گروه معارف/ طیبه اشرفی - ماه های قمری به تناسب مناسبتهایی که در خود جای داده اند، اعمال مستحبی دارند که زمینه بهره مندی هر چه بیشتر از آنها را فراهم می کند.

شرافت «  ذی الحجه » به خاطر حج   و    ولایت امیرالمؤمنین (ع) است

از جمله ماه‌های با فضیلت «ذی الحجه» است که در کنار مناسک حج ویژه حجاج، برای آنها که توفیق این فریضه را نیافته اند مستحباتی دارد تا به قدر وُسع از این موسم توشه برگیرند؛ همچون نماز مشهور به «وَ واعدنا موسی...»؛ از این رو در گفت و گویی با حجت الاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی، استاد حوزه و پژوهشگر و مؤلف کتاب در باره  سیره معصومین(ع) درباره فلسفه این نماز، برکات و نیز معانی نهفته در آن به بحث و بررسی پرداخته ایم که مشروح آن را می خوانید:

 

 برای ماه ذی الحجه و استفاده از برکات آن اعمال گوناگون اعم از روزه و نماز مستحبی مورد توصیه و تأکید است، در این میان نمازی برای دهه نخست این ماه سفارش شده، کیفیت این نماز چیست و چه آثار و برکاتی دارد؟

- بله، نمازی دو رکعتی برای دهه نخست این ماه سفارش شده که در هر رکعت پس از حمد و سوره  آیه 142 سوره مبارکه اعراف (و واعدنا موسی ثلاثین لیله...) خوانده می شود. 

ریشه استحباب این عمل به روایتی
 برمی گردد که در اقبال الاعمال سیدبن طاووس آمده و بعد به وسایل الشیعه، بحارالانوار و مفاتیح الجنان و ... منتقل شده است؛ طبق نقل اگر کسی مقید باشد در دهه نخست ذی الحجه این نماز را با این کیفیت بین دو نماز مغرب و عشا بخواند خداوند متعال ثواب حج را به وی می دهد، حتی اگر موفق به حج نگردد. این یعنی خداوند راه های میانبر را برای کسانی که به دلایلی همچون محدودیتهای اعزام یا عدم مستطیع بودن توان حج را 
نداشته اند در نظر گرفته تا آنها نیز از برکات و توفیق حج بهره مند شوند.

وقتی این نماز خوانده می شود، در حقیقت نمازگزار را به فضای حج می برد، زیرا افراد و جامعه در این ایام به واسطه سفر حجاج، در فضای عطرآگین حج قرار گرفته اند و چون خود توفیق آن را نیافته اند می توانند با این نماز ثواب حج را کسب کنند.

باید توجه داشت حج فریضه ای عجیب و عصاره تمامی عبادات است و دریچه ای خاص را جانب عبد به سوی معبود می گشاید، پس آنان که توفیقش را نیافته اند با نماز دهه نخست ذی الحجه از کاروان حاجیان جا
 نمی مانند.

  خواندن این نماز با تأکید بر آیه 142 سوره مبارکه اعراف در دهه نخست ذی الحجه چه مناسبتی دارد و فلسفه سفارش به آن چیست؟

- باید توجه داشت این آیه شریفه به میقات حضرت موسی(ع) اشاره دارد که بر اساس این آیه خداوند می فرماید: «و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با دَه شب ديگر تمام كرديم. تا آنكه وقت معينِ پروردگارش در چهل شب به سر آمد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من جانشينم باش، و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن.»

نکته مهم این است که بر برخی روایات وعده خداوند با حضرت موسی(ع) در میقات 30 شب و در ماه ذی القعده بود که پس 10 شب دیگر از ذی الحجه، بر آن افزوده شد؛ جالب آنکه این وعده 40 شبی خداوند با حضرت موسی(ع) در آیه 51 سوره مبارکه بقره نیز بیان شده است.

نکته مهم آنکه این افزوده شدن 10 شب به وعده 30 روزه قبلی خداوند با حضرت موسی(ع) سنگ محکی است برای آزمایش وغربال شدن مردم، یعنی اگر قرار بود از ابتدا 40 شب باشد، مردم برای دیدن نتیجه صبر می کردند، اما وقتی 10 شب به 30 شب افزوده شد، آنهایی که ایمانشان محکم نبود لب به اعتراض گشودند و این زمینه انحراف آنها را فراهم کرد، زیرا عده ای ثابت قدم و دارای ایمان استوار بودند و عده زیادی سست باور!

شیخ کلینی در کافی، جلد یک، صفحه 368 روایتی را بیان کرده: «که نباید زمان ظهور را مشخص کرد.»

وی آورده: فضیل بن یسار از امام باقر (ع) پرسید: آیا وقت این امر (ظهور) مشخص است؟

حضرت(ع) سه بار فرمود: «آنها که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند». سپس فرمود: «وقتی حضرت موسی(ع) به میقات حرکت کرد و 10 روز بر آن افزوده شد، عده ای گفتند موسی خلاف وعده عمل کرد و کردند آنچه را که نباید می کردند» گوساله پرست شدند و سراغ سامری رفتند و این نکته بسیار مهمی است که ما که در دوره غیبت حضرت حجت(عج) بسر می بریم بر باور دینی وعقیدتی خود محکم واستوار باقی بمانیم.

 

 جز این معنای مستتر در آیه «وَ واعدنا...» چه رهیافت دیگری از آن با خواندن نماز دهه نخست ذی الحجه می توان دریافت کرد؟ آیا معنایی عظیم تر در آن نهفته است که باید استخراج و تبیین شود؟

- بله، مسأله دیگر در این آیه و نماز موضوع ولایت و جانشینی است، چنانکه حضرت موسی(ع) به برادرش هارون گفت: «جانشین من باش در قومم».

و جالب آنکه در هجدهم ماه ذی الحجه ما مسأله وصایت و جانشینی پیامبر گرامی اسلام(ص) توسط امیرمومنان(ع) را داریم.

نکته مهم آن است که حضرت موسی(ع) برای غیبت 30 تا 40 روزه خود، قومش را بدون رهبر رها نکرد و جانشینی بر آنها گمارد، پس چگونه می توان انتظار داشت پیامبر اکرم(ص) با آن درجه، امت را پس از خود بدون امام و پیشوا رها کرده و وصی و ولی را مشخص نکرده باشد.

باید توجه داشت نسبت به جانشینی حضرت امیر(ع) دو رویکرد مطرح است: یکی نظر شیعه مبنی بر ولایت ایشان با خواست و دستور خدا که در «غدیر» رخ داد و نظر دیگر عدم تعیین جانشین توسط پیامبر(ص) که در واقع این نظر خواسته یا نخواسته، دانسته یا ندانسته توهین نسبت به ساحت مقدس آن حضرت(ص) است.

به تصریح تاریخ، پیامبر(ص) در غزوه تبوک حضرت امیر(ع) را جانشین خود قرار دادند و وقتی امیرمومنان(ع) علت را جویا شدند، پیامبر(ص) ماجرای هارون و جانشینی موسی(ع) را بیان کرده و فرمودند: «نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسی است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود.»؛ از این روایت به عنوان حدیث منزله یاد می شود که در کتابهای صحیح شیعه و سنی نقل شده است. آیا پیامبری که برای چند روز سفر یا جنگ، جانشینی را برای خود معین می نمود، برای پس از خود امت را بدون جانشین رها می نماید؟ کدام عقل سلیم این را 
می پذیرد؟ از این رو و طبق موازین عقلی
 می توان نتیجه گرفت رها کردن امت بدون امام و ولی از جانب شخصی همچون رسول خدا(ص) کاری است غیرممکن.

 بنابراین، مسأله جانشینی پیامبر(ص) به حکم عقل لازم و نیز واقعیت ثابت شده تاریخی بیانگر آن است.

 

 ممکن است پرسیده شود هارون خود پیامبر بود، پس جانشینی او معنا ندارد! چه پاسخی برای این پرسش وجود دارد؟

- بله، او پیامبر بود نه امام؛ برخی انبیا هم مقام امامت را داشتند و هم مقام نبوت همچون حضرت ابراهیم، عیسی و پیامبر اکرم(ص)، پس امامت با نبوت منافاتی ندارد و برخی پیامبر بودند، اما دارای مقام امامت نبودند.

امامت مقامی است که پس از طی مراحل رشد به دست می آید، چنانکه حضرت ابراهیم(ع) بعد از پیمودن مقامهای نبوت، رسالت  و گذر از مسیرهای سخت به آن نایل شد.

افزون بر این، در این آیه دو دستور از جانب حضرت موسی(ع) به هارون دیده می شود: نخست اصلاح کردن (اگر فسادی در بنی اسراییل وجود دارد) و دیگری پیروی نکردن از راه مفسدان، این یعنی حاکم باید هم اصلاح کننده باشد و هم راه رخنه دشمن را ببندد، چه دشمن فکری و عقیدتی (که از درون، مبانی اندیشه ای امتی را از بین می برد) و چه دشمن خارجی نظامی.  به عبارت بهتر این یک دستور حکومتی و شیوه زمامداری است، وقتی دستوری به عنوان قانون معین می شود، به گونه ای است که هر کسی باید در حد خود مراقب این دو جهت باشد.

 

 چرا ماه ذی الحجه در میان ماه های قمری شرافتی عظیم و کرامتی خاص دارد و برای آن اعمال گوناگون مورد توصیه و تاکید است؟

- ماه ذی الحجه از ماه‌های حرام است در کنار رجب، ذی القعده و محرم که شرافت خاص دار، و شرافت آن ریشه در دو امر دارد: نخست موسم حج ابراهیمی و انجام مناسک حج در سرزمین وحی با حضور حج گزارانی از تمام عالم و دیگری تکمیل دین با ولایت امیرمومنان(ع).

مهم آنکه از پرتوی وقوع جانشینی هارون برای موسی(ع) و وصایت امیرمومنان(ع) برای حضرت رسول(ص) می توان دریافت که راه و روش همه انبیا و دستورهای آنها برای هدایت و سعادت یکی است و اختلافی میان آنها از نظر هدف و برنامه وجود ندارد چنانکه حضور موسی در میقات همراه با تعیین وصایت هارون است و حضور نبی مکرم(ص) در حجه الوداع به ماجرای غدیر و جانشینی و ولایت  علی بن ابی طالب (ع) می انجامد.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.