۱۰ اسفند ۱۳۹۰ - ۰۰:۰۹
کد خبر: 35901

هفته گذشته خبر کوتاهی در گوشه ای از روزنامه ها منتشر شد و بی هیچ واکنشی، مانند بیشتر اخبار کوتاه مشابه، به بایگانی و آرشیو روزنامه ها رفت.

چه بر سر ما آمده است؟

 

 خبر این بود که در شهر قم، در پی اشتباه یک کارمند، دستگاه عابربانک یکی از شعبه ها، برای چند ساعت به جای اسکناس 5 هزار تومانی، چک پول پنجاه هزار تومانی به مراجعان پرداخت می کرده و در هفت- هشت ساعت، بیش از 25 میلیون تومان پول اضافه داده شده و... سرانجام مسؤولان شعبه متوجه شده و جلوی زیان را گرفته اند! اما نکته تکان دهنده این خبر آن بود که هیچکدام از انبوه مراجعانی که در این مدت چند برابر پول درخواستی از دستگاه گرفته بودند، برای پس دادن آن و هشدار به بانک مراجعه نکرده بودند!
تصورش را بکنید دهها نفر رفته اند و کارت را در دستگاه گذاشته و برای نمونه، 20 هزار تومان برداشت کرده اند، اما دستگاه 200 هزار تومان به آنها داده، اما از این میان یک نفر زحمت نکشیده چند قدم آن طرف تر برود و به بانک بگوید، دستگاه، ده برابر بیشتر از حقش را به او پول تحویل داده! همه خلق ا... پول را در جیب گذاشته، چشمشان را بسته اند و پی کارشان رفته اند!
این رفتار برای جامعه ای که چندین دهه است اخلاقیات، محور شعارها و باورهایش شده، نشانه خطرناکی است؛ البته و بی گمان تنها با استناد به آنچه رخ داده نمی توان حکم صادر کرد و هزار اما و اگر وجود دارد، ولی هر چه هست نشانه به صدا درآمدن زنگهای خطری است که کسی پروای شنیدن آنها را ندارد!
به خاطر دارم در سالهای نخست انقلاب، یکی از بستگان نزدیک من، با جهاد سازندگی همکاری می کرد. در آغاز جهاد سازندگی نهادی انقلابی و خودجوش بود، معاونت اداری و مالی چندانی نداشت و کارمندان محدود آن حقوق معلوم و ثابتی نداشتند، اما با اشتیاق کار می کردند.
نقل او از روزهای آخر ماه و پرداخت حقوق در قیاس با خبر اخیر که نقل شده، شگفت آور است: او می گفت، هر ماه، روز پرداخت حقوق، مقداری پول در یک کارتن می گذاشتند و بچه های جهاد یکی یکی می رفتند در اتاق و سرمیزی که کارتن پول آنجا بود و هر کس بی آنکه دیگری ببیند و بداند، به اندازه مورد نیازش در آن ماه، پولی بابت دستمزد برمی داشت. ای عزیزی که این نوشتار را می خوانی! اگر از نسلی هستی که آن روزگار و آن مردان و زنان را درک نکرده ای، باور کن که اینها افسانه نیست. آن ایمان و باورها بود که پایه این انقلاب شد و توانست در برابر هجوم تمام کفر، آن را تا امروز محافظت کند.
آن آشنای جهادی می گفت، همیشه پول، زیاد می آمد و چه بسیار آنها که پولی برنمی داشتند و بعضی گاه حتی مبلغی به آن اضافه می کردند. به راستی ما را چه شده است که امروز پای اختلاسهای میلیاردی به میان می آید و مدیر بزرگترین بانکها با گذرنامه بیگانه به خانواده اش در کانادا میپیوندد و دو ملیتی از آب درمی آید؟
چرا باید در قم چنین داستانهایی رخ دهد؟ البته این پولهای اضافه پرداخت شده قابل پیگیری است.تصور کنید وقتی بروند سراغ آنکه به جای 50، 500 هزار تومان گرفته و دم برنیاورده، طرف چه حالی می شود و چه پاسخی برای رفتارش خواهد داشت؟

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.