پایگاه خبری تحلیلی قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: جریان عاشورا دانشگاهی است برای تحصیل تمام ارزش های والای انسانی، چنانچه با مطالعه و دقت در این جریان الگوهای فراوانی برای تربیت دینی، خودسازی و سیر و سلوک الی الله بدست می آید و صفات ارزشمندی چون انس با خداوند و قرآن، صبر و گذشت، ایثار، توکّل، جوانمردى و شجاعت، در سراسر نهضت جاویدان حسینی، به چشم می خورد.

شجاعت ابا ‏عبداللّه (ع) به گونه‏ ای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است!

به گزارش قدس انلاین بی هیچ تردیدی عاشورا جلوه گاه خلق و خوى متعالی و مکارم اخلاقی است و در این بین رفتارها و سخنان امام حسین (ع) منبع ارزشمندى براى آموزش اخلاق و الگوگیرى در زمینه خودسازى، سلوک اجتماعى، تربیت دینى و کرامت انسانى می باشد، از این رو طی گفت و گویی با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد اسماعیلی، مدرس حوزه و دانشگاه به بررسی این موضوع پرداخته ایم که از نظرتان می گذرد:

جناب اسماعیلی! بنا به روایات، امام حسین (ع) با قرآن انس منحصر به فردی داشته اند، لطفا کمی در این باره توضیح بفرمایید.

امام حسین(ع) انس ویژه اى با قرآن داشت، مى توان تآثیر آن را در تمام زوایاى زندگی آن حضرت ملاحظه کرد. حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. امام (ع) خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته و در ضمن سخنرانی های خود در طی مسیر از آیات قرآن کریم استفاده می نمود. هنگامى که مروان اصرار مى کند که والى مدینه از امام حسین (ع) بیعت بگیرد امام (ع) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى دارد: «اَلیِکَ عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللهُ فیهم عَلى نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب:33). زمانی که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِین» (قصص:21).آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَآءَ السَّبِیل» (قصص:22) و نیز پس از ورود به مکه نامه اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى کتابِ الله و سُنة نبیّهِ».

وقتى که عصر پنج شنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد، امام حسین (ع) از حضرت اباالفضل(ع) درخواست مى کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد و می فرمایند: «و خداوند مى داند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى داشتم» امام آن شب به خیمه باز مى گردد و تمام شب را چنین مى کند.
حتی پس از شهادت نیز این انس با قرآن ادامه می یابد «منهال بن عمرو» می گوید، چون سر مطهّر امام (ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مى کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره ى کهف را مى خواند تا رسید به آیه ى شریفه ى «آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت تر از اصحاب کهف، واقعه ى شهادت و بردن من بر نى است»

مقام ذکر در نزد ایشان چگونه بود؟

از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذکر است. یاد خدا را در قلب داشتن و همواره به یاد او بودن، همواره مایه ى آرامش است: «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» و مؤمنان راستین آنانند که خرید و فروش و مشغولات دنیوى آن ها را از یاد خدا غافل نمى سازد.«رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تَجَـرَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه...» (نور: 37)
سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا را در دل داشت، چنانچه هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت هاى آن به خدا پناه مى برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء»، در موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولاقوّة اِلاّ بالله العلىّ العظیم»مى گفت. هنگام احساس خطر مرگ «انالله و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى ساخت.

چرا امام حسین (ع) در صبر و گذشت بی مانند بودند؟

گذشت عالى ترین کرامت انسانى است بویژه آنکه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى کنند که جواب را با خوبى پاسخ دهید.

چنانچه در باب تجلی ابن صفت در امام حسین (ع) «عصام بن المصطلق» روایت می نماید: وارد مدینه شدم، حسین بن على (ع) را مشاهده نموده و خوش نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین(ع) نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَـهِلِین.

آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن. اگر از ما یارى مى خواستى ما تو را کمک مى کردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى کردى تو را رهنمون مى شدیم. عصّامى گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى بخشاید که مهربان ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هرچه مى خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوبتر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.

تواضع و فروتنى امام (ع) به چه نحوی بود؟

تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان هاى ستم کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت محسوب می شود، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه ى ذلت است. قرآن کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى پردازد و می فرماید:«در روى زمین با تکبّر راه مرو» و یا «بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و یا از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى کند: «بندگان خداى رحمان کسانى اند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مى دارند». امام حسین(ع) نیز صاحب این سیره ى ارزشمند قرآنى بود.

در این باره «مسعده» می گوید: روزی گذر امام حسین(ع) به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مى خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت (ع) به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس آیاتی از قرآن را تلاوت نمود و آن گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت (ع) به منزل او آمدند. پس حضرت (ع) به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى کردى بیرون بیاور.»

توکل در سیره عملی این امام همام دارای چه جایگاهی بود؟

یکى دیگر از آموزه هاى مهم اخلاقی توکل است کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است».

امام حسین(ع) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى داند. در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن که هر دو سپاه آماده ى نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: سخن مرا بشنوید و عجله نکنید. پس در کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما متبس ننماید پس درباره ى من تصمیم گرفته مهلتم ندهید; بى تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.

امام حسین (ع) در وصیّتى که به برادرش محمد حنفیّه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش ‍ از این قیام، فرمود: (ما توفیقى الّا بالله، علیه توکّلت والیه انیب؛ توفیق من تنها به دست خداست و بر او توکل می نمایم و به سوی او باز می گردم.

صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشى به درگاه خدا، این اتّکال و اعتماد به پروردگارش را در هر گرفتارى و شدّت وپیشامد سخت چنین بیان کرد:

«اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى فى کُلِّ کَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائى فى کُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لى فى کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...؛ و خدا را هم بعنوان عامل پشت گرمى و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروى حمایتگر وپشتیبان خویش (عدّه) خواند و اینگونه مناجات در صحنه درگیرى و آستانه شهادت، جز از روح­ هاى متوکّل برنمى­آید. در سخنرانی هاى دیگرى که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتى که متضمنّ ولایت و نصرت الهى نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود و حتی در آخرین لحظات، وقتى زخمى و نیزه خورده بر زمین افتاده بود، در مناجات عارفانه با معبود اثبات کرد که هرگز توکل خود را از دست نخواهد داد: اَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً وَ اَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافیاً.

بی شک یک از صفات سیدالشهدا (ع) شجاعت است، لطفا کمی در این باره نیز توضیح دهید.

شجاعت حدّ اعتدال روحیه تهوّر و ترس، موجب صیانت از اعتقادات، جان و مال است و مانع تسلّط ستمگران می‏شود. آرامش نفس، عزّت، منزلت و نام نیک، از دیگر آثار شجاعت است. قرآن کریم انسان‏های برخوردار از این صفت را می‏ستاید و می‏فرماید: الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشون احداً الاّ اللّه؛ آنان (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالت ‏های الهی را می‏کردند و (تنها) از او می‏ترسیدند و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر است.

خداوند در باره جنگجویان اُحُد که هنوز زخم‏ های آنان التیام نیافته بود و به سوی سرزمین «حمراء الاسد» حرکت کردند، می‏فرماید: آنان کسانی بودند که (بعضی از مردم) به آنها گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای حمله به شما اجتماع کرده‏اند، از آنها بترسید؛ اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.

«کربلا» یکی از این موقعیّت هاست. فردی از راویان دشمن می‏گوید: واللّه ما رأیتُ مَکثوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ اهلُ بیته وَ ولده و اصحابه اَرْبَطَ جَأشاً مِنه؛ به خدا سوگند که دل شکسته ‏ای این چنینی که تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش کشته شده باشد و این گونه برخوردار از قوّت قلب باشد، ندیده‏ام.

 زمانی که حضرت جنگ تن به تن را آغاز کرد، هریک از نیروهای دشمن را که در مقابل او قرار می‏گرفت، به هلاکت می‏رساند. عمربن سعد که احساس کرد کسی را یارای هماوردی او نیست، بر سپاهیان خویش نهیب زد که: وای بر شما! آیا می‏دانید با چه کسی جنگ می‏کنید؟ این، فرزند آن پدری است که شجاعان عرب و دلیران آنان را به هلاکت رسانده است. روح علی در پیکر اوست. که در این زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.
شجاعت ابی‏عبداللّه (ع) به گونه‏ای است که حتّی مورّخان غیر مسلمان را تحت تأثیر قرار داده است و در باره آن سخن گفته‏اند. یکی از آنها «جیمز کارگرن» هندو مسلک است که محدّث نوری در کتاب «لؤلؤ و مرجان» کلام او را نقل نموده است. وی در آغاز می‏گوید: مَثَل مشهور است که «دوای یکی، دو باشد»؛ یعنی از آدم تنها کار برنمی‏آید، مگر دومی برایش مدد کار باشد. مبالغه بالاتر این‏که در حقّ کسی گفته شود که دشمن، او را از چهار طرف احاطه کرده است؛ ولی حسین (ع) و یارانش را هشت قِسم دشمن محاصره نموده بود و در عین حال، ثابت قدمی خویش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنین می‏شمارد:
از چهار طرف، ده هزار فوج یزید بود که بارش نیزه و تیرشان مثل بادهای تیره، طوفان ظلمت برانگیخته بود. دشمن پنجم، گرمی و حرارت آفتاب عرب بود که گفته‏ اند: «تمازت و گرمی عرب، غیر از عرب یافت نمی‏توان شد». دشمن ششم، ریگ تفتیده میدان کربلا بود که در گرمای آفتاب شعله زن و مانند خاکستر تنور گرم، سوزنده و آتش افکن بود. دو دشمن دیگر که از همه ظالم‏تر بود، تشنگی و گرسنگی بود که مثل سربازان دشمن باز ساعتی جدا نبودند. خواهش و آرزوی این دو دشمن همان وقت کم می‏شد که زبان‏ها از تشنگی چاک چاک می‏گردید. پس کسانی‏که در چنین معرکه، هزارها کافر را مقابله کرده باشند، نهایت شجاعت برای ایشان می‏باشد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.