بيشترين تلاش علّامه محمد باقر محمودى، مؤلف این اثر، گزارش رويدادهاى عاشورا با استناد به منابع كهن، بويژه منابع اهل سنت بوده است؛ و چنان كه خود وى در مقدمه كتاب يادآور مىشود، كوشيده است تا جزییات وقايع را از آن طريق نقل كند؛ گرچه استثناهايى نيز در مشى وى ديده مىشود.
تلاش نويسنده براى نقل همه موارد موجود در كتابهاى تاريخى، تكرار پارهاى از متون را موجب شده است. گذشته از آن، گزارشهاى بسيارى وجود دارد كه تنها با اندكى اختلاف در الفاظ و عبارات، هم در متن و هم در پانوشتها آمده است. گرچه اين كار نشان از تتبّع فراگير نويسنده و براى پژوهشگران سودمند است، ولى براى خواننده فارسىزبانى كه در پى مطالعه جمعبندى شده وقايع است، ملال آور مىنمايد.
نویسنده در آغاز این کتاب با بیان اینکه:" به گواهى تاريخ، شهادت حسين بن على(ع) دردناكترين فاجعهاى است كه در جهان روى داده است؛ و چشم روزگار همانندش را نديده و هرگز نخواهد ديد"، ادامه میدهد: " به همين سبب از همان نخستين روزهاى شهادت آن حضرت تاكنون، دانشوران مسلمان و علاقهمندان به ثبت رويدادهاى شگفت و مصایب بزرگ و دردناك، به نگارش شهادتنامه و مقتل آن بزرگوار پرداختهاند و ماجراى شهادت او و اسارت خاندانش را شرح و بسط دادهاند. امّا از آنجا كه ملل اسلامى، پيوسته زير سلطه امويان و پيروانشان قرار داشتهاند، دوستان خاندان پيامبر(ص) و ديگر آزادانديشان، چنان كه بايد نتوانستهاند، گزارشهاى خود را درباره اين فاجعه عظيم تدوين كنند؛ زيرا حكمرانان و زمامداران ستمپيشه، با تمام توان مىكوشيدند كه اين موضوع به فراموشى سپرده شود و تا آنجا پيش رفتند كه عالمان دربارى را وادار كردند تا به حرمت يادآورى اين فاجعه فتوا دهند. كسانى كه چيزى در اين باره مىنوشتند، مواجبشان قطع مىشد و به زندان و تبعيد محكوم مىگشتند. به هر حال براى نابود ساختن آن آثار از هيچ كوششى دريغ نورزيدند: بسيارى از اين آثار، سوزانده يا پاره شدهاند يا در خاك مدفون گشته يا به آب افكنده شدهاند؛ به طورى كه امروزه از آن كتابها، جز نامى باقى نمانده است".
وی آن گاه ادامه میدهد:" اينك كه اوضاع زمانه، دگرگون شده، فشار امويان و اموىصفتان از سر مسلمانان كم شده است و مردم مىتوانند بيشتر بخوانند و بينديشند و دوست دارند كه از واقعه شهادت سيد الشهدا(ع) بر اساس منابع كهن و مورد اعتماد آگاه شوند، بنده نيز تصميم گرفتم مقتلى بنويسم كه دربردارنده نوشتههاى مورّخان بزرگ باشد و شواهد و قراين قوى، آن را تأييد كند؛ زيرا اين كار براى خوانندگان، دلنشينتر است و آنان را شايق مىسازد و ترديد و گمان را مىزدايد".
اين كتاب كه «عبرات المصطفين» نام گرفته، شامل چند مقدمه، چند فصل و يك خاتمه است. نویسنده این اثر، بيشتر مطالب كتاب، را عيناً از چهار مأخذ زير كه از كهنترين منابع تاريخى به شمار مىآيند و به دست مورّخانى چيرهدست نگاشته شدهاند، برگرفته است:
1- «مقتل الحسين»، تأليف مورّخ نامدار، ابومخنف لوط بن يحيى ازْدى، متوفّاى سال 175 ق. البتّه اصل اين كتاب در دست نيست و آنچه در اختيار داريم، گزارشهاى شاگرد وى، هشام بن محمّد بن كلبى، متوفّاى سال 204 ق است. كتاب كلبى نيز مقتل الحسين نام گرفته است. علاوه بر اين، گزارشهاى ابومخنف به وسيله طبرى نيز در ذيل شرح حال حضرت امام حسين(ع) در كتاب «تاريخ الرسل و الملوك» نقل شده است.
2- «أنساب الأشراف» تأليف احمد بن يحيى بلاذرى متوفّاى حدود سال 250 (هـ.ق.) وى شرح حال و مقتل حضرت امام حسين(ع) را همراه مطالبى سودمند كه در ديگر منابع کمتر يافت مىشوند، آورده است.
3- «الطّبقات الكبرى» تأليف محمّد بن سعد، متوفّاى سال 235(هـ.ق.) اين كتاب در زمره منابع اصيل و كهنى است كه زندگىنامه امام حسين(ع) را آورده است؛ و نویسنده کتاب از آن، بهره بسيار برده است.
4- «الأخبار الطّوال» تأليف دينورى متوفّاى سال 285(هـ.ق.)
نویسنده کتاب «سرشک خوبان» در مقدمه يكم کتاب با عنوان: آبرومندى و منزلت الهى امام حسين(ع) به مباحثی چون: شرافت تبار، منزلت امام حسین(ع)، محبت پیامبر(ص) نسبت به حسن و حسین(ع)، سرور جوانان بهشت، سرنوشت دشمنان اهل بیت(ع)، کشتی نجات و مباحثی از این قبیل پرداخته و مینویسد: " روايتهايى كه در مقدمه اول کتاب مىآيد، حكايت از بلندى مقام و منزلت امام حسين(ع) دارد و نشان مىدهد كه طاغوتيان و نيروهاى تبليغاتى بنىاميّه چه اندازه تلاش كردند تا با وجود اين منزلت بلند الهى فرزند پيامبر(ص)، ميان او و مردم جدايى بيندازند و موجبات شهادتش را فراهم سازند".
وی در ادامه و در ذیل مقدمه دوم که درباره گريستن بر حسين(ع) است، اعتقاد دارد:" گريستن و مرثيهخوانى بر امام حسين(ع) از باب پيروى از پيامبر خدا(ص)، مستحب مؤكّد و از لوازم ايمان به پيامبر(ص) است". آن گاه به مطلبی از سيّد شرف الدّين عاملى در مقدمه كتاب «المجالس الفاخره» اشاره کرده که میگويد:« به مقتضاى اصل عملى، گريه، مرثيهخوانى، ذكر مناقب و مصایب و به سوگ نشستن بر همه درگذشتگان مؤمن و دادن خيرات و مبرّات به نيابت آنان مباح است. هيچ دليلى بر خلاف اين اصل وجود ندارد، بلكه رفتار و گفتار پيامبر(ص) و امامان(ع) نيز آن را تأييد مىكند. حتّى از برخى روايات، مستحببودن اين كارها نيز بويژه در صورتى كه متوفّا، داراى آثارى سودمند باشد، استفاده مىشود. اين امر با مبانى مدنيّت و اصول عمران نيز مطابقت دارد. زيرا بزرگداشت شايستگان موجب تشويق ديگران است و اداى حقوق آنها سبب افزايش نظايرشان مىشود؛ و ذكر اخبار مربوط به آنان، جهانيان را به پيروى از آنان رهنمون مىگردد. يادمان مصایبى كه پيشوايان در راه تعالى ملّت مىكشند، روح ايمان و هدايت را در آنان بر مىانگيزد و مردم را سرسپرده و دل برده آنان مىگرداند، هر چند روزگارى دراز بر آن گذشته باشد.
در اين زمينه پنج موضوع در خور بررسى است؛ گريستن، مرثيهخوانى، يادكرد فضايل و مصایب، سوگوارى و مال بخشيدن از سوى متوفّا در راه خير؛ و اينها دقيقاً همان امورى هستند كه شيعيان در مجالس حسينى بدانها مىپردازند.
نویسنده کتاب، در اين مقدمه در پى آن است كه استحباب شرعى اين امور را اثبات نموده و نشان دهد كه شيعه در اين موارد، پيرو خاندان عصمت و طهارت(ع) است، همچنين به دنبال بیان این نکته است كه اين قضيّه درباره مرد و زن يكسان است؛ و سوگوارىهاى شيعيان، مبناى عقلى و فلسفى استوارى دارد.
وی در ادامه و در ذیل مقدّمه سوم، که با عنوان درباره سوگوارى آمده است، مینویسد:" شهادت حضرت امام حسين(ع) و سوگوارى بر آن بزرگوار نزد پيامبر خدا(ص) و خاندان گرامىاش معروف، مرسوم و معمول بوده است و آن بزرگواران در دوران زندگیشان بر آن حضرت مىگريستند و مجلس عزا بر پا مىكردند".
آن گاه به این حدیث اشاره کرده که: پيامبر(ص) فرموده است:« پسرم حسين(ع)، پشت كوفه كشته خواهد شد. واى بر كشندهاش و واگذارندهاش و هر كسى كه از يارى او دست بردارد.»(ترتیب الأمالی، 177).
وی در ادامه این اثر به مطالبی همچون اینکه چرا امام حسين(ع) مدينه را به سوى مكه ترك گفت؟ ورود مسلم به كوفه، به سوى كوفه، در كربلا و نیز پس از شهادت امام حسين (ع) نیز میپردازد.
نظر شما