پدرش از هیأتهای هیئت حیدریهای بالاخیابان بود، هیأتی که شاید قدمتی بالای 80 سال داشت.
می گوید هیأتهای مذهبی در گذشته با جمع شدن چندتا آدم اهل دل و معرفت که میخواستند برای دستگاه امام حسین (ع) کار کنند، پا میگرفت و تداوم آن فقط به مدد عشق و خلوص بود و بس.
محمود نکاحی که به سالهای دهه هفتاد زندگی اش نزدیک میشود و از کودکی با هیأتهای عزاداری اباعبدا... دمخور بوده، از روزهایی میگوید که خانههای بزرگ، مکانی برای هیئتیها بود و دیگهای شله را برای مهمان کردن عزاداران حسینی در حیاطهای دلباز بار میگذاشتند. اگر هم حیاط خانه ای کوچک بود، دیگها را توی کوچه نزدیک به آن خانه، برپا میکردند.
او ادامه میدهد: آنها که دستشان به دهانشان میرسید و شرایط مالی بهتری داشتند، هزینههای ناهار و شام هیأتها را قبول میکردند عمدتا هم بازاریها اهل کار خیر بودند. گاهی هم مردم به قد وسع خود، کمک میکردند و پولها روی هم جمع میشد تا هزینه شام و ناهار هیأت جور شود.
نکاحی یادآور میشود: قدیم ها، هیأتهای مذهبی تشریفاتی نبود و گاه اعضای هیأت فقط با یک استکان چای پذیرایی میشدند، توقعی از کسی نمی رفت.
او از روزهایی میگوید که خانههای بزرگ، مرکز هیأت مذهبی بود و اضافه میکند: اکثر هیأتها در خانهها بود. آن زمان خانهها را طوری میساختند که به درد هیأت بخورد. مثلا درهای وسط خانهها باز میشد تا بعد از باز کردن درها، سالن بزرگی شود برای پذیرایی از عزاداران.
همه پای یک سفره مینشستند
نکاحی میگوید: آن زمان صفای خودمانی تری بین هیأتها بود. رودربایستی کمتر بود و همه از پیر و جوان و غنی و فقیر گرفته، پای یک سفره مینشستند. او معتقد است الان هم خیلی از آن فضا دور نشدیم.
این هیأتی قدیمی به گذشته برمی گردد و میگوید: مادرم برایم زنجیر کوچکی گرفته بود و پیراهن سیاهی تنم میکرد، دست مرا میگرفت و میبرد برای تماشای هیأتهایی که از مسیر دروازه قوچان به سمت حرم امام رضا (ع) میرفتند. میگفت: ببین اینها برای امام حسین (ع) سینه میزنند.او اضافه میکند: مادرم مرا با خودش روضه میبرد و پای منبر اباعبدا... مینشاند تا مهر امام حسین (ع) با پوست و خونم عجین شود. بین حرفهایش، با یادآوری این جمله که جایی به نقل از یکی از بزرگان غرب خوانده؛ در جامعه ای که مردم آن جامعه از مردان الهی کناره گیری کنند آن جامعه هرگز روی خوش نخواهد دید، تاکید میکند: خدا نیاورد روزی را که از اهل بیت (ع) جدا شویم.
نکاحی ماجرای ورودش به هیأت جوانان علی اصغری بالاخیابان را اینطور نقل میکند: سال 46 بود که به واسطه دوستانم وارد هیأت شدم و دو سال بعد نوحه خوانی را زیر نظر مرحوم حاجی آذر، از مداحان به نام آن زمان آغاز کردم. او از بهتر شدن فرهنگ عزاداری نسبت به گذشته یاد کرده و میگوید: قبلا سینه زنها برهنه توی دسته جات میرفتند، حتی زیر باران و برف با سرمای زمستان، تن هاشان سرخ میشد بس که زنجیر و سینه میزدند اما الان دیگر اینطور نیست و به حرمت صاحب این عزاداری، برهنه میشود. شور مردم با شعور شده است.البته کمی از شیوههای مداحی کنونی گلایه دارد و معتقد است که باید سنگینی و وزانت در خوانشها حفظ شود.
او که بازنشسته اتوبوسرانی است ، سال 51 هیئتی را در این سازمان بنا مینهد که چراغ آن تا امروز روشن است. نکاحی دلیل ماندگاری هیأت مذهبی را عشق مردم به ائمه اطهار (ع) میداند و اضافه میکند: آنقدر دستگاه اهل بیت (ع) باعظمت است که مردم میدانند گرفتاری هایشان در خانه این بزرگان گشوده میشود.
برای هیأت ها، پاسبان میگذاشتند
او به سالهای پیش از انقلاب برمی گردد که برگزاری مراسمهای مذهبی چندان آسان نبود و از سنگ اندازیها و ممانعتهای رژیم پهلوی یاد میکند که گاه، هیأتهایی که تا نزدیکی حرم رضوی میرسیدند را به هم میریخت. نکاحی میگوید: آن زمان باید میرفتیم مجوز شهربانی میگرفتیم و آنها ما را به کلانتر معرفی میکردند که کلانتر چندتا پاسبان برای هیأت میفرستاد - به غیر از ساواکیها و نفوذیهای بین دسته جات - تا شعاری انقلابی و علیه حکومت داده نشود.
او یادآور میشود: روز شهادت امام رضا(ع) در بست بالا خیابان، دسته سینه زنی را به هم ریختند چون شعارهایی علیه حکومت سر داده بودند. مدتی علمها را ممنوع کردند. رژیم پهلوی حتی ازاین چهار تا آهن پاره میترسید چه برسد به خودهیأت ها.
نکاحی با بیان اینکه دستگاه امام حسین (ع) خیلی عظیم تر از دستگاه پوشالی پهلوی بود، میگوید: آنها میگفتند روضه تان را بخوانید و بروید، شعرهای انقلابی و ضد حکومت نخوانید ولی ما از چیزی نمی ترسیدیم.خود من چندبار ازشان کتک خوردم. یک بار پشت پنجره فولاد شعر میخواندم که چند بیتی بودار بود. مجلس ما را به هم زدند و مرا به اتاق آگاهی بردند پاسبان چنان محکم به گوشم سیلی زد که خوردم به دیوار. گفت چرا شعر علیه حکومت میخوانی!
به گفته او، رژیم پهلوی از هیئات مذهبی میترسید چون فکر میکرد که ضد حکومت هستند.
او اضافه میکند: آنها میخواستند که هیئات مذهبی فقط جای روضه خوانی باشد نه جای روشنگری. سالهای اول پس از پیروزی انقلاب هم، سازمان منافقان بین مردم نفوذ پیدا کرد تا مردم را بی دین کند اما روحانیون با حرفها و منبرهایشان دوباره به هیئت ها، جان دادند و زنده شان کردند.
نظر شما