براستی فرهنگ ایثارگری و از خود مایه گذاشتن و دیگران را بر خود مقدم داشتن در هر خط ،جبهه و نیز هر محوری از مناطق عملیاتی دفاع مقدس در جنوب تا شمال غرب کشور قابل مشاهده بود.
درس بزرگ ایثارگری دیروز این عزیزان سبک زندگی ارزشی برای امروز ماست و اکنون که در هفته دفاع مقدس قرار داریم و همه جا صحبت از دلاوریهای رزمندگان و جنگجویان بسیجی در هشت سال نبرد خونین و معرکه جنگ است، باید به مهمترین عنصر این حرکت بزرگ مردمی؛ یعنی ایثارگری و ولایت پذیری آنان اشاره و از آن تمجید کرد. امروزه بسیاری از جوانان با پوشیدن لباسهای بسیجی و استفاده از چفیه سعی دارند از آن دوران الگو بگیرند و در مراسم مختلف هم خاطراتی از روزهای حماسه بیان میشود، اما این حرکتها کافی نیست و باید به چرایی رسیدن رزمندگان به این ولایت پذیری و بصیرت فوق العاده پرداخت و این مهم برعهده نهادهای فرهنگی، آموزشی و نیز رسانههای گروهی است.
چه بسا شاهدیم که در برخی موارد کسانی از دوران جنگ صحبت میکنند که خود در آن دوران هیچ حضوری در میدانهای نبرد نداشتند و برخی نا خود آگاه روایتهای متناقضی از جنگ و دفاع ارایه میدهند که باید با هوشیاری مورد رصد این نهادهای مسؤول واقع شود.
به قول یکی از دوستان شهید انفجار گلوله ندیده اند که بدانند جنگ یعنی چه ! ولی برای جوانان از جنگ و دفاع مقدس میگویند و برای جوانان راهنمای جنگ شدهاند.
چطور میشود آنهایی که در روزهای سخت جنگ با خاکریزهای دفاع از مردانگی و غیرت و شهدا بیگانه بودند، امروزه خود را وارث همه آن دلاوریها میدانند؟ باید به امانتداری این افراد تردید کرد .
هیچ وقت آن روزهای خدایی و خاطره انگیز را فراموش نمی کنم که جوانان و نوجوانان منطقهمان با شور و اشتیاق لباس رزم میپوشیدند و پوتینهای بزرگتر از اندازه پایشان به پا کرده و ساک به دوش برای اعزام به جبهه مهیا میشدند و یا افرادی که به خاطر کم سن و سال بودن در شناسنامههایشان دست برده و به این کار افتخار میکردند.
رزمندهها چون ایثارگری و دیگران را مقدم دانستن در فرهنگشان بود، در روزهای اعزام خیلی زود یکدیگر را پیدا میکردند و با هم دوست صمیمی میشدند .
مثلاً چند روز پیش از اعزام، آنها را میدیدی که به صورت گروهی با هم در پایگاه تجمع کرده و حتی برای خواب هم به خانه نمی رفتند تا مبادا راحتی و آسایش اهل خانه به هم بخورد و یا محبت مادرانه و یا ایراد گرفتنهای پدر، مانع اعزامشان به جبهه شود؛ مثلا نوجوانی پانزده ساله با همان لباس و پوتین و ساک ساده در خیابان هراسان میدوید و پدرش هم به دنبال او تا مانع رفتن فرزندش به جبهه شود. ولی این نوجوان با التماس و گریه و تقاضای بخشش از پدر، خودش را به همرزمانش رسانده و راهی دیار عاشقان میشد.
ولی الان شرایط روزگار تا حدی عوض شده است که برخی به خود اجازه میدهند عنصرایثارگری رزمندگان را نادیده بگیرند ویا برخی از جوانان از پدرانشان میپرسند که چرا به جبهه نرفته اند تا جانباز و یا اسیر(جانباز) شوند و آنها بتوانند از امتیازهای فعلی موردی برای ورود به دانشگاه یا استخدام -احتمالی- بهره مند شوند. و یا اینکه چراپدرشان به دنبال گرفتن تسهیلات برای معافیت سربازی، شغل و تهیه امکانات بر اساس سابقه رزمندگی شان نیستند؟ براستی برخی از جوانان این نسل را چه میشود؟
آیا در آن روزهای سخت که روزهای مردانگی بود و عافیت طلبان و سود جویان مجالی برای عرض اندام نداشتند، آنان که به نیت شهادت وضو گرفته و وصیتنامه مینوشتند و در جبهه هم به هر صورتی میخواستند به گردانهای قوی تر و عملیاتی تر لشکرها و تیپهای تخصصی بروند تا شانس بیشتری برای شرکت در عملیات و پیوستن به یاران شهید را پیدا کنند، آنها هرگز تفکر پوچ عافیت طلبانه و سودجویانه برخی از افراد روزگار ما را نداشتند.
آن نوجوانی که آن روز با چشم گریان از پدر میخواست اجازه دهد تا در جبهه از سوی او و خانواده اش تکلیف خدمت به اسلام را ادا کند، موجودی فرازمینی نبود. او هم نوجوان بود، با همه تمنیات دنیایی، اما او درس خوانده کلاس ایثارگری بود و در مدرسه عشق واحدهای عاشقی و بندگی را پاس کرده بود و در جبهه کارآموزی اش را میگذراند با دفاع از میهن، اطاعت از ولایت و آسایش دیگران را مقدم داشتن برخود. او یک رزمنده بود و یک عاشق سربلند اسلام و میهن .
نظر شما