قدس آنلاین _ راحله ندافی مقدم: جامعه ی کنونی ما متاسفانه امادگی مواجه با کار طنز را ندارد و مخاطبان ما مخاطب های متفاوتی هستند و این کار را خیلی سخت می کند.

خودمه چلوندم دداش تا پسره زن گیریفت.....

 موره میبینی که شر و با صفایوم

بچه محله ی امام رضایوم

زلزلیوم حادثیوم بلایوم

بچه محله ی امام رضایوم

هر روز جمعه دلومه مبندوم

به پینجله طلا و ورمگردوم

"قاسم رفیعا  "متولد 1350  طرقبه و شاعر، نویسنده و طنزپرداز است. وی فارغ التحصیل رشته الهیات و تاریخ اسلام است. مسئول دفتر شعر طنز حوزه هنری استان خراسان رضوی  و مدیر مسئول ماهنامه چشمه عسل  طرقبه  است.

رفيعا غير از شعر و شاعري دستي در نثر هم دارد. ازوی تا کنون تعداد ۲۰ مجموعه شعر و قصه و ۳  مجموعه شعر طنز به چاپ رسیده است. مجموعه داستان‌های خاطرات پستچی در دو جلد، مجموعه از شعر محلی با نام اوسنه که شامل یک CD و یک کتاب است و اضافه بر آن پنج مجموعه شعر کودک که از زبان فرانسه به فارسی برگردانده شده را به قالب شعر درآورده و به چاپ رسانده است. مجموعه طنز ديگري هم از وي دست به دست میچرخد كه روي جلدش نوشته :" ش... مثل شهروند" این کتاب شامل داستانهايي با موضوع فرهنگ شهروندي و محوريت شخصيتي فضايي است. مجموعه قصه‌هایی که تا کنون به چاپ رسانده درباره زندگی شهداست مانند مجموعه‌های ققنوس، چشم‌های آسمانی و باغ ماهی‌ها که برای شهدا نوشته شده است به نوعی زندگینامه داستانی شهداست. مجموعه « فرهنگ اصطلاحات طرقبه اي » كه لغات مهجور طرقبه اي را با همكاري همشهري اش خوشباف در اين كتاب جاي داده است. و در حال حاضر یک مجموعه شعر با عنوان “در خاطره مجنون” در ارتباط با زندگی شهدا و مجموعه شعر «خودش همیشه می‌گفت» در سه بخش اشعار کلاسیک (حدود 15 شعر)،‌ شعر نو (حدود پنج شعر) و بخش «بی سرونامه» شامل حدود 20 دوبیتی و رباعی درباره «شهید محمود سبیلیان» ازوی در حال چاپ است. هنرمندی وی را هم درمجموعه برنامه " قند پهلو" مشاهده کردیم.

پای صحبت قاسم رفیعا نشستیم و او برایمان از " مسابقه قند پهلو" و فضای شعر طنز درکشور گفت. آنچه می خوانید گفت و گویی است که با شاعر" بچه محل امام رضا(ع)" ترتیب دادیم.

فضای شعر طنز، فضای متفاوتی در جامعه ماست. "مسابقه قند پهلو" تجربه ی تازه آزموده ای بود و ما قبلا سابقه ی کار طنزبه این شکل  را نداشتیم . زیرا جامعه ی کنونی ما متاسفانه امادگی مواجه با کار طنز را ندارد و مخاطبان ما مخاطب های متفاوتی هستند و این کار را خیلی سخت می کند. هرچند وقتی کسی جیبش پرپول نباشد خنده اش نمی گیرد ولی بالاخره ممکن است با دیدن اینگونه برنامه ها لحظه ای غم و غصه اش را فراموش کند و بخندد. بنابراین اتفاقی که اخیرا رخ داده یعنی تمایل فضای مطبوعاتی و رسانه ای ما به مقوله ی طنز مسئله ای است که  با یک رویکرد هنرمندانه مواجه است و خوشبختانه توجه به قلم شعرای طنزپرداز و نویسندگان طنزپرداز باعث شده است که مردم استقبال خوبی ازاین کار بکنند ونتیجه اش  این شد که بیشتربه این مقوله توجه شود.

در بخش اول "مسابقه قند پهلو" که بنده درآنجا به عنوان شرکت کننده حضور داشتم ، حتی شاید خود برگزارکنندگان مسابقه هم گمان نمی کردند که کار با استقبال عمومی مواجه شود که خوشبختانه این اتفاق افتاد و آنها برای برگزاری بخش های بعد تشویق شدند. و ازآن به بعد اتفاقات متفاوتی رخ داد. مثل" لبخند تهران" که با حمایت شهرداری تهران خیلی خوب اجرا شد. بعد از آن " لبخند صلواتی" بود که در هفته دفاع مقدس برگزارشد . و پی در پی جلسات " حلقه رندان" که قبلا هم برگزارمی شد اکنون دارد جدی تر دنبال می شود. و این جریانات از نظر من اتفاقات مبارکی است و ما هم به این روند دلگرم شده ایم و امیدوارهستیم که ادامه داشته باشد.

از ورود خودتان به طنز بگویید. چرا از بين سبك هاي مختلف سراغ طنزرفتيد؟

از دوران تحصيل در حوزه ي ادبيات و شعرفعاليت داشتم. بيشترغزل و چهارپاره مي گفتم. بعدها شعر محلي وبعد هم قصه به دايره ي فعاليت هايم اضافه شد. من بیشتر قصدداشتم شعرمحلی بگویم و شعر محلی می گفتم و زبان شعر محلی هم برای بعضی ها  شاید ایجاد حس طنزمیکرد وعملا احساس کردم که می شود از این منظر و ازاین پنجره هم به فضای طنز هم وارد شد و خوشبختانه نتیجه ی خوبی هم داشت. مردم استقبال خوبی کردند. ما هم تشویق شدیم تا کارهای بیشتر و تازه تری انجام دهیم.

حس شما در لحظاتی که به سبک شعر طنز کارمی کنید با زمانی که شعر آزاد یا سپید می سرایید چه تفاوتی دارد؟

چون من  با توجه به حال  و حوصله و روحیات خودم شعر می گویم برایم فرقی نمی کند. وقتی می خواهم شعرجدی بگویم حالم جدی است. به همسرم می گویم دراین مواقع محیط را برایم آرام نگه دارد. وقتی هم که می خواهم شعرطنز بسرایم  حس و حال خودش را دارد وحالم خوش است. بهرحال شاعربا توجه به روحیات خود تحت تاثیر رویداد ها و اتفاقات اطرافش قرار می گیرد و شعر می گوید .هرچند من معتقدم که وقتی تراژدی به اوج خود برسد طنز آغاز می شود.  دیدید بعضی وقت ها از بس بلا سرت می آید خنده ات می گیرد و با خود می گویی این چه وضعی است دیگر؟ همین طور است!

اولین شعری که به سبک طنز سرودید خاطرتان است؟

شاید اولین شعرهایی که من در فضای طنز سرودم اصلا شعر نبود. یعنی آنقدر از نظر تکنیک کیفیت پایینی داشت که شاید نتوان به آن شعر گفت. ولی طنز بود.  خاطرم نیست که موضوعش چه بود. ردیف کردن قافیه های بی ربط به همدیگر بود که اینکار را کردم که موجب خنده ی بقیه را فراهم کرد . حالا که نگاه می کنم متحیرم که من با چه چیزهایی می خواستم مخاطبم را بخندانم! ولی هر موقعی که خواستم  خودم باشم  وجدی بسرایم طنز شده و بالعکس هر وقت خواستم و اراده کردم که طنز نگویم طنز شده!

 

اگر خاطره ای از کودکی های تان دارید بفرمایید.

با خنده پاسخ می دهد من از دوران طفولیت  کلمه " ببخشید!"   را کلا یاد نگرفتم و وقتی با سن وسالانم  دعوایم می شد آنها  به تلافی سردفترشعرم یک بلایی می آوردند. یا آتشش می زدند یا آن را در رودخانه می انداختند. خاطرم است یک بار اول بهار بود.با بچه ها دعوایم شد و آنها دفترشعرم را در رودخانه انداختند. من هم از طرقبه تا بند گلستان دنبالش دویدم اما پیدایش نکردم. شعرهای زیادی درآن داشتم. الان دارم حسرت می خورم که کاش آن شعرها بود. شاید اگر آنها بود شاید من شاعری با سبک دیگری میشدم، نمی دانم.

چه توصیه ای به شاعران جوانی که می خواهند در وادی شعر طنز قدم بگذارند دارید؟

من فکر می کنم شعر طنز گفتن کار خیلی سختی است. ابتدا باید زبان و تکنیک های طنز را  بیاموزند. خودشان باشند و شخصیت خودشان را داشته باشند و اینکه  به یک زبان مستقل برسند  و زیاد از روی دیگران کپی برداری نکنند.  اینقدر سوژه دور و بر ما  و در جامعه وجود دارد که اگر به همان ها  نگاه کنیم و آنها را بنویسیم می شود شعر طنز !

اگر یک روز به شما بگویند دیگرحق ندارید شعر بگویید چه می کنید؟

می نشینم کمی فکر می کنم بعد آرام شعر می گویم. بعد قایمش می کنم. دوباره شعر می گویم باز قایمش می کنم. بالاخره هر شعری که قایم کنیم یک روزی بدرد می خورد!

اگر امکان دارد ما را به شعری که اخیرا سروده اید مهمان کنید.

آقای همسده مشهدی

سمندمه فروختم تا که خنم درس ره

واز خنمه فروختم تا دخترم عروس ره

خودمه چلوندم دداش تا پسره زن گیریفت

رشوه دادم تا آخر نامه رسونِ پس ره

حالا زنه سوارشه به جون ما مندزش

کوجای دنیا رسمه ،مرغه سوار خروس ره

زنم حالش خراب رف ،دوا و دکتر موخواست

کلیمه دادم بره تا زنه تندرس ره

ادم باید تو دنیا مثل هلو طرقبه

پور آب و خوش رو بیشه ،هم توی دستا پس ره

حالا ولش کن رفیق ،ساندویجت ره بخور

بده بیه ایورتر همو شیشه سس ره

 

 

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.