها چرا این همه داغ اند؟/ تقویم را میبندم پنجره را باز / میگذارم/ بوی خون دهان کوچه را ببندد
شاعر در این شعر ضمن رعایت اقتصاد کلمه و توجه به ایجاز با گشودن تقویم به ورق زدن تاریخ مینشیند، فرض کنیم در تهران تقویم را ورق میزند تاریخ مملو از خونریزیهاست که بوی آن را نمیشود نشنید و اما تاریخ بدون جغرافیا معنی نمیشود، پیرمرد کور شده کرمانی به طنازی نامردی را مرد مینامد و از نشانی آغا محمدخان قاجار پرس و جو میکند؛ از تهران و کرمان میگذرد و در کناره کرخه و کارون به جنوب- که با چادرعربی و تاول صورت شیمیایی شده به ذهن متبادر میشود- میرسیم.
در جنوب زن شیمیایی شده خرمایی تعارف میکند و میخواهد که هستهاش را توی صورت عراقیها تف کنیم؛ کاری که باید میکردیم و نکردیم. اینک نوبت جوانی است که از چرایی داغی زخم گلوله میپرسد و شاعر در این بند شعر به هیچ مکانی اشاره نمیکند و همه جوانانی که در همه جای زمین، زخمهای جنگ را تحمل میکنند، میتوانند موردنظر شاعر باشند و به گونهای در این بند جغرافیای جهان مورد نظر است؛ خانه شاعر غرق در بوی زهم خون است پس تقویم را میبندد و پنجره را میگشاید تا بوی خون دهان کوچه را ببندد.
حیرت مرگ
دفتر دوم مجموعه در «حد مرگ»،«بهشت رضا» نامیده شده است و میدانیم آرامستان مشهد بهشت رضا خوانده میشود. نگارنده به دلیل این عنوان «بهشت رضا» و هم به خاطر شعرهای تقدیم شده به شاعر قدر مشهدی که کوچ نابهنگامش شعر کشور را داغدار کرد و نشانههای دیگری از خراسانی بودن شاعر که در این کتاب با آن مواجه میشویم و هم به خاطر شناختی که سالهای سال از شاعر و زندگی و حال و هوای او دارم؛ معتقدم او هنوز از روستای فطرت دور نشده و زیبایی جانش را با رنگ و لعاب کلانشهرها معامله نکرده است و بنده به تهرانی نشدن او پس از سالها زندگی در تهران چندین نمره مثبت میدهم و وی را شاعری خراسانی میشناسم که جهانی میاندیشد و این سیره ای است که در بحبوحه بیهویتیهای فراوان بعضی از هم روزگاران، باید برآن ارج نهاد.
مرگ زنی است با پیراهن گلدار و چشمهای نگران / وقتی جنینش هنوز تکان میخورد/ مرگ دختر بچه ای است با لباس نارنجی/ که همبازی تازهاش / همیشه میبازد/ مرگ قماربازی است با دندانهای زرد/ که برگها را روی میز کوبید/ و همه سوختیم.
این شعر در سوگ الهام اسلامی شاعر، همسررضا بروسان شاعر است که توامان با دختر خردسالشان طعمه تصادف شدند و همه سوختیم.
آدرس عشق
میلان گاز سومین دفتر این کتاب، در بردارنده، عاشقانههایی پاکیزه و نجیب است که نشانی عشق را مکرر میکند:
تاریخ هزار تکه میشود / و در هر تکهاش/ آرایشات را کامل میکنی/ که به ملاقات پادشاهی بروی/ /راهت را میبندم/ معشوقه معمولی من میمانی.
زیبایی و عمق و ایجاز این شعر، نگارنده را از هرگونه توضیح و تفسیر بی نیاز میکند.
میخواهم در خیابانها بچرخم/ سیگارگدایی کنم/ و هر که پرسید چرا؟/ به قلبم اشاره کنم .
این شعر کوتاه به روشنی تصویر مجنونهای عصر مدرنیته را روبرویمان میگذارد و «میلان گاز» عاشقانهای دیگر که مشخصاً حاوی آدرس خانه عشق است، این نوشتار را به منزل میرساند:
از مال خدا/ شصت متر خانه مسکونی دارم/ در تهران/ که در مساحت شهر دیگری نفس میکشد// یک بار شعر دارم / و کلماتی که دوست دارند زمزمه شان کنی/ وقتی ظرفهای شام را میشویی/ یک بار شعر و هزار بار دل عاشق که/ از واویلای چشم تو سرشار است// شناسنامهام که باطل شد/ بگو درخاکی دفنم کنید/ که داد میزند/ کجا لبی را تصرف کردم/ و دلم خواست سرم را به اولین دیوار بکوبم باز میگردم / از خطیهای میلان گاز تشکر میکنم/ که مرا به تو رساندند... .
نظر شما