آرش شفاعی-ادبیات داستانی، جلوه روشنی از زیست اجتماعی و تاریخی یک ملت است. هنری که در آیینه آن می توان به تماشای تمام قامت چهره یک ملت با همه داشته ها و نداشته ها و باورهایش نشست و ادبیات داستانی سرزمین ما نیز از این خصیصه خالی نیست.

تصویر امامزاده در سه گانه داستانی یوسف علیخانی؛ مگه می شه به آقا سلام نداد؟


 در این میان داستان نویسانی که در آفریدن جهان داستانی خود، بیش از همه به حال و هوای ایرانی و بومی نوشته هایشان وفاداراند بیش از بقیه، در بازآفرینی حالات و آنات مردم این سرزمین موفق اند و باز داستان نویسانی که روستا و فضای بکر آن را برای آفرینش ادبی خود انتخاب کرده اند، بیش از بقیه در این حوزه توفیق دارند.
یکی از نویسندگانی که در سال های اخیر با انتشار سه مجموعه داستان پی در پی توانسته است فصل تازه ای در روستایی نویسی در ادبیات داستانی ما بگشاید، یوسف علیخانی است که مجموعه داستان هایش به نام های «قدم بخیر مادر بزرگ من بود( افق- 1382)»، «اژدها کشان ( نگاه- 1386)» و «عروس بید(آموت- 1388)» همگی در فضای روستایی به نام «میلک» می گذرد. به عبارت دیگر جهان برخاسته از خیال نویسنده اگر چه مرزهای جغرافیایی محدودی ( به اندازه یک روستا) دارد اما در بی مرزی خیال نویسنده، همواره جلوه های تازه ای در برابر نگاه مخاطبان می گذارد و انگار میلکی که در خیال هنرمند آفریده شده، نهایتی نخواهد داشت.
در مرکز این میلک داستان آفرین، امامزاده اسماعیل قرار دارد که به همه زندگی ها و مرگ ها، به همه کنش ها و جلوه های زیست مردمان روستا و حتی روستاهای اطراف آن جلوه و معنا می دهد. بد نیست ابتدا تصویری از امامزاده را مرور کنیم:
زیر ایوان امامزاده، قبرستان بود و بعد باغستان و آن وقت سیاهی ها که انگار نه انگار، کلی کوه و دره تویش خوابیده بودند. نور توی امامزاده هی می خوابید و هی بلند می شد و از در و دیوار صحن بالا و پایین می رفت. سبو تکیه داده شده بود جلوی در امامزاده، روی کاشی های آبی جلوی در کوچک که باید حسابی سر خم می کردی تا داخل بشوی. سبو سنگین نبود اما دوبار ته اش را زدنم زمین و تق تق اش رفت تا توی قبرستان. آبی های کاشی های جلوی امامزاده برق برق می زدند. (عروس بید/ص 157 و 158)
در تمام سه کتاب، هر وقت قهرمان داستان روی بر می گرداند، سمت نگاهش به امامزاده است. مرکزیت این مکان در هندسه روستا بدون این که نویسنده بخواهد بیش از حد بر آن تمرکز کند، مشخص است. انگار امامزاده مرکز دایره ای است که نه در اطراف آن نه تنها خانه ها و کوچه های روستا، بلکه همه مظاهر زندگی آنها شکل گرفته است. اعتقاد به امامزاده و تاثیر معنوی حضور او در روستا چنان است که نمی توان هیچ جنبش و سرزندگی بدون حضور و وجود امامزاده را حتی تصور کرد چنان که در بخشی از کتاب می خوانیم:
سویی از معلم خانه نمی آمد. آمد پایین و گفت:
- گفتم نریم امامزاده.
- ها ولی می شه مگه وقت آمدن و رفتن به آقا سلام نداد؟
( اژدها کشان/ ص 32)
بچه های روستا وقتی به مدرسه می روند ابتدا به امامزاده سلام می کنند. در نشست و برخاست، در دید و بازدید، در بیماری و ناخوشی، در خوشی و صلح، همه راه ها آغازش از امامزاده است و پایانش در امامزاده. حتی مرگ در دو داستان مانند نخستین داستان مجموعه قدم بخیر و داستان دیگری که در مجموعه اژدها کشان، درست در داخل امامزاده روی می دهد و جالب اینجاست که درون مایه هر دو داستان شباهت بسیار به هم دارد.
در داستان نخست، احتمال پنهان شدن یک افعی در امامزاده که دشتبانی را کشته است؛ گنج یابان طمعکار را به صرافت زیر و رو کردن امامزاده می اندازد و در داستان دوم، مردی که بر سر ملک و زمین با مرد دیگری اختلاف دارد در صحن امامزاده تیر می خورد و می میرد. هر دو مرگ، موجی از دنیا خواهی را به دنبال می آوردو تضاد عمیقی که میان معنویت محل رویداد داستان ( امامزاده ) و مادی اندیشی و طمع کاری انسان ها در داستان ها وجود دارد، به تاثیرگذاری بیشتر هر دو اثر منجر شده است .
علیخانی در مجموعه کارهایش، همچنین بدون این که در نقش مصلح نصیحت گر ظاهر شود، برخی خرافه اندیشی ها و کژ فکری هایی را که در محیط های بومی و روستایی رواج دارد، در برابر چشم مخاطبانش قرار می دهد. نویسنده در این جا اگر چه با گزینش و به نمایش درآوردن اعتقادات نادرست و کژتابی های فکری، در موضع بی تفاوتی نیست اما از هرگونه دخالت قضاوت آمیز در متن نیز خودداری می کند.
یکی از نمونه های خوب و قابل توجه در این خصوص داستانی است که در آن اهالی دو روستا تصمیم می گیرند مراسم سنتی عاشورا را با مشارکت هم برگزار کنند اما در نهایت اختلافات کودکانه ای نظیر این که علم نخست از کدام روستا به کدام روستا برود، وحدت و همدلی میان آنان را تحت تأثیر قرار می دهد.
داستان های سه مجموعه یوسف علیخانی، نشان دهنده آداب و سنن، زبان، باورها و اعتقادات درست یا نادرست و شیوه زندگی مردمان بومی بخشی از سرزمین ماست.
مرکز بودن امامزاده در هندسه داستانی او ؛ که شاید کاملاً ناخودآگاه اتفاق افتاده است ؛ نمادی است از درکی که او به عنوان نویسنده ای بومی نویس از مرکزیت باورهای معنوی و مذهبی در اندیشه ها و باورهای مردم روستاها و جامعه سنتی ایران دارد. این درک نتیجه شناخت و زیست با این مردم ونوشتن درباره آنان است. به یاد داشته باشیم که در این جا با ادبیات سر و کار داریم. نویسنده با ماده خام هایی از شناخت واقعیت موجود، دنیایی برساخته است که بیش و پیش از این که هم در واقعیت دنیای بیرون ریشه دارد و هم در نازک کاری های خیال یک هنرمند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عصر صفوی ؛ نقطه عطف فرهنگ وقف در ایران


در عصر صفوی توجه به امور موقوفات بیشتر از سایر دوره های پیش از آن بوده است. در این دوره به ویژه شاهان صفوی، خود امور موقوفه را تقویت می کردند و املاک و اموال زیادی را به اماکن مورد احترام مانند آستانه مبارکه مشهد، قم و نیز اردبیل که آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی است، وقف کردند.
در عصر صفوی بزرگان و شاهان خود مشوق امور خیریه و وقف بودند و مقدار زیادی از اموال خود را وقف نمودند. دو بنای موقوفه در اصفهان وجود دارد که در زمان شاه عباس در کنار بازار شهر وقف شد. این دو عمارت یکی دار الشفاء و دیگری کاروانسرای مسگران است.
بدین ترتیب خاندان صفویه در طول تاریخ ایران به عنوان پرچمدار وقف شناخته شده اند. شاهان صفوی به موقوفات کشور توجه خاص داشته و پیوسته نظارت عالیه بر آنها را نیز برعهده داشتند. قرن دهم و یازدهم هجری قمری، دوران شکوفایی و توسعه موقوفات شهر اصفهان بوده است.
در عصر صفویه، علاوه بر موقوفاتی که از سابق باقی مانده بود، وقف، رشد چشمگیری یافت و بویژه از سلطنت شاه عباس به بعد، جهش خاصی برای توسعه موقوفات صورت گرفت. اغلب اعیان و مالکان اموال خود را وقف کردند. در رأس همه آنها شاه عباس قرار داشت که سرمشق بزرگان بود و در سال 1016 ه ق کل املاک خاصه خود، از خانات و قیصریه و چهار بازار و حمام ها و غیره را به چهارده تقسیم بر چهارده معصوم وقف کرد.
در عصر صفویه، به ویژه دوران شاه عباس اول، کاروان سراهای متعدد ساخته شد که تعداد آنها را در ایران 999 باب نوشته اند، تاورنیه سیاح فرانسوی آنها را «مهمان خانه های مشرق زمین» می نامد.
هرج و مرج و نابسامانی های سیاسی، اداری و اقتصادی دوره خلفای عباسی از یک سو و گسترش بیداد و تجاوز حکام به مالکیت های اشخاص، از دیگر سو باعث شد که نهضت وقف بر مراکز عام المنفعه در میان مالکان و ثروتمندان به راه افتد و تقویت شود؛ زیرا ایشان وقف املاک خود بر اماکن خیریه عمومی را تنها راه نگهداری مال از تعدی حکومت می دانستند که از طرفی ثواب اخروی را نیز به خاطر دعای خیر مردم به همراه داشت.
بنابراین دوره حکومت صفوی را، که اوج پایگیری تفکر مذهب و شیعه در سرتاسر ایران بوده است، باید نقطه عطفی در فرهنگ وقف در ایران و اوج اعتلای این سنت حسنه دانست. صفویه آن چنان فرهنگ وقف را در میان مردم رایج ساخت که دیگر وقف مختص مالکان بزرگ و ثروتمندان نبود بلکه بیشتر مردم نیز بنا به وضع مال خود، در این امر خیر شرکت می کردند.
اما از دوران صفویه به بعد، یعنی پس از نفوذ فرهنگ بیگانه و رواج شیوه های تفکر غربی در نظام اداری و فرهنگی کشور، بینش وقف، سازندگی، کارایی، تحرک و مدیریت قبلی خود را در حد وسیعی از از دست داده است، اما به سبب جهان بینی و اعتقاد مردم به دین مبین اسلام، ریشه این اندیشه خیر به کلی خشک نشده و افراد نیکوکار و خیر و معتقد به وقف دارایی های خود، قدم های مؤثری در عمران و آبادانی شهرها و شهر اصفهان به ویژه مکان های مذهبی و عام المنفعه برداشته اند.
میزان موقوفات حکایت از اعتقادات مذهبی و شرایط اقتصادی مردم دارد. یکی از علل کاهش اشتیاق به وقف را، بخصوص در محله های جدید و اعیان نشین، می توان اعتقادات مذهبی گروه هایی از مردم دانست. البته در این میان مسأله امنیت را نیز نباید فراموش کرد.
اگر صاحب ملکی از سیاست دولت پروا داشت، برای حفظ ملک خود آن را وقف می کرد، ولی در تصرف خود نگه می داشت. بنابراین به مرور مردم کمتر به عملکرد مستبدانه دولت توجه می کردند و یا شاید مالکیت آنان در محله های جدیدتر بر پایه و اساسی محکم تر قرار می گرفت که نیازی به وقف کردن املاک خود نمی دیدند.
بی تردید وقف در دوره قاجاریه، که دوران تشکیل هسته اولیه تهران کنونی به شمار می آید، نقش اساسی و غیر قابل انکار داشته است. در نظام سنتی قاجار اغلب نهادهای مدنی، حتی اگر دست اندرکاران حکومت بانیان آن بوده اند، در قالب وقف و متکی به نظام استوار وقف عمل می کرده است.
نظامی که از یک سو به صورت غیر دولتی، و از سوی دیگر پس از اجرای صیغه وقف به صورت غیر خصوصی عهده دار فعالیت هایی بوده است که اکنون در حیطه کار وزارتخانه ها و سازمان هایی چون آموزش و پرورش و آموزش عالی (مکاتب و مدارس) ، بهداشت و درمان (دارالشفاها، بیمارستان ها و درمانگاه ها)، بهزیستی و تأمین اجتماعی ، راه و ترابری (پل ها و جاده ها)، نیرو (قنوات و آب انبارها و یخچال ها)، اقتصاد (بازارها و دکاکین)، جهاد سازندگی و کشاورزی (زمین های زراعی و باغات)، وزارت ارشاد و تبلیغات اسلامی(نشر کتب و تبلیغ دین)، حج و زیارت و حتی سازمان میراث فرهنگی (حفظ و احیای آثار و بناهای مذهبی و عام المنفعه) است.
در دوره قاجار، ثروتمندان برای رفع نیازهای مردم از طریق وقف اقدام می کردند؛ مانند عیسی بیگلربیگی. در دوره پهلوی ثروتمندان کمتر از طریق وقف به کمک نیازمندان می شتافتند.
در دوره پهلوی واقفان برای اجرای نیات خود رقباتی را که بتواند بیشترین درآمد داشته باشد وقف می کردند و نوع رقبات هر دوره متناسب با شرایط اقتصادی حاکم بر آن دوره بوده است. در دوره پهلوی چشم اندازها و نقاط فرهنگی ناشی از وقف که در قالب های مکان های مذهبی، آموزشی، درمانی، تجاری، مسکونی و غیره تجلی می کند، بیشتر در سراسر شهر توزیع شده اند و در دوره قاجار، رقبات بیشتر در محدوده بازار و اطراف آن متمرکز بوده اند.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.