هنرمند پیشکسوت نقش سیاه در نمایش های سنتی، تشویق مردم در نخستین تجربه اش را باعث ورود حرفه ای خود به این عرصه دانست.

سعدی افشار: خنده مردم مرا گرفتار این راه کرد


به گزارش سینماپرس، سعدی افشار این روزها در بستر بیماری است. او شاید یکی از با تجربه ترین سیاه بازهای کشور باشد که به دلیل کهولت سن دیگر قادر نیست به روی صحنه برود. در آستانه عید نوروز به عیادت وی رفتیم .

* آقای افشار، از کی سیاه پوشیدید؟
**وقتی سیزده سالم بود برای نخستین بار یک نمایش روحوضی دیدم و شیفته آن شدم. یادم می آید که بعد از آن همه جا راه می رفتم و ادای هنرپیشه سیاه را در می آوردم. تحت آموزش کسی نبودم تنها به تئاتری در مولوی می رفتم و بازی مرحوم نعمت ا... گرجی و سایر سیاه ها را می دیدم و نقش های آن را میان دوستانم تقسیم می کردم.
اولین کار جدی ام نیز در همان زمان بود. برای اجرای یک نمایش تخت حوضی، در جشن میلاد امام زمان دعوت شدم. برای گروهم از یکی از بنگاه های مطربی آن زمان لباس اجاره کردم و برای اولین بار به صورت جدی به صحنه رفتم. آن شب مردم خیلی خندیدند و همین خنده، من را گرفتار این راه کرد.
در آن زمان حتی نمی دانستم چگونه باید خودم را سیاه کنم. خودم را با دوده زغال سیاه کردم و ده روز طول کشید تا توانستم آن را از بدنم پاک کنم. شاید ده سال طول کشید تا توانستم در یک تئاتر حرفه ای کار بگیرم و مشغول شوم. نگاه به تئاتر سنتی آن زمان فرق داشت و صاحبان تئاترها هم دیدگاه دیگری داشتند.
*خب امروز هم به خصوص در سنگلج نمایش تخت حوضی داریم. منظورتان چه جور تفاوت هایی است؟
**ببینید، آن زمان ها تمرین نمایش سنتی این گونه نبود. کارگردان حدود یک ساعت وقت می گذاشت و قصه را برای ما تشریح می کرد. ما هم به صحنه می رفتیم و مردم را می خنداندیم زیرا می دانستیم کارگردان و مردم از ما چه می خواهند. این بداهه سازی خیلی کار سختی است. همین حالا که گاهی فیلم های آن را نگاه می کنم از خودم می پرسم که چگونه کار به این دشواری در مدت کوتاه انجام می شد؟ مردم بداهه را خیلی دوست داشتند.
اما حالا جوان ها متن را از مدتی قبل آماده می کنند و ماه ها روی آن تمرین می کنند. امروزه این شیوه پسندیده است و آن ها نیز از عهده اش بر می آیند. ولی نمی توان انتظار داشت حاصل کار دقیقا شبیه آن چیزی شود که ما روی صحنه می بردیم. ما کار گروهی می کردیم و حرف هم را به خوبی می فهمیدیم. این تعامل را با هنرمندان امروز نمی توانم به خوبی هم نسلان خودم برقرار کنم.
آن زمان کارگردان هم معنایش با حالا فرق داشت. کارگردان در واقع کسی بود که در زمان اجرا کار را نگه می داشت. تصمیم می گرفت چه کسی را بفرستد روی صحنه و درواقع نمایش را در زمان اجرا هدایت می کرد.
اصل کار بداهه بود. مثلا اگر یکی از ما در اجرا متن را فراموش می کرد، دیگری با بداهه گویی مشکل او را جبران می کرد. این نیاز به یک کار تیمی داشت و به مرور زمان ما دقیقا می فهمیدیم که در ذهن دیگری چیست.
* از سیاه های هم دوره تان هم بگویید.
**کسی دیگر آن ها را نمی شناسد. هر شهر برای خودش یک سیاه بزرگ داشت. بزرگ ترین سیاه ایران، مهدی مسی بود. رضا عرب زاده، سید حسین یوسفی و ذبیح ناصری هم بودند. ارحام صدر در اصفهان بود که همین اواخر از دنیا رفت. ارحام صدر، بیشترین انتقاد را در تئاترهایش می کرد. چون نسبت به مناسبات سیاسی آگاه بود و صحنه را به خوبی نگه می داشت و مردم او را سر انتقادهایش خیلی دوست داشتند. توکلی و سارنگ را هم به یاد دارم که مدیران موفق تئاتر بودند که مدت زیادی روی صحنه می ماندند.
* آقای افشار شاگرد هم داشته اید؟
**نه. ببینید کار نمایش این روزها علمی شده است. در دانشگاه ها به جوان ها آموزش می دهند. امروز دیگر نمایش سنتی در میان مردم نیست که بخواهند به شیوه سنتی آموزش دهند. دانشجوهای حالا هم دیگر به سراغ من نمی آیند.
*در تئاتر ایران نقش دیگری به جز سیاه بازی کردید؟
**نه. وقتی به عنوان سیاه شناخته شوی دیگر نمی توانی نقش دیگری را بگیری. حتی اگر بیشتر از سیاه مردم را بخندانی تو را نمی پذیرند و جدی نمی گیرند. آن قدر ادای صدای سیاه را درآوردم این مدل صحبت کردن در گلویم ماند. اگر مردم چهره سیاه نشده ام را نشناسند از روی صدایم می فهمند که من سیاه هستم.
*هنوز عید نوروز که می شود سیاه ها را در لباس حاجی فیروز می بینیم. قدیم چگونه کار می کردند؟
**کار آن ها با ما فرق داشت. معمولاً دو نفره کار می کردند و مثل بابانوئل غربی تلاش می کردند حال و هوای عید را به خیابان ها بیاورند. مردم دورشان جمع می شدند و به شعرهایشان گوش می دادند. یکی سیاه می شد به اسم فیروز و حاجی هم با پنبه برای خودش ریش می گذاشت و در خیابان اشعار بهاری می خواندند که خیلی هم پر مفهوم نبود.چهار یا پنج نفر در کل تهران این کار را می کردند. همه آن ها از دنیا رفتند و این سنت هم تمام شد. این هایی که این روزها لباس می پوشند و سر چهارراه ها می آیند مثل آن ها نیستند. سیاه های تئاتر هیچ وقت حاجی فیروز نشدند.
* به عنوان آخرین سؤال بفرمایید،از حمایت مسؤولان راضی هستید؟
**حقوقی هست که می گیرم مثل بقیه. نه کوتاهی نکرده اند و خوشبختانه به من بی توجه نیستند. نمی دانم شاید به این خاطر است که من تنها کسی هستم که از سیاه بازی های قدیم باقی مانده ام. شاید هم چیز خوبی در نوارهای ویدئویی که از اجراهایم دیده اند، پیدا کرده اند که شایسته احترام است.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.