گروه جامعه / محبوبه علی‌پور - این روزها و در هفته ازدواج، توجه بیشتری به گمشده سالیان اخیر جوانان می‌شود. توجهی که امیدواریم از قالب حرفها و کلمات، فراتر برود و رنگ عمل به خود بگیرد.

ازدواج به زندگی  هدف می‌دهد

بنابر آمار موجود، در سه ماهه نخست سال جاری ۱۹۸ هزار و ۹۳۷ ازدواج در دفا‌تر رسمی ازدواج کشور به ثبت رسیده که نسبت به زمان مشابه خود در سال گذشته یک درصد رشد نشان می‌دهد. اما این افزایش یک درصدی نمی‌تواند تاثیر چندانی بر کاهش نگرانی مسوولان و خانواده‌ها درباره روند ازدواج در سالهای اخیر داشته باشد. اما چرا؟

 

  هنرنمایی زنانه

در یکی از مغازه‌های شهر، محمود شفیقی، بازنشسته آموزش و پرورش درباره ازدواج خود می‌گوید: در سی سالگی ازدواج کردم که نسبت به همنسلان خود سن بالایی محسوب می‌شد و همسرم شاگردم بود. من براساس تعلیماتی که از استادان روان‌شناسی آموخته بودم بیش از اینکه به دنبال زنی برای انجام وظایف معمول باشم، یک دوست و همراه می‌خواستم که گرچه همسرم کم سن وسال بود و با من ۱۲ سال فاصله سنی داشت، اما با هنرمندی و مهارت‌‌ همان شدکه من می‌خواستم.

وی در ادامه به وضعیت ازدواج در جامعه امروزی اشاره کرده، می‌گوید: مناسبات امروزی جامعه، منطقی و معقول نیست. درحالی که من در جوانی در شهری دور از خانواده مشغول کار بودم، اما مسایلی بود که می‌توانستم به آن تکیه کنم، اما امروز جوان نمی‌تواند به هیچ چیز حتی حمایتهای مادی و معنوی والدینش تکیه کند، زیرا خواسته‌ها و نیازهای جوان امروزی برای بسیاری از همنسلان من قابل درک نیست. من با این تصور که جوانان امروزی بی‌منطق و سطحی زندگی می‌کنند موافق نیستم، زیرا وقتی من به فرزندم می‌گویم ازدواج کن و او پاسخ می‌دهد: «پدرجان! تا کی من باید به لحاظ اقتصادی متکی به شما باشم. وقتی من خانه و ماشین و کار ندارم چرا باید ازدواج کنم که یکی دیگر را هم گرفتار کنم»، متوجه می‌شوم منطقی پشت برنامه‌های آنها وجود دارد که متناسب با شرایط جامعه امروز ماست، از این رو سن ازدواج بالا رفته است.

 

 ضرورت شناخت طرفین

این پدر بازنشسته تأکید می‌کند: در حالی که برخی تصور می‌کنند ابزار و امکانات موجود، شناخت طرفین برای ازدواج را تسهیل کرده است، اما در واقع چنین نیست و با وجود گسترش فضاهای ارتباطی، امکان شناخت مؤثر برای ازدواج فراهم نشده است.

شفیقی با تحسین تلاش همسرش در زندگی می‌گوید: وقتی سال ۵۰ نامزد شدیم، همسرم دیپلم هم نداشت، اما پس از ازدواج با وجود چند فرزند توانست با پشتکار، مدرک مهندسی شیمی را بگیرد. البته او قصد ادامه تحصیل داشت که به دلیل ازدواج فرزندان، چشم پوشی کرد.

 

  ازدواج و هدف‌بخشی به زندگی

سر ظهر است و دیگر از مسافران در یکی از بلوارهای پر رفت و آمد شهر خبری نیست. حالا راننده‌ها فرصت دارند گپی بزنند و چای بخورند.

شهریاری یکی از این راننده‌ها از روزگار جوانی و ازدواجش می‌گوید: من سال ۱۳۴۶ ازدواج کردم و خیلی راضی بودم. آن روز‌ها پسرهای جوان حدود ۲۲-۲۳سالگی ازدواج می‌کردند تا زود‌تر سر و سامان بگیرند. البته من اهل برنامه‌ای نبودم، فقط چون تلویزیون نداشتیم با دوستان هفته‌ای یک بار سینما می‌رفتیم.

وی که فرزندش بتازگی ازدواج کرده، ادامه می‌دهد: پسرم مهندس کامپیوتر است. خودم تشویقش کردم ازدواج کند و کمک و حمایت هم کردم تا زود‌تر ازدواج کند. به نظرم گرچه جوانان امروزی تحصیلکرده هستند و منطقی‌تر رفتار می‌کنند، اما بهتر است از ازدواج فراری نباشند، زیرا ازدواج بهنگام و منطقی به زندگی هدف می‌دهد.

 

  دامادی زودهنگام

راننده‌ها مرد را معرفی می‌کنند. با تردید به سراغش می‌روم، هنوز مو‌هایش مشکی است و تک و توک سفید شده است.

جعفر مینایی متولد ۱۳۴۹ است، او می‌گوید: ۲۵ سال است ازدواج کرده‌ام و نوه دارم. خدا را شکر راضی هستم، چون همیشه در زندگی قانع بودیم و چشم و همچشمی نداشتیم.

او اضافه می‌کند: من سال سوم دبیرستان به دلیل علاقه‌مندی به همسرم ازدواج کردم. انگیزه اصلی من برای ازدواج هم تشکیل کانون خانواده بود، چون لذتی از دوره مجردی نبرده بودم و می‌خواستم به زندگی‌ام هدف بدهم؛ بدانم برای چه کار می‌کنم و درس می‌خوانم. خانواده‌ها هم مخالفت نکردند و شرطی نگذاشتند.

این پدر ادامه می‌دهد: این روز‌ها ازدواج خیلی مشکل است، چون جوانها معیاری و هدفی برای ازدواج ندارند. عشق‌ها نیز اغلب خیابانی است. دو طرف در مقطعی با هم روبه‌رو می‌شوند و در زمان کوتاهی هم از یکدیگر جدا می‌شوند، چون هدف ندارند. معیارهای جوانهای امروزی با ما فرق می‌کند، من در زمان ازدواج بر نجابت و سلامت خانواده همسرم تأکید داشتم، اما جوانان امروزی تلاش می‌کنند با دختری ازدواج کنند که پدرش باغ، کارخانه و سرمایه داشته باشد تا در آینده از این مواهب اقتصادی استفاده کنند، اما من برای زندگی خودم زحمت می‌کشم و خدا را شکر همسرم مثل خودم فکر می‌کند.

 

  اعتماد کم شده و توقع زیاد

مریم- ف ۳۲ سال است ازدواج کرده، ولی با شرم از روز‌های ازدواجش می‌گوید: شوهرم فامیل بود و من در ۱۶ سالگی ازدواج کردم. مردم بعد انقلاب ساده‌تر زندگی می‌کردند و خانواده‌ها دنبال تجمل و خودنمایی نبودند. همین که مرد نجیب و باایمان بود برای دختر‌ها کافی بود. روزی هم که دست خداست. اما در حال حاضر ازدواج سخت‌تر شده است. خانواده پسر از مهریه و هزینه ازدواج وحشت دارند و خانواده دختر هم افزون بر هزینه‌های سنگین ازدواج باید دلواپس اخلاق و رفتار داماد و خانواده‌اش باشند. راستش بسادگی نمی‌شود به آدمها و حرفهایشان اعتماد کرد.

صدیقه مهربان، ۶۷ ساله هم می‌گوید: من ۱۶ ساله بودم که ازدواج کردم. آن زمان برای دختر‌ها یک مرد سالم و مؤمن، کافی بود. من هم همسرم مردمدار و سالم بود و توان اداره زندگی را هم داشت. زندگی را سخت نگرفتیم، هرچند سخت بود. ما ۱۲ سال مستأجر بودیم و در دو اتاق زیرزمینی زندگی می‌کردیم. بقیه جوانها هم مثل ما بودند، اما امروزه جوانها می‌خواهند خانه مستقل داشته باشند. حتی حاضر نیستند در یک طبقه مجزا در خانه پدری زندگی کنند.

وی با گلایه از جوانها ادامه می‌دهد: جوانهای قدیم قانع بودند و تعصب داشتند با‌‌ همان کار معمولی و درآمد کم، آبرومند زندگی می‌کردند. اما جوانهای امروزی هر کاری را نمی‌خواهند و سه چهار ماه یک بار شغلشان را عوض می‌کنند.

 

 جوانی با طعم تردید‌ها

امروزه آن قدر فاصله نسلها زیاد شده که والدین جوان هم برای بیان تفاوتهای فرزندانشان با خود از ادبیات سالمندان استفاده می‌کنند.

نسرین - ر که ۲۵ سال از ازدواجش می‌گذرد، می‌گوید: بی‌هیچ برنامه و فکر خاصی ازدواج کردم، چون در زمان ما ازدواج برای زن و مرد جوان، یک وظیفه بود و باید انجام می‌دادیم. من هم مثل جوانهای دیگر پس از دیپلم ازدواج کردم، اما تلاش کردیم خوشبخت شویم و بچه‌های خوبی تربیت کنیم.

وی درباره جوانهای امروزی می‌گوید: امروزه گرچه بظاهر جوانها عاقل و توانمند دیده می‌شوند، ولی نسبت به ما خیلی شکننده و آسیب پذیر هستند. به نظرم توان روحی و پختگی فکری و اجتماعی و حتی اقتصادی ما بیشتر از فرزندانمان است. من وقتی ازدواج کردم به دلیل مسایل اقتصادی، خانه و جهیزیه چندانی نداشتم، اما نگران نبودم و گلایه‌ای نداشتم. بعد هم با صبر و تلاش زندگی‌مان سروسامان گرفت. اما جوانهای امروزی صبور و خویشتندار نیستند، می‌خواهند همه چیز را خیلی زود و در عالی‌ترین سطح داشته باشند. این در حالی است که تکلیفشان با خودشان معلوم نیست و نمی‌دانند چه کار باید بکنند. این مسأله در تحصیل و کار و ازدواجشان بخوبی دیده می‌شود.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.