« مورچه‌ای در چاله کوچک و آب گرفته کوچه/ افتاده است / چند سال طول خواهد کشید/ تا به ساحل این چاله برسد؟ »

فاجعه حشو

چرا در شعر مبالغه و اغراق می‌کنیم؟ چیزی را بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست به نمایش بگذاریم که چه؟

مثل تمام صور خیال دیگر مبالغه و اغراق هم به کار می‌روند تا چیزها دیده شوند. برچیزها بتدریج غبار عادت می‌نشیند؛ این غبار آن‌ها را از دید ما پنهان می‌کند. صور خیال، غبار عادت را می‌زدایند تا از طریق این عادت زدایی چیزها در واقع دیده شوند. آنها بدون عادت زدایی اصلاً دیده نمی‌شوند.

وقتی چیزی را از آنچه هست بزرگتر می‌کنیم، در واقع حضور و بودن او را به رخ می‌کشیم و یادآوری می‌کنیم و نیز وقتی چیزی را از آنچه هست کوچکتر می‌کنیم، در واقع با یادآوری غیاب، بودن او را یادآوری می‌نماییم.

چاله کوچک آب و مورچه‌ای گرفتار در آن، چنان خرد و بی قدر به نظر می‌رسد که از کنارش می‌گذریم بی‌آن که اصلاً نگاهی به آن بیندازیم؛ اما «شهاب لواسانی» شاعر تراز آن است که این اندازه بی‌اعتنا باشد.

«لواسانی» چاله کوچک آب را به چشم ما می‌آورد و اتفاقاً برکوچکی آن تأکید می‌کند، اما از سوی دیگر با مبالغه در زمان نجات مورچه‌ای که در آن افتاده است، هم چاله، هم مورچه بخت برگشته و هم حادثه در حال وقوع را دیدنی می‌نماید. او از یک طرف به عنوان سوژه در هستی ابژه‌ها دخالت می‌کند و آن ها را یک بار دیگر بازآفرینی می‌کند و از طرف دیگر عظمت مرگ و زندگی آن‌ها را به صورت مخاطب می‌کوبد. آیا «لواسانی» ولع زندگی وسبعیت مرگ را که مفاهیمی مجردند، لباسی مادی نپوشانده و به تماشای مخاطب نیاورده است؟

«شهاب لواسانی» برخلاف خیال شگرفش در این شعر، از پرداخت صوری آن غافل مانده است و اقتصاد کلمه را فراموش کرده است. صفت «کوچک» در هویت این چاله مستتر است.

 عبور گل‌های سفید از سه شنبه - شهاب لواسانی

نیماژ 1392- صفحه 69

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.