ورزشیها یک اصطلاح عامیانه ساده اما مهم دارند. گفت و گو را با همین سئوال آغاز کنیم. تا به حال لگد به گربه زده اید؟
من اولین بار این اصطلاح را از پژمان جمشیدی شنیدم. قبل از آن فکر می کردم که اصطلاح «عکس با شورت ورزشی» خیلی باب است اما بعداً فهمیدم این اصطلاح هم بین فوتبالیست ها رایج است. من تا به حال خودم به گربه لگد نزده ام اما لگد زدن بقیه به گربه را بارها دیده ام. در واقع در ورزش بیشتر هوادار بودم تا ورزشکار.
چرا سراغ فیلمسازی در عرصه ورزش رفتی؟
صحت: راستش.... پیش آمد.واقعیت قضیه این است که اوایل کار نگرانی داشتم اما به مرور این نگرانی ها کمتر شد.
چرا؟
نمی دانم. آدم یا نگران هست یا نیست. من الان نگران نیستم!
استقبال چطور؟ یعنی به بعد از ماجرا هم فکر کرده بودید؟ اینکه فیلم مورد استقبال قرار نگیرد.
ببینید، ما در سریال پژمان، ورزش را محور اصلی قرار ندادیم. فقط شخصیت اصلی این سریال فوتبالیست بوده. همین نوع نگاه در ساختمان پزشکان هم بود. یعنی شغل کاراکتر اصلی ما روانشناسی بود اما موضوع محوری، زندگی این ادم بود نه شغلش.
عدم شناخت چهرههای ورزشی از حال و هوای سینما مشکلی ایجاد نکرد؟ نگاه مصنوعی نشد؟
اصلا. پژمان جمشیدی در زمینه بازیگری بسیار با استعداد است. به نظرم ممکن است پژمان بعد از این سریال بتواند بازیگری را به صورت جدی تری ادامه بدهد. ما در این سریال از آدمهایی استفاده کردیم که واقعا فوقالعاده بودند. بهروز رهبریفرد، محمد محمدی، علی موسوی، حمید درخشان، حسین ماهینی، آرش برهانی . اینها هرچند قرار بود نقش خودشان را بازی کنند اما بالاخره باید در چارچوب دیالوگها حرکت میکردند. بهروز رهبریفرد جوری بازی کرد که بازیگرهای حرفهای هم باور نمیکردند.
بیایید بهطور مشخص درباره خطوط قرمز ورزشیها صحبت کنیم. مثلا برای اهالی رسانه، دلالبازی خط قرمز است یا برای بازیکنان موضوعات دیگری. به این خطوط قرمز توجه کردید؟ یعنی درباره این خطوط اصلا بررسی مشخصی انجام شد یا همین خطوط، سوژه کار شما بود؟
اطلاعات ما برگرفته از همان اطلاعات معمول جامعه بود. ما با هر چیزی که فکر میکردیم بیاحترامی نیست اگر قابلیت شوخی کردن داشته است شوخی کرده ایم.. ما حتی با اهالی صنف بازیگری و سینما هم شوخی کردیم.
مشاور هم داشتید؟
خود فوتبالیست ها که با ما کار می کردند به ما مشاوره هم می دادند.
ایده ساخت سریال پژمان چه زمانی به فکر شما افتاد؟
ایده این کار مال پیمان و مهراب قاسم خانی بود. پیمان و مهراب این طرح را مطرح کردند. فکر می کنم این ایده وقتی به ذهن بچه ها آمده که پژمان از خاطرات فوتبالی اش برای آن ها تعریف می کرده است.
نگران نیستید سبک کارتان مثلا شبیه به آقای دهنمکی شود؟ یعنی یکسری شوخیها و تکهکلامهای معمول در جامعه را کنار هم بچینیم و وارد فیلم کنیم.
امیدوارم اینطور نباشد. وجود یک سری شوخی و تکیه کلام معمول در جامعه به خودی خود نه خوب است و نه بد. باید ببینیم کلیت کار درآمده یا نه. پیشنهاد میکنم یکبار هم بعد از تمام شدن سریال درباره این موضوع حرف بزنیم و ببینیم بازتاب کار چطور بوده است.
ورزش به خودی خود یک پتانسیل قوی مخاطب دارد. درباره این حرف بزنیم. مثلا اینکه شما بعد از دیدن اساماسهای پرتعداد برنامه نود یا مثلا استقبال مردم از ورزش در شبکههای اینترنتی و رسانهها، فکر کنید که این پتانسیل را باید استفاده کرد.
این را میدانستیم که مردم ورزش را دوست دارند و قهرمانان ورزشی را هم همینطور. منتها این را هم می دانستیم که ورود به حوزه طنز ورزشی هم میتواند مثبت باشد و هم در صورت اشتباه میتواند مشکلات زیادی ایجاد کند.
پس شما نگران درنیامدن کار هم بودید؟
طبیعتا. اصلا آدم موقع فیلمبرداری برای ضبط هر سکانسی نگران است.
کسی از ورزشیها هم بود که به کار شما جواب منفی بدهد و نیاید؟
بله. خیلیها بودند که تمایلی نداشتند مقابل دوربین حاضر شوند. مثلا آقای خسرو حیدری. چون به شدت ماخوذ به حیا و خجالتی هستند. حاضر نبود بازی کند و بعد از اصرارهای فراوان و خواهش های مکرر گروه فقط چند لحظه ای مقابل دوربین حاضر شدند. آقای حیدری غیر از این که فوتبالیست درجه یکی است شخصیت و کارکتر دوست داشتنی و منحصربه فردی هم دارند.
این گروهی که شما نام بردید اکثرا بازیکنانی بودند که در دوران فوتبال شیطنتهایی هم داشتند. نگران تمرد اینها موقع ضبط نبودید؟
اصلا. خیلی به ما خوش میگذشت. روزهایی که بچههای فوتبالیست میآمدند، همه گروه جمع میشدند سر صحنه. ساعتها درباره پشتپردههای فوقالعاده فوتبال حرف میزدیم و میخندیدیم. عالی بودند.
هیچ فکر کردید که از دیگر چهره های ورزشی هم استفاده کنید؟ درباره چهرههایی مثل علی کفاشیان چطور؟ یعنی کسانی که بالقوه استعداد طنز دارند.
آقای کفاشیان ذاتا طناز هستند. اما فکر می کردیم امکان اینکه متقاعد بشوند در سریال حضور پیدا کنند نیست. مثلا ما با غلام پیروانی صحبت کردیم که خیلی لطف داشت اما قبول نکرد. یا با حمیدرضا صدر صحبت کردیم که ایشان هم با وجود لطف زیادی که داشتند ترجیح دادند در سریال بازی نکنند.
هوادار حرفهای ورزش هستید؟ مثلا سپاهان را واقعا متعصبانه دوست دارید؟ همان کریخواندنها، دنبالکردنها و...
واقعا دوست داشتم هواداری متعصب باشم چون خیلی بیشتر خوش میگذشت اما من راستش یکجورایی باعث آبروریزی هستم. یعنی من هوادار درست و حسابی محسوب نمیشوم. امروز طرفدار سپاهان هستم اما همزمان یک رقیب دیگر به نام تراکتورسازی هست که طرفدار این تیم هم هستم. یا مثلا باور میکنید بازی رئال و بارسا، من طرفدار هردوتای آنها هستم؟ این هم شد هواداری؟ آبروی هواداری را بردم من (با خنده). مثلا من بهشدت امسال از پرسپولیس خوشم میآید. علی دایی با آوردن بازیکنان جوان، تیم را هجومی کرده و به همین دلیل من طرفدارش هستم. حالا فکر کنید من بازی سپاهان و پرسپولیس را چطور باید تماشا میکردم.
چطور تماشا کردید؟
راستش 17دقیقه اول بازی را دیدم و بقیه بازی را چون کار داشتم ندیدم.
قسمتهای مهم را دیدید پس؟
بله. اشتباه مهلک قهرمانی را دیدم. نمیدانستم باید خوشحال باشم که گل زدیم یا ناراحت باشم که پرسپولیس جوان گل خورد.
آقای صحت، لب کلام؛ کاری که شما در سریال پژمان کردید، خدمت به فوتبال است یا خیانت؟ خودتان چطور فکر میکنید؟
راستش را بگویم؟
طبیعتاً.
من خدمت کردم.
نظر شما