ساحل عباسی: به گواهی تاریخ
 “ابن زیاد” در پراکنده کردن و به شهادت رساندن یاران امام حسین(ع) 
تاکتیک های مختلفی به کار برده است.

تاکتیک‌های «ابن زیاد» برای گمراه کردن مردم کوفه

او شبانه وارد کوفه می شود، در حالی که مردم تصور می کردند حسین بن علی(ع) است . چهره خود را پوشانده بود و مردم  گرد او جمع می شوند وهیاهو می کنند. هنگامی که “ابن زیاد” به واقعیت امر پی می برد با توسل به ترور، اقدامهای خشونت آمیز و فعالیتهای مخربی چون آتش زدن اموال و کشتن مردانی که محبان اهل بیت(ع) بودند بر اراده مردم کوفه تاثیر گذاشته و با تضعیف روحیه  و دادن پول و ثروت هنگفت به عده ای دیگر، آنها را از امام حسین(ع) دور می کند. اما آنچه موجب می شود واقعه کربلا با تعدادی که برخی آن را 72 یا حدود یکصد و پنجاه نفر عنوان نموده اند رقم بخورد و یاران اندکی در دفاع از حریم نبوت و امامت حاضر شوند، به تاکتیک و سیاستهای فریبکارانه و ددمنشانه “ابن زیاد” باز می گردد که شیعیان را در موقعیتهای مختلف اسیر نموده ، زندانی کرده یا می کشد. در این گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین اکبر روستایی محقق و پژوهشگر دینی و استاد حوزه به بررسی اوضاع و احوال یاران امام حسین(ع) قبل از روز عاشورا می پردازیم:

 

  جناب آقای روستایی، برای ورود به بحث ، مهمترین تاکتیک های ابن زیاد در بدو ورود به کوفه را عنوان بفرمایید؟

اقدامهای خشونت آمیز “ابن زیاد” به فراخور حال آن جامعه انجام شد و بی‌گمان واکنش‌ها نیز متفاوت بود. در جریان حاکمیت ابن زیاد و بعد از ورود به کوفه و حاضر شدن در جمع مردم شروع به تهدید آنها می نماید و با اقدامهای عملی در کوچه پسکوچه های شهر کوفه با حمله به شیعیان و محبان، غارت اموال آنها و به آتش کشیدن منازلشان و کشتن  زنان و مردان چنان جو ترس و وحشتی ایجاد می کند که درهمان مراحل اولیه شمار زیادی از مردم عقب نشینی می کنند. ارعاب و تهدید یکی از شیوه های موثر در صفوف دشمنان یا حامیان آنها و نیز میان نیروهای درگیر به منظور تضعیف روحیه سپاه مقابل و سست ساختن اراده آنهاست که ابن زیاد آن را با نهایت شقاوت و بی رحمی انجام داد. او با تطمیع سربازان و دادن امتیازات مختلف به افراد و سپردن مسؤولیتهای مهم به آنها سعی نمود افراد را خریده و از اطراف امام حسین(ع) پراکنده کند.

 

  اگر بخواهیم حال و روز شیعیان واقعی و آنهایی که می خواستند جانشان را در راه امام فدا کنند صحبت کنیم، لطفا بفرمایید وضعیت کوفه زمان ورود مسلم بن عقیل چگونه شد و شیعیان چه می کردند؟

همان گونه که می دانید کوفه شهر قبیله نشین و مهاجر نشینی بوده است، با توجه به موقعیت نظامی و اقتصادی مناسبی که داشته از جای جای حجاز و دیگر مناطق مردم به آنجا رفته بودند. بنابراین کوفه آن زمان متشکل از قبیله های مختلف با روسای متفاوت بوده است. مسلم بن عقیل در بدو ورود خود هنگامی که مردم گرد او را گرفته و خواهان ورود امام حسین(ع) بودند در نخستین اقدام روسای قبیله ها را عوض نمود تا بر هر قبیله ای رئیسی حکمروایی کند که مسلم به او اعتماد لازم را داشته و مطمئن باشد که آنها جزء شیعیان واقعی امام حسین(ع) هستند. رئیس قبیله “انصار” که از مدینه بودند “عمرو بن حریث” بوده است. رئیس قبیله تمیم و همدان “خالدبن عرفطه” بوده و رئیس قبیله”کنده و ربیعه” قیس بن ولید بن شمس و رئیس قبیله “مذهج” ابوبرده پسر ابوموسی اشعری بوده اند. پس از کشته شدن هانی بن عروه از شیعیان حقیقی، مسلم بسرعت روسای یاد شده را عوض می کند. در کتاب “اخبار الطوال” نویسنده احمد بن داود دینوری ص238 آمده است زمانی که مسلم به شهادت  هانی واقف می شود (عبیدا... بن کریز کندی ) را مسوول قبیله کندی می کند و “مسلم بن عوسجه” را رئیس قبیله مذجح و اسد می کند. سپس “ابو ثمامه صیداوی” را به ریاست قبیله همدان و تمیم گماشته و “عباس بن جعده “ را رئیس قریش و انصار مدینه می کند.

 

  واکنش ابن زیاد از تعویض روسای قبایل توسط مسلم بن عقیل چه بوده است؟

ابن زیاد هنگامی که دربرابر این قضیه قرار می گیرد، به طور یقین می داند افرادی را که مسلم به ریاست منصوب کرده است از شیعیان مخلص هستند و بی‌تردید کار را بر او سخت می کنند و اگر دامنه ارتباطات آنها افزایش یابد می توانند لشکری بزرگ از قبایل علیه خاندان اموی فراهم کنند، از این رو - در تاریخ طبری در جلد پنجم ص 369 به حوادث سال 60ه.ق. - گفته شده که ابن زیاد پس از این ماجرا “کثیر بن شهاب” را فرا خوانده و از او می خواهد به قبیله”مذحج” برود و کسانی که از او حرف شنوی دارند را از دور مسلم دور کرده و به جرگه سربازان ابن زیاد پیوند دهد. به “محمد بن اشعث” می گوید تو به سراغ قبیله کنده برو و مردم را از رسیدن قریب الوقوع لشکر بزرگی از شام بترسان و به “عمرو بن حریث”  فرمان می دهد پرچم بلندی در دست بگیرد و بگوید هر کسی که زیر این پرچم بیاید در امان است و  همین مساله را به “قعقاع بن شورذهلی” می گوید و به “شبث بن ربعی ، حجاربن ابجر و شمربن ذی الجوشن” دستور می دهد به درون آن قبایلی که مسلم برای آنها رئیس انتخاب کرده بروند و مردم را از تصمیمات یزید و کشتن و غارت اموالشان بترسانند.

 

  شیعیان حقیقی امام حسین(ع) در کربلا چگونه تحت تعقیب سربازان ابن زیاد قرار گرفتند که موفق نشدند خود را به کربلا برسانند؟

 در تاریخ طبری نقل شده از آن  پس عده ای را حبس نمودند و اگر به فرض گمان می کردند کسی شیعه است او را گرفته یا زندانی می کردند یا می کشتند و بشدت با آنها مقابله می کردند. طبری در کتاب تاریخ طبری در جلد 5، ص380تا 381 نامه ای را از یزید که به ابن زیاد نوشته شده این گونه نقل می کند که: “به صرف اتهام به شیعه گری افراد را بی درنگ دستگیر کن” اگر ابن زیاد و یارانش احتمال می دادند کسی قصد دارد به سمت مسلم یا امام حسین(ع) برود بسرعت او را دستگیر می کردند. این مطلب در کتاب “تاریخ مدینه دمشق” نیز مورد توجه قرار گرفته است. در این کتاب ذکر شده که : “آنجا نگهبانی بده و افراد را زندانی کن  به صرف اتهام شیعه بودن” در کتاب “المتلزم ابن جوزی” هم مورد توجه قرار گرفته است. مثلا ابن زیاد، مختار ثقفی را دستگیر می کند با چوبی به صورت او زده و چشم و پلکش را مجروح می کند (اشاره شده در تاریخ یعقوبی جلد دوم ص258). عبدا... بن یقطر  به سمت مسلم می رود، اما هنوز خبر ندارد که مسلم به شهادت رسیده و حصین بن تمیم او را دستگیر می کند و به نزد ابن زیاد می فرستد. “عماره بن صلخب” هنگامی که قصد دارد به مسلم بپیوندد او را دستگیر می کنند و در میان قبیله ازد گردن می زنند. عبد الاعلی بن یزید (پسر یزید بن معاویه نمی باشد) شخصیتی است که از قبیله بنی فتیان است می خواهد به مسلم کمک کند و از 
قبیله اش کمک بگیرد که او را دستگیر می کنند و بازهم نزد ابن زیاد می برند و او دستورمی دهد در “جبانه السبیع” به قتل برسانند.

 

  پس از کشته شدن مسلم اوضاع کوفه و نهایتا وضعیت شیعیان و محبان امام حسین(ع) به چه شکل می شود؟

در کتاب تاریخ طبری جلد 5، ص 378 آمده است که ابن زیاد دستور می دهد شخصی مانند هانی بن عروه را که از اشخاص با نفوذ و سرشناس است را در میدان وسط بازار کوفه گردن بزنند و با این کار موجب اختناق و خفقان عمومی می شود. عبدالعلی کلبی را گرفته او را سر می زنند. ابن زیاد به کثیر بن شهاب می گوید: عبدالاعلی کلبی را دستگیر کن  و ببر در فلان منطقه گردنش را بزن. ابن زیاد در مناطق مختلفی از شهر و حومه گردن شیعیان را می زند و در همه جای شهر ترس و هراس راه می اندازد وعماره بن سلخب برای یاری مسلم می آید از او نام قبیله اش را می پرسند و او را به وسط قبیله خودش برده در جمع اقوامش گردن می زنند. قوم او با دیدن این همه بی رحمی ترسیده و از یاری امام دست برمی دارند. قیس بن مسهر را که دستگیر می کنند به بالای قصر می برند و از او می خواهند امام علی و امام حسین(ع) را مورد اهانت قرار دهد، اما او چنین کاری نمی کند، بلکه می گوید: ای مردم!  حسین بهترین مخلوق خداست و ایشان با خانواده اش آمده است که دین خدا را یاری کند، پس به حمایت از او برخیزید و ابن زیاد و یزید را لعن کرده و به روح مبارک امیرالمومنین(ع) سلام و درود می فرستد. ابن زیاد دستور می دهد او را از بالای قصر به پایین پرتاب می کنند، به طوری که بدنش قطعه قطعه می شود.

همچنین میثم تمار را سه روز به چوب میخکوب
 می کنند، دست و پایش را قطع کرده و او تا زمانی که جان در بدن دارد از فضایل اهل بیت(ع) می گوید، بنابراین ابن زیاد دستور می دهد بر دهانش افسار بزنند و در روز چهارم زبانش را از حلقومش بیرون می آورند و بینی اش را قطع می کنند تا در میان مردم رعب و وحشت ایجاد کنند.

 بنابراین توجه به این نکات جای تامل دارد که شیعیان و محبان و یاوران امام حسین(ع) در آن مقطع زمانی با توسل ابن زیاد به راه‌های کثیف و خشونت آمیز از میان برداشته می شوند تا بدین ترتیب از پیوستن مردم به امام حسین(ع) جلوگیری نمایند.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.