۲۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۱
کد خبر: 235279

من به مجالس، مجامع و جلسات گوناگون در تهران و شهرستانها و گاهی خارج ازکشور دعوت می شوم که به علت سختی‌های سفر در این دوران، خطر سفرهای هوایی که با وجود لیاقت و کاردانی و شجاعت و استادی خلبانان رشید و تحصیلکرده و مجرب ایرانی، به دلیل مستعمل شدن برخی هواپیماها حوصله سوختن در آتش را ندارم.....

خوش نشین ها و بی خبری از درد مردم

 

و از سفر هوایی پرهیز کرده به قول آن خانم مؤدب و خوشرو و معصوم و مظلوم مهماندار که می فرمود (هنگام آغاز یکی از سفرهای اخیرم)، ما خود را به خداوند بزرگ می‌سپاریم. هر چه خداوند اراده کرد همان می‌شود متمسک می شوم که گرچه جان و سرنوشت همه ما در پرتو خواست باری تعالی است، اما همان پروردگار بزرگ سلامت نفس را واجب فرموده و نفرموده با هواپیمای قراضه معیوب قلابی آنتونوف- ایران 140 سفر کنید که در گرمای بعد از ساعت 8:30 صبح که درجه حرارت بالا می‌رود غش می‌کند و سفت و محکم بر زمین می خورد و چهل و چند انسان بی گناه را به آخرت می‌فرستد.

دلم بسیار سوخت برای آن طفل 18 ماهه‌ای که نتیجه پیوند ازدواج دو جوان هنرمند سینماگر اهل کاشان بود و پدر و مادرش طفل شیرخوار را برداشته با هواپیما به طبس می‌رفتند که یک فیلم مستند تهیه کنند در سقوط و آتش سوزی این هواپیمای  ملعون، پدر و مادر به سختی مجروح و مصدوم شدند، چند هفته‌ای در بیمارستان زجر و عذاب کشیدند و از جهان رفتند. حالا این طفل 18 ماهه بی سرپرست را در جهان تنها و یتیم گذاشته‌اند. دل سنگ می سوزد و اشک می‌ریزد.

خدا لعنت کند آن کسانی که به این کارخانه قلابی ساز مزخرف در ایران اجازه تأسیس و مونتاژ این ابوطیاره‌ها را دادند. در خاطرات مرحوم باقر فهیمی وزیر امور خارجه دوران رضاشاه و وزیر خارجه یا دارایی مصدق می‌خواندم که در سال 1308 که قرار شد او به عنوان وزیر مختار به افغانستان نزد حکومت متواری امیرامان ا... خان برود که از کابل به هرات منتقل و در آن شهر مستقر شده بود با هواپیمای یونکرس آلمانی چهار نفره از تهران پرواز کرد و پس از یک شب فرود در شاهراه و یک شب فرود در مشهد، خلبان آلمانی راحت و آسوده او را به هرات رساند و در آن شهر پیاده کرد.

به هر حال من با هواپیما به سفرهای داخلی نمی روم، زیرا هواپیماهای ما ساعت پرواز معینی ندارد. به فرودگاه می‌روید گاهی یک ساعت یا دو ساعت تأخیر پرواز دارد و باید روی صندلی نشسته اطراف را زل بزنید. بازگشت نیز همین طور است. بعد دلم می سوزد چرا شهرهای ما از نظر ایرانگرد و جهانگرد این قدر سوت و کور است. این همه سواحل دریا، شهرهای بزرگ، جاهای دیدنی داریم. به مهمانخانه می‌روید، غذای عالی، انواع سرویس‌ها؛ مسافر بسیار کم، بیشتر مهمانان دولتی هستند و بانکها و همایش‌ها. نکته دیگر هم این که در جلسات و مجامعی که دعوت می شوم متوجه یک نکته عجیب شده‌ام که اغلب افراد مهم از دردها، آلام و مشکلات عادی و روزمره مردم دورند و آنها را مهم تلقی نمی کنند.

حتی یکی از آقایان که محضر ایشان را چند سال پیش در دوران بیکاری مشارالیه درک کردم و فیض بردم بتازگی پیشنهاد فرموده‌اند بسیاری از مسکن‌های مهر را باید تخریب کرد. چرا؟ برای چی؟ ممکن است این ساختمانها مشکلات و ایرادهایی داشته باشند، اما چرا تخریب؟ علتش این است که بیشتر کاربه‌ دستان در خانه‌ها و ویلاها یا حداقل آپارتمانهای 200 یا 300 متری مجهز و عالی زندگی می‌کنند و از مردمی که طی عمرشان لذت نداشتن صاحبخانه و فقدان کابوس افزایش اجاره سر هر سال را هرگز نچشیده‌اند، بی خبرند. این گونه حضرات معتقدند مردم راحت و آسوده‌اند و مشکلی ندارند، زیرا چون خودشان حقوقهای گزاف می گیرند مردم را هم مانند خود می‌پندارند.

به هر تقدیر وقتی فقر می‌آید کفر نیز به دنبال آن خواهد آمد. وقتی ما به مردم قول عدالت و رفاه و عدم تبعیض می‌دهیم و عمل نمی کنیم، دیگران پا به میدان می گذارند و وعده رفاه، راحتی و عدالت می دهند. چقدر خوب است آقایان خوش نشین کمی از خلوت خارج شده به میان مردم عادی بیایند و ببینند مشکل تأمین معاش و وحشت از اخم و تخم صاحبخانه و گرانی‌های فوق العاده با خانواده‌های نجیب و بی آزار ایرانی چه می‌کند و این تورم جانفرسا چه خانواده‌هایی را پاشانده و مانع از تشکیل کانونهای جدید زندگی می‌شود. جلوی فقیر شدن مردم را بگیرید تا فساد و دزدی و کیف ربایی و جیب بری و کلاهبرداری و آدمکشی و انواع تقلب و دسیسه چینی‌ها گرفته شود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.