در نتيجه احتمال فريب مخاطب و بستن راه فهم و درك درست او از پيام ، به روز افزون تر مي شود . بخصوص این كه امروزه اشكال جديد و متنوعي از ارتباطات وجود دارد كه پيچيدگي هاي آنها فهم و درك مخاطب را دشوار كرده است. به عنوان مثال بازي هاي رايانه اي از اين نمونههاست كه در آنها به وفور ايدئولوژي ، تفكر و سياست استعماري يا مسخ كننده هويت هاي بومي گنجانده شده است ولي مخاطب فكر مي كند يك بازي ساده را انجام مي دهد. و علاوه بر سرگرم شدن از آن لذت هم میبرد. واين در حالي است كه عملا مورد تاخت و تاز ترفند هاي جاسازي شده در اين بازيها قرار گرفته .
بنابراين بحث بر سر اين است كه مردم در سراسر جهان بايد به پيچيدگي هاي اين شبكه ارتباطي پي ببرند و نسبت به آنها آگاهي داشته باشند به طوري كه هدف واقعي پيام را بفهمند و بتوانند بدرستي پيام را تحليل و تفسير كنند . و اين بدان معناست که مردم بايد توليد كنند گان پيام سازمان رسانه ،مديريت ومالكيت و اشكال مختلف توليد و انتشار پيام را بشناسند و نگاهي نقادانه به آن داشته باشند. البته نگاه نقادانه به معناي نگاه الزاما منفي و بدبينانه نيست ، بلكه نگاهي واقع بينانه است كه هم ظاهر پيام را مي بيند و هم خود پيام را میفهمد و تحلیل میکند .
بدین لحاظ بحث سواد رسانه اي موضوع روز جهان است و در بسياري از كشورها ي اروپايي اين بحث را در كتابهاي ابتدايي و راهنمايي گنجانده اند زيرا كه نمي توانيم بزرگسالان را در شرايطي كه شخصيت ، تفكر و ايده هايشان شكل گرفته است راحت آموزش دهيم . به این معنا که بدانند رسانه چه مي كند. لذا بايد از كودكي شهروندان را نسبت به ساز و كار رسانهها ،سازمانهاي رسانه اي و مديريت هاي رسانه اي كه در همه جاي دنيا كم و بيش با اصحاب قدرت و ثروت زد و بند دارند آگاه كرد و واقعيت را به آنان گفت تا مردم خودشان در مواجهه با انواع پيام هاي مختلف با بكار گيري خوانش انتقادي ، بهتر مي توانند واقعيات را كشف كنند.
بنابراين لازم است كه بحث سواد رسانه اي در قالب چند درس دركتاب هاي درسي از دوره ابتدايي تا آخر متوسطه و حتي در دانشگاهها به شكل پيشرفته به عنوان درس عمومي همه رشتهها تدريس شود . زیرا امروزه بشر در همه جهان ،در هر سن وهر شرايطي همواره در مواجهه با رسانه قرار دارد و اگر دانش لازم را براي اين رویارویی نداشته باشد به احتمال زیاد فريب میخورد و استقلال عمل خودش را از دست میدهد.
اما در كشور ما چون رسانهها از بدو تولد وابسته به دربار و دولت بوده اند و بعد بتدريج هم كه توسعه پيدا كرده هنوز غلبه مديريت و مالكيت دولتي در رسانهها حاكم است مردم به طور تاريخي يك بدبيني سنتي نسبت به رسانه هاي ارتباطي دارند و با شك و ترديد باآنها روبرو مي شوند . يعني به طور معمول در مواجهه با پيام هاي رسانه اي اغلب دنبال كاسه اي زير نيم كاسه هستند كه هدف و منظور عرضه اين پيام چه بوده است وبه همين دليل ما مي بينيم كه عملا در بسياري از موارد آنها نمي توانند تاثير مورد نظر را به جا بگذارند و اينكه مردم در ايران خودبخود در بيشتر موارد خوانش انتقادي از رسانهها دارند و اين در واقع خودش نوعي سواد رسانه اي است. گر چه اين خوانش در بعضي از اوقات خيلي افراطي و بد بينانه است ولي در مجموع مخاطب ايراني موضعي انتقادي نسبت به رسانهها دارد بخصوص رسانه هاي داخلي .
* روز نامه نگار
نظر شما