الهام حسینی : مرضیه حدیدچی(دباغ) ؛ از جمله زنان مسلمان و پیشرو در مبارزه است که آگاهانه و معتقدانه پا به میدان مبارزه گذاشت و متحمل شکنجه های سخت و کشنده ساواک و زندانهای مکرر و دوری از همسر و فرزندان شد و در این راه زینب گونه صبر و مقاومت کرد.

ساواکی ها دختر 14 ساله ام را مقابل چشمانم شکنجه می کردند

وی در سال 1341 با یکی ازشاگردان امام خمینی به نام آیة الله شهید سعیدی آشنا شد ، این شهید که در مسجد موسی ابن جعفر ( ع ) امام جماعت بود ،امکانی فراهم آورد تا خواهر طاهره در محضر وی کسب فیض کند.
مرضیه حدیدچی معروف به خواهر طاهره که قبل از آن نیزمشغول تحصیل در محضر استادانی ُچون حاج آقا خوانساری وحاج آقا کمال الملک بود تحصیلاتش را در محضر شهید سعیدی ادامه داد و از این طریق با مبارزات انقلابی امام خمینی "ره " و یاران ایشان نیزآشنا شد. گفت و گوی ما با خانم دباغ بررسی روایات آن روزهاست.
*خانم حدید چی ،برایمان از شروع فعالیتهای سیاسی تان بگویید.
**زمانی که در محضر شهید سعیدی تحصیل می کردم ،ایشان طی جلسه ای من و دو نفردیگر از بانوان را برای همکاری در حوزه سیاسی انتخاب کردند ،که این کارها شامل تکثیر و توزیع نامه های حضرت امام خمینی "ره " که درتبعید به سر می بردند بود . پس از چندین بار دستگیری شهید سعیدی، ایشان در سال 1349 به شهادت رسیدند و پس از آن با همکاری یکی از شاگران ایشان به نام آقا مرتضی صالحی خوانساری (که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیدند)ارتباط ما با روحانی مبارز شهید محمد منتظری وسپس دانشجویان دانشگاه شریف ودانشگاه علم وصنعت برقرار شد.
من تا مدتی با چند گروه کار می کردم و پس از آن سال 1352 دستگیر شدم وتقریبا 4 ماه در ستاد کمیته مشترک (اداره ساواک) زندانی بودم و پس از آن با هدف شناسایی انقلابیون مبارز آزادم کردند و پس از آن دوباره دستگیر و زندانی شدم ،طی این مدت ساواک بارها منزل ما را بازرسی کرده بودند که دختر دومم ؛ رضوانه یک شعری را از رادیو بغداد در دفترش نوشته بود که آن را آنروزها در مدرسه با همکلاسی هایش می خواند. به خاطر این دفتر او را که 14 سال بیشتر نداشت دستگیر و زندانی کردند و در زندان او را شکنجه می کردند تا از این طریق از من اطلاعات بگیرند .
پس از چند روزی که این شکنجه ها را انجام می دادند ساعت 4 صبح صدای زنجیر بند را شنیدم. وقتی زنجیر بند باز شد از لای دریچه سلول نگاه کردم دیدم دو سرباز زیر بغل این بچه را گرفته اند و وسط راهرو انداختند که هر چه با سطل آب روی صورتش می ریختند به هوش نمی آمد.من هم با مشت به در می کوبیدم. صدای فریادهای من خیلی توی راهرو پیچیده بود. آیت الله ربانی شیرازی (رضوان الله تعالی علیه) توی بند ما بود که صدای فریادهای من را می شنید ، شروع کرد با یک صوت قشنگی آیه «واستعینوا بالصبر والصلوه و انها لکبیره الا علی الخاشعین» خواند و آنوقت من مقداری آرامش یافتم.
احساس کردم دارم کار خطایی انجام می دهم. استغفار کردم. قدری به خودم آمدم. حالم کمی خوب شده بود یک پتوی سربازی آوردند و دخترم را در آن گذاشتند و بردند. فکر کردم تمام کرده و از دنیا رفته است. خدا را شکر کردم که دیگر به دست این دژخیمان شکنجه نمی شود و دیگر کارهای خائنانه اینها را نباید تحمل کند ؛ ولی پس از 16 روز یک شب در سلول باز شد و یک نفر را داخل انداختند که دیدم دخترم رضوانه است بغلش کردم و در گوشش گفتم که چیزی نگو ، چون ممکن است اینجا میکروفن کار گذاشته باشند و مشکل ایجاد شود. فقط در گوشم بگو کجا بودی؟
دستهایش را نشانم داد که روی مچ جفت دست این دختربچه سیزده چهارده ساله جای دستبندها دیده می شد ، دستبندهایی که با آن به تخت بیمارستان ارتش بسته شده بود. بسختی نفس می کشید ، البته هنوز هم که بیش از 30 سال از آن زمان می گذرد با این که قلبش عمل شده و دریچه گذاشته اند گاهی اوقات اصلا صوت ندارد و نمی تواند حرف بزند وقتی هم سالم است صدایش لرزش دارد.
* بعد از آزادی از زندان چه کار کردید؟
پس از یک سال ونیم رهایی از زندان ستم شاهی به رغم داشتن 8 فرزند به انگلستان فرارکردم که البته فعالیتهای انقلابی من وسایر انقلابیون به همینجا ختم نشد، بلکه با اعتصاب غذا وتظاهرات برای آزادی آقا مصطفی خمینی ،دکتر شریعتی ،آقای منتظری،آقای هاشمی رفسنجانی وآقای طالقانی که در زندان تحت شکنجه های سخت ساواک قرار داشتند ادامه داشت که پس از 10 روز اعتصاب غذا دنیا متوجه شکنجه های مذکور در ایران شدند وما تا حدودی به اهدافمان رسیدیم.
پس از آن نیز با آقای تقدیسیان،آقای غروی ،سراج الدین موسوی وچند تن دیگر از برادران به سوریه ولبنان اعزام شدیم که در آنجا نیز ازخواهران وبرادرانی که از ایران برای گذراندن دوره های چریکی به لبنان می آمدند حمایت می کردیم .تا اینکه حضرت امام خمینی "ره " از عراق به روستای نوفل لوشاتو ،روستایی درفرانسه عزیمت کردند و از طریق دفتر امام موسی صدر از من خواسته شد برای حفاظت از بیت امام " ره " به فرانسه اعزام شوم.
با توجه به اینکه در نوفل لوشاتو تجهیزاتی برای زندگی حضرت امام خمینی "ره " در اختیار ایشان قرار نداده بودند یکی از دکتر های ایرانی باغ شخصی خود را در اختیار حضرت امام و بیت ایشان قرار داده بودند (که البته با در نظر گرفتن ملاقات مکرر ایشان با افراد وگروههای سیاسی که از ایران وسایر کشورها به ملاقات ایشان می آمدند ایشان ویلای کوچکی که مقابل این باغ بودرا برای سکونت خانواده شان اجاره کرده بودند)وطی آن مدت مسوولیت تهیه غذا وسایر امور مرتبط با حضرت امام وخانواده ایشان به لحاظ امنیتی برعهده من بود.
*طی ایامی که مسوولیت حفاظت از بیت امام را عهده دار بودید چه افرادی حضرت امام خمینی " ره "را همراهی می کردند؟
**در آن ایام آقایان سراج الدین موسوی،محمد منتظری،غروی،دکتر مجابی، رفیق دوست وآقای محمد هاشمی یاران همراه امام در نوفل لوشاتو بودند. که حضرت امام هر روز از ساعت 10 صبح تا قبل از اذان ظهر جلسه های مختلف با افرار وگروههای سیاسی که از کشور های مختلف به ملاقات ایشان می آمدند داشتند،ضمن اینکه در برخی مواقع بعد از ظهرها نیز مصاحبه هایی با دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه داشتند.اقامه نماز جماعت در تمام ایام سال وهمچنین برگزاری مراسم عزاداری ایام محرم وصفر نیز از دیگر برنامه های ایشان در فرانسه بود.
*اغلب از چه گروههای سیاسی به دیدار امام راحل می آمدند؟
**در آن ایام گروههای سیاسی زیادی نداشتیم .یک گروه مجاهدین بودند که بعد شدند منافقین و ملاقاتی به آنها داده نمی شد،وگروه دیگر جبهه ملی ، نهضت آزادی و روحانیون مبارز(شهید مطهری وشهید محراب آیة صدوقی وآقای خلخالی وهمچنین آیة الله منتظری نیزپس از آزادی از زندان چند روزی در فرانسه نزد امام بودند وبعد از آن به ایران باز گشتند ) بودند که ملاقات خاص با خود حضرت امام خمینی"ره " داشتند .
*امام چگونه از اوضاع داخل ایران مطلع می شدند و به چه صورت حرکتهای انقلابی را هدایت می کردند ؟
**در آن زمان تعدادی از کارمندان مخابرات چند خط تلفن در اختیار روحانیون مبارز قرار داده بودند که با استفاده از آنها گروههای انقلابی خبرها را ازشهرهای مختلف کشور به ستادی که ( به رهبری شهید بهشتی،آیة الله خامنه ای وآیة الله هاشمی رفسنجانی ) درمدرسه رفاه ومدرسه علوی تشکیل شده بود می دادند و ایشان نیزاخبارسراسرکشور را بدون وقفه به اطلاع حضرت امام خمینی "ره " می رساندند.به طوری که هر اتفاقی که ظهر درهریک از شهرهای ایران می افتاد، امام هنگام نماز جماعت مغرب وعشاء در مورد آن صحبت می کردند .
*خانم دباغ زمانی که موضوع بازگشت امام به ایران مطرح شد واکنش مردم فرانسه به این مساله چه بود ؟
**حضرت امام با حکومت و مردم فرانسه ارتباط چندانی نداشتند و از امام خواسته شده بود کار سیاسی در فرانسه انجام ندهند، تا اینکه شب میلادحضرت مسیح ، امام فرمودند خواهر طاهره برای همسایه های مجاور هدایایی همراه با چند شاخه گل از طرف ایشان تهیه شود تا ضمن عرض تبریک میلاد حضرت مسیح (به خاطر رفت وآمدهایی که به خاطر دیدار ایشان در محله می شد) از آنان دلجویی شود و من همراه با آقای احمد خمینی و چند نفر از برادرانم که به زبان فرانسه تسلط داشتند دستور امام راحل را اجرا کردیم.
این مساله بازتاب گسترده ای در کشور فرانسه داشت .به طوری که فردای آن روز ساعت هفت صبح خیابان محل سکونت امام راحل در نوفل لوشاتو از جمعیت خبرنگاران موج می زد ،خبرنگارانی که برای مصاحبه با ایشان آمده و کنجکاو بودند بدانند حضرت امام خمینی "ره " که فردی مسلمان است چرا میلاد حضرت مسیح را تبریک گفته اند.
دور اندیشی امام راحل به خواست خداوند متعال یکی از معجزات انقلاب شد، معجزه ای که به واسطه آن حضرت امام به مردم سایر کشورها نیز معرفی شدند و افراد زیادی از سراسر دنیا با دیدگاه های رهبر فرزانه انقلاب اسلامی آشنا و از طرفداران ایشان شدند .
*خانم حدید چی طی مدتی که درخارج از ایران اقامت داشتید چگونه با وجود دوری از 8 فرزند وخانواده تان کنار می آمدید؟
**ما در مبارزات انقلابی یک رهبر فرزانه داشتیم که امام بودند ، اما علاوه بر ایشان یک رهبر گزیده الهی نیز داشتیم که خداوند متعال ایشان را به عنوان یک الگوی بارز برای تمام زنان مسلمان وآزاده قرار داده اند .
مطالعه زندگی حضرت زینب (س) این درس را به من داده بود تا بتوانم با صبر و استقامت بر این دلتنگی فایق آیم و به تکلیفی که برمن واجب شده بود عمل کنم. در برخی مواقع تکلیف مادر فقط در آغوش گرفتن و بوسیدن فرزندش است و در زمانی دیگر جهاد در راه خداست .من هرگاه دلتنگ فرزندانم می شدم با حضور در حرم حضرت زینب (س) آرام می گرفتم ، ضمن اینکه برای ماندن در خارج از کشور از حضرت امام اجازه تکلیف کرده بودم.
*خانم دباغ از بازگشتتان به ایران برایمان بگویید.
**حضرت امام 12 بهمن سال 1357 با چند نفر از برادران به ایران بازگشتند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، به دستور ایشان من در 27 بهمن همان سال به ایران بازگشتم و از آن زمان تاکنون در خدمت فرهنگ انقلاب اسلامی هستم .
*خانم حدید چی آیا تاکنون فرصت جمع آوری خاطراتتان را داشته اید ؟
**بله من کتابهایی با عناوین ؛ خاطرات مرضیه حدید چی (خواهر طاهره )، همراه با خورشید وهمچنین جمع آوری نظریات همراهان خورشید در خصوص"خواهر طاهره" و خاطرات آن دوران را به رشته تحریر در آورده ام.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.