گروه فرهنگی- مریم زنگنه - اینکه در روزهای ابتدایی مهرماه قرار باشد، گزارشی از اولین مدرسه ایران بنویسی، آن هم درست در روزهایی که انگار قرار است، پاییز نرم نرمک خودش را نشان دهد، ...

سکوت دارالفنون و ازدحام روزهای ماه مهر

 چون هوا بفهمی نفهمی خنک‌تر از یک روز قبل است، فرصتی است که شاید کمتر برای هر فردی در زندگی پیش بیاید.

در همان ابتدای خیابان ناصر خسرو سر در بزرگ مدرسه دارالفنون با اقتدار دیده می‌شود. هر چند که در مقابل سر در اصلی نرده‌های آهنی کشیده شده است و کسی نمی‌تواند از آن در وارد مدرسه شود، اما به هر دلیل وقتی می‌گویی مدرسه دارالفنون کجاست، همه همین در بسته را نشانت می‌دهند، در حالیکه کمی آنسوتر درِ کوچکی قرار دارد که چند پله می‌خورد و بالاتر از سطح خیابان تو را به مدرسه دارالفنون می‌رساند.در این راهرو بخش‌های اداری و کتابخانه و دفتر معاونت و ریاست و کارشناسان موزه قرار دارد که من زیاد با اینجا کاری ندارم.

از چند راهرو باریک که می‌گذرم، صدای ماشین و موتور و بوق توجه ام را جلب می‌کند.پشت سرم را که نگاه می‌کنم، همان سر در اصلی دارالفنون را می‌بینم که جلوی آن نرده کشیده بودند.در باز است و انگار برای اینکه هوا جریان داشته باشد، آن را باز گذاشته است.

راهرو با سقف بسیار بلند و نسبتاً طولانی است، اما پر از پنجره‌های بزرگ و نور گیر است و نور خورشید به اندازه کافی این راهرو بزرگ و طولانی را روشن کرده است.

این راهرو مسیر اصلی موزه است و چندین و چند اتاق پشت سر هم قرار دارند که آنها هم اتفاقاً خیلی روشن و نور گیر و دارای سقف بلند است. اتاقی که واردش می‌شوم، خانه معلمان نام دارد؛ روی دیوار‌های بلند تابلو‌های یک شکل و اندازه سرتاسر اتاق را پر کرده است؛ روی این تابلو عکس معلمان نام آور قدیمی و شرح حال مختصری از زندگی آنها نوشته شده است.معلمانی همچون «حسن هریسی»،«کاوه خوشنویس»،«کیومرث صابری»،«حسین رسولی»،«پروین دولت آبادی» و .....همه و همه انگار سالهاست، روی دیوار‌های دارالفنون به خواب رفته اند.تصویرهای منجمد شده که برخی حتی لبخند هم به لب دارند و اگر کسی بخواهد درباره برخی نام آوران عرصه تعلیم و تربیت آموزش و پرورش چیزی بداند، باید سری به این اتاق بزند.کف اتاق موزاییک‌های قدیمی دارد و گویا کف سازی آن مربوط به همان دوره امیر کبیر است، چون سایر اتاق ها و کف راهرو هم همینگونه است.

از این اتاق که خارج می‌شوم.پشت پنجره هایی که مشرف به حیاط است، اسناد تاریخی قرار دارد. مثلاً از جمله این اسناد می‌توان به فهرست معلمان و مدیران آن زمان دارالفنون اشاره کرد؛ همچنین یک کارنامه درسی مربوط به  پایه ششم ابتدایی آن دوره دیده می‌شود که وقتی نام درس ها را می‌بینم کله ام داغ می‌شود. اصلاً نمی‌توانید تصور کنید که در پایه ششم ابتدایی دروسی مثل ، فرانسه ، هندسه ، تاریخ ، مثلثات ، انگلیسی ، جبر ، فیزیک ، شیمی ، منطق و تاریخ طبیعی تدریس می‌شده است.

در این راهرو که جابه جا به روی دیوار‌های آن عکس‌های یادگاری از اولین دانش آموزان دارالفنون نصب شده است ، عکس هایی را که وقتی به شاگردان درون عکس نگاه می‌کنم، می‌بینم که بزرگتر از بچه‌های ششم ابتدایی امروزی هستند؛ تا اینکه در تاریخچه دارالفنون می‌خوانم، بچه ها گویا از 14 سالگی وارد مدرسه دارالفنون می‌شدند و بیشتر اینجا کالج بوده است تا مدرسه.

البته عکس‌های رنگی و تازه ای هم از خود مدرسه دارالفنون می‌بینی که وقتی در خود مدرسه و در حیاط گشت می‌زنم، متوجه می‌شوم این عکس ها از در و دیوار سالم مدرسه گرفته شده است وگرنه بخش اعظم مدرسه تقریباً از بین رفته است . در همین راهرو  خانه‌های دیگری هم وجود دارد که یکی از آنها خانه امیرکبیر است ، دیگر خانه وزاری آموزش و پرورش و همچنین خانه کتاب درسی که در هرکدام از اینها مثل همان خانه اول تصاویر قاب گرفته شده روی دیوار قرار دارد و اصلاً در آن روز خاص من انگیزه ای برای خواندن سرنوشت وزرای آموزش و پرورش نداشتم. شاید یک روز دیگر مخصوص آن به آنجا بروم، اما در آن روز، مدام وسوسه می‌شدم که زودتر راهرو را ببینم و به حیاط بروم. انگار نیروی مرموزی از درون حیاط من را به سوی خودش می‌کشید.

در انتهای این راهرو، اما تصویر بسیار بزرگی از امیرکبیر قرار دارد، تصویری که وقتی دقیق به آن نگاه می‌کنم، هر چه ابهت و بزرگی در این ساختمان وجود دارد، یکجا در قامت او می‌بینم.

وارد حیاط می‌شوم.درست در رو به روی هم دو سر در با کاشیکاری‌های بسیار زیبا و به شکل محراب روبه روی هم قرار دارد، یکی در آنسوی حیاط ودیگری در اینسو که من هستم. دور تا دور هم کلاس هایی را می‌بینم که پنجره ندارد و اغلب دیوار ها ریخته است. حیاط اما پر از درختان کهنسال است و یک حوض بزرگ آب در وسط حیاط قرار دارد؛ حوضی که کنارش کله شیر سنگی قرار دارد. انگار شیر آب است.

در حیاط قدم می‌زنم.دو سالن بسیار بزرگ که شبیه سالن‌های ورزشی یا سخنرانی امروزی است با سقف خیلی بلند ، انگار  سالن  جلسات بوده است و شاید هم نه تصور من این است، چون اجازه ورود به آنجا را ندارم . کارگر پیری در آن حوالی مشغول آجر بردن است. گویا ساخت و سازی در حال شکل گرفتن است، ساخت و سازی که اگر قرار باشد این مرد پیر آن را انجام دهد 10 سال دیگر هم به نتیجه نمی‌رسد!

دورتا دور حیاط جایی نزدیک به پشت بام کاشی‌های آبی رنگ که روی آن اشعار جالبی نوشته شده است، از دیگر بخش‌های دیدنی دارالفنون است.«اول اندیشه و انگهی گفتار»،« هر آنکس که اندیشه بد کند  به فرجام بد با تن خود کند»،«زنیرو بود مرد را راستی  زسستی دروغ آید و کاستی » و....

دوباره به راهرو باز می‌گردم تا قسمت هایی را که ندیده ام، ببینم و باز گردم. یک در چوبی قدیمی روبه رویم قرار دارد؛ بدون اجازه آن را باز می‌کنم. آرام وارد می‌شوم.یک حیاط بزرگ جایی شبیه کاروانسراهای قدیم که حیاط بزرگی دارد و در حال باز سازی است. وقتی وارد این حیاط می‌شوی فراموش می‌کنی که واقعاً در یکی از شلوغ ترین خیابانهای تهران ایستاده ای انگار در وسط یک بیابان ساکت  قرار داری. فراموش می‌کنی که اینجا تهران است و خیابان ناصر خسرو.

به هر حال از مدرسه خارج می‌شوم.دوباره به خیابان شلوغ و پر ازدحام باز می‌گردم.    می روم تا هر چه سریعتر آنچه را در روزهای ابتدایی مهر 1393 در دارالفنون دیدم، بنویسم قبل از اینکه آن را فراموش کنم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.