رسالت حفظ و تبیین اهداف و درسهای مکتب عاشورا توسط اسیران مظلوم قیام عاشورا، از همان لحظات اولیه پس از شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام و یاران با وفایش آغاز شد و بررسی آن چه که از حرکات و کلمات ایشان به دست ما رسیده است بیانگر این حقیقت است که بدون کوچکترین تردیدی، کار جهادی ایشان مکمّل حرکت شهیدان کربلا بوده است و چه بسا اگر این رسالت به این خوبی انجام نمیگرفت پیام کربلا ابتر میماند و خون شهیدانش به بار نمینشست! تمام حرکات و کلمات این پیام آوران نهضت کربلا پر است از درس نامه هایی برای حیات طیّبه و دست مایههای عبرت آموزی برای عبرت گیران! یکی از درسهای مهم این کاروانیان که به طور ویژه در بیانات و روشنگریهای امام سجاد و حضرت زینب سلام ا... علیهما، مورد توجه است، عزت مندی در مقابل جباران و ستمگران است. چه آنها که در عصر ایشان گرفتار معاویه و یزید بودند و چه مردم زمانهای بعد ایشان و حتی مردم زمانه ما، که دنیاطلبان امروز نیز با تمام توان رسانهای و غیر رسانهای میکوشند تا با تئوریزه کردن ذلت پذیری و بی فایده خواندن مقاومت در برابر ابرقدرت ها، نهایت بهره برداری را داشته باشند و اهداف دنیاطلبانه خود را در خاموش کردن صدای حق و عدالت بیابند! آری! درسهای کربلا برای همه زمانها و همه مکانها است و مگر نه این است که کربلا و درس هایش منحصر در یک جغرافیا و تاریخِ محدود نیست!
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از آغاز تا لحظه شهادتش تلاش نمود تا حرکت خویش را نه یک حرکت شخصی بلکه یک حرکت مکتبی معرفی نماید. ایشان در یکی از فرمایشات خود در طول قیام فرمودند: مِثْلى لايُبايِعُ مِثْلَه ؛(1) یعنی کسی مثل من با کسی مثل یزید بیعت نمیکند و هیچگاه ظلمهای او را تأیید نمینماید! حضرت نمیگوید من با یزید بیعت نمیکنم بلکه آن را به عنوان یک مرام و مکتب بیان میکند تا پیروانش با پیروی از این مرام هیچگاه در برابر مستکبران زانوی ذلّت نزنند!
تبیین هر چه بیشتر جایگاه، نقش و تأثیر خطبههای علویِ حضرت امام زین العابدین و حضرت زینب کبری سلام ا... علیهما، که در دوره اسارت به دست ظالمان در کوفه و شام ایراد فرمودند و این که این خطبهها و کلمات نورانی که از منبعی الهی صادر شده اند، حاوی چه نکات مکتبی و انقلابی هستند که میتوانند در ایجاد، تقویت و استمرار روحیه مقاومت و پایداری، عامل مؤثر و شتاب دهنده باشند، نیازمند مطالعه و بررسی مستمر و مو شکافانه است. در همین راستا و با هدف برداشتن گامهای مؤثر در راه تبیین و آگاهی بخشی بیشتر به پیروان اهل البیت و همه آزادگان جهان، سازمان اوقاف و امور خیریه در تلاش است تا همایش عظیم « منشور عزت » را در جوار آستان مقدس امامزادگان و بقاع متبرکه برگزار نماید. اثر پیش رو نیز برای تحقق این مهم به نگارش درآمده است تا سهم کوچکی در این حرکت مقدس ایفا نماید. با وجود مطالب و خطبههای متعدد در کوفه و شام و در مسیر حرکت، به دلیل تنگی مجال، تمرکز این نوشتار بر روی دو خطبه که نسبتاً جامع سایر کلمات است، قرار گرفته است. امید است این تلاش ناچیز مقبول درگاه احدیّت قرار گیرد و با تفضّل و عنایت بی کرانش گامی در جهت تعظیم شعائر حسینی واقع گردد.
درود و سلام خدا بر شهیدان مظلوم دشت کربلا و اسیران دشت نینوا
سازمان اوقاف و امور خیریه
روزنامه قدس
صفرالمظفر 1436
پس از فاجعه غم انگیز عاشورا و شهادت حسین بن علی عليه السلام و یاران با وفایش خانواده او به همراه زنانی چند از اصحاب و بنی هاشم با وضع ناجوانمردانه ای به سوی کوفه و شام به اسارت برده شدند. کاروان اسیران کربلا تنها یک روز پس از واقعه عاشورا به راه میافتد و اگر چه دشمنان، ایشان را به انگیزه تحقیر و اسیری حرکت میدهد، اما خداوند در دل این حرکت، اراده خویش را که همان پیروزی حق بر باطل است، به واسطه پیام آوران خونهای مظلومان کربلا جاری میسازد و این کاروان میرود تا اهداف قیام سیّد شهیدان را به تمام و کمال برساند! اکنون پس از 14 قرن از واقعه عاشورا پر واضح است که اگر قیام اسرای کربلا در اتمام رسالت سیدالشهداء نبود هیچگاه پیامِ فرهنگ و مکتب عاشورا، ماندگار و مؤثر نمیماند!
سرّ نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
پس از مرارتهای بسیار خاندان پیامبر صلی ا... علیه و آله در عاشورای خونین کربلا، در غروب 12 محرم 61 هجری، این کاروان مظلوم را وارد شهر کوفه و دربار ابن زیاد ملعون میکنند. وقتی که دختران امیرالمؤمنین را به شهر کوفه آوردند مردم آن شهر برای تماشای اهل بیت گرد هم آمدند! حضرت زینب بر آنها نهیب زد که: ای اهل کوفه! آیا از خدا و پیامبرش شرم نمیکنید که اینچنین به تماشای اهل بیتش آمده اید!؟ (2) اسیران کربلا مدتی در این شهر نگه داشته شدند و سپس ابن زیاد با وضعیتی زننده که مخصوص اسرای کفار بود، ایشان را روانه شام نمود.
روز اول ماه صفر سال 61 هجری ایشان را از دروازه ساعات وارد شهر آذین بسته شام کردند!(3) چون كاروان اسيران به دمشق نزديك شد، حضرت زینب به شمر فرمود: مرا با تو حاجتى است.
گفت: حاجتت چيست؟
فرمود: وقتى كه مىخواهى ما را وارد شهر كنى از دروازهاى وارد كن كه تماشاگران كمى دارند، و دستور ده تا سرهاى شهداء را از بين محملها بيرون برده و از ما دور كنند، چرا که ما از نگاه هاى بسيار رنجیده شدهايم.
شمر- بر مبناى خبث باطنى خود- در قبال خواسته ایشان، فرمان داد تا سرهاى بر روى نيزهها را در ميانه محملها قرار داده با همين وضع آنان را تا دروازه دمشق و دم در مسجد جامع بردند و در جايگاه اسيران نگه داشتند!(4)
نقل است که در حالى كه در همان مكان بودند، پيرمردى آمد و خود را به زنان و عيال حسين عليه السّلام نزديك كرد و گفت: حمد، خداى را كه شما را كشت و به هلاكت رسانيد و شهرها را از مردان شما راحت كرد، و امير المؤمنين را بر شما تسلّط داد!!!
على بن الحسين عليهما السّلام فرمود: اى شيخ آيا قرآن خوانده اى؟
گفت: آرى!
فرمود: مفهوم اين را دانستى: «بگو از شما مزدى جز دوستى ذوى القربى را نمىخواهيم؟(5)
گفت: اين آيه را خواندهام.
فرمود: « قُربى و خويشاوندان پيامبر، ماهستيم!
دوباره حضرت فرمود: اى شيخ، آيا در سوره بنى اسرائيل ( اسراء) خواندهاى: «حقّ ذوى القربى را بده؟ (6)
گفت: خوانده ام!
فرمود: قُربى مائيم اى شيخ!
بازهم حضرت فرمود: آيا اين آيه را خوانده اى: و بدانيد آنچه غنيمت گرفتيد از هر چيز، پس براستى خمس آن براى خدا و رسول و ذى القُربى است؟» (7)
گفت: آرى!
فرمود: قُربى، ما هستيم اى شيخ!
در ادامه حضرت پرسید: آيا اين آيه را خوانده اى: همانا خدا اراده فرموده است که تا رجس و پليدى را از شما اهل البيت ببرد، و تطهيرتان كند در كمال تطهير؟
گفت: خوانده ام!
فرمود: اى شيخ، ماييم اهل البيت كه خدا ما را به آيه تطهير مخصوص داشت!
شيخ ساكت باقى ماند در حالى كه نادم بود از آنچه گفته و گفت: شما را به خدا شما آنانيد؟!
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: سوگند به خدا كه ما، ايشان هستيم! سوگند به حقّ جدّمان رسول ا... صلّى ا... عليه و آله كه بىهيچ ترديدى، ما، همانانيم!
شيخ، گريست و عمّامه بر زمين زد! بعد سر را به آسمان برداشت و گفت: خداوندا من از دشمنان آل محمّد از جنّ گرفته تا انس بيزارم!
بعد عرض كرد: آيا برايم جاى توبه هست؟
حضرت فرمودند: آرى، اگر توبه كنى خدا توبهات را مىپذيرد و تو با ما خواهى بود!
عرض كرد: من تائبم!
وقتی داستان پيرمرد به اطّلاع يزيد رسيد، دستور داد تا او را كشتند!(8)
معَ الأَسَف! پیش از این که اسراء را داخل مجلس یزید کنند، با ریسمانی همه را، از گردن امام سجاد تا زینب کبری سلام ا... علیهما به هم بستند! و با تازیانه ایشان را وارد مجلس یزید، که بر تختی تکیه زده بود، کردند!(9) که با اعتراض امام سجاد و توبیخ یزید به ناچار دستور داد تا ریسمانها را باز کنند(10) و غل و زنجیر امام را بگشایند. (11)
بیان خیلی گذرای این جزئیات، پیش از نقل و ترجمه خطبه امام سجاد و خطبه حضرت زینب علیهما السلام که در ادامه خواهد آمد، برای روشنتر شدن عظمت و تأثیر گذاری بسیار مهم این اقدام ایشان در کاخ یزید ملعون است!
و اینک در دو بخش، به نقل و شرح مختصر این دو خطبه ماندگار میپردازیم؛
بخش یکم: خطبه امام سجاد علیه السلام:
جماعتی که در چهره اسیرانی مقهور و با وضعیتی تحقیرآمیز از ناحیه کسی که خود را قاهر و پیروز میپندارد، در مجلسی وارد میشوند که اوج تشریفات جشن و سرورِ پیروزی خلیفه بر خروج کنندگانش را در خود آماده دارد! امام سجاد عليه السلام در شرايطى خطبه اش را ايراد كرد كه يزيد سرمست از باده پيروزى، مجلسى عظيم تشكيل داده و سفراى كشورهاى ديگر و همچنين اعيان و اشراف و تجّار را به آن مجلس فراخوانده است.
مطابق روايتى آن هنگام که يزيد به خطيب دربارى خود دستور داد تا بر منبر برود و معاويه را مورد ثنا و ستايش قرار دهد و نسبت به امام حسين عليه السلام و خاندانش بدگويى كند! او میخواست تا از وضع موجود به گمان خودش بهترین بهره بردارى را نمايد! خطيب نيز چنين كرد و بسيار نسبت به اميرمؤمنان و امام حسين عليهما السلام ناسزاها گفت! و البته این رویه، یعنی بدگویی نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جعل فضایل نسبت به معاویه برای مردم شام اصلا چیز عجیبی نبود و خیلی عادی مشغول شنیدن بودند که ناگهان امام سجّاد فرياد برآورد:
وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَيْتَ مَرْضاهَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ!
واى بر تو اى خطيب! خشنودى مخلوق را با خشم خالق به دست آوردى؟ جايگاهت در آتش دوزخ مهيّا باد!
آنگاه رو به يزيد كرد و از موضع عزت، فرمود:
أَتَاْذَنَ لي أَنْ أرْقى هذِهِ الْأَعْوادَ فَأَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ فيهِ للَّهِ تَعالى رِضىً، وَلِهؤُلاءِ أَجْرٌ وَثَوابٌ؛
بگذار تا كه بر فراز اين چوبها بروم و سخنانى بگويم كه سبب خشنودى خداوند متعال گردد، و اجر و پاداشى براى اين مردم در پى داشته باشد! (12)
يزيد در خواست امام را نپذيرفت، چرا كه میترسید و مىدانست سرانجامش رسوايى اوست، ولى مردم اصرار كردند كه يزيد اجازه دهد، باز هم يزيد نپذيرفت! تا آنكه پسر يزيد كه معاويه ثانی نام داشت به پدرش گفت: به او اجازه بده، زيرا وى توانايى ايراد خطبه را ندارد و شرمنده خواهد شد.
يزيد به پسرش گفت: «إنَّ هؤلاءِ وَرِثُوا الْعِلْمَ وَالْفَصاحَهَ وَزَقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً؛ اين گروه علم و فصاحت را از پدرانشان به ارث بردهاند و علم و دانش را با تمام وجود، چشيدهاند.
نحوه بیان امام آنقدر هوشمندانه، عزتمندانه و با نهایت متانت همراه بود که سرانجام یزید با اصرار فراوان مردمِ حاضر در مجلس، به ناچار اجازه داد كه امام سجّاد عليه السلام بر منبر برود. آن حضرت بر منبر رفت و نخست با تعابیری بسیار زیبا حمد و ثناى الهى را به نحو احسن جاى آورد و سپس فرمود:
أَيُّهَا النّاسُ! اعْطِينا سِتّاً وَفُضِّلْنا بِسَبْعٍ: أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَالسَّماحَهَ وَالْفَصاحَهَ وَالشَّجاعَهَ وَالَمحَبَّهَ فِي قُلُوبِ الْمُؤمِنِينَ، وَفُضِّلْنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِىَّ الُمخْتارَ مُحَمَّداً، وَمِنَّا الصِّدِّيقُ، وَمِنَّا الطَّيّارُ، وَمِنّا أَسَدُ ا... وَأَسَدُ رَسُولِهِ، وَمِنّا سِبْطا هذِهِ الأُمَّهِ.
اى مردم! به ما شش چيز عنايت شد و با هفت ويژگى برترى داده شديم؛
و امّا آن شش چيز: به ما علم و حلم و بخشندگى و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاى مؤمنان، ارزانى شد!
و امّا آن هفت فضیلت و ويژگى: ما به اين امور بر ديگران برترى يافتيم كه؛ پيامبر، برگزيده خدا حضرت محمّد صلى ا... عليه و آله از ماست و آن صدّيق یعنی على عليه السلام كه همه گفتههاى خدا و رسولش را تصديق كرد، از ماست و جعفر طيّار از ماست و حمزه، شير خدا و شير رسول خدا از ماست و دو نوه پيامبر، حسن و حسين عليهما السلام، از ما هستند. (13)
مَنْ عَرَفَني فَقَدْ عَرَفَني، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْني أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبي وَنَسَبي!
آن كس كه مرا با اين اوصاف شناخت كه شناخت، اما براى آنان كه هنوز نشناختهاند، آنها را به اصل و تبار و خاندانم آگاه مىسازم!
أَيُّهَا النّاسُ! أَنَا ابْنُ مَكَّهَ وَمِنى، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَالصَّفا،
اى مردم! من فرزند مكّه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم،
أنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرافِ الرِّدا،
من پسر آن كسى هستم كه حجرالاسود را با عبايش برداشت و در جاى خود نصب كرد ؛(14)
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَارْتَدى،
من فرزند بهترين كسى هستم كه براى حج لباس احرام پوشيد؛
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَاحْتَفى،
من فرزند بهترين كسى ام كه براى طواف پا برهنه شد؛
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طافَ وسَعى، أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَلَبّى،
من فرزند بهترين كسىام كه طواف و سعى انجام داد؛ من فرزند بهترين كسى ام كه تلبيه(15) گفت و حج به جا آورد؛
أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُراقِ فِي الْهَواءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ اسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى، أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلى سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى، أَنَا ابْنُ مَنْ صَلّى بِمَلائكَةِ السَّماءِ،
من فرزند كسى ام كه در شب معراج بر بُراق سوار شد؛ من فرزند كسى ام كه شبانه از مسجدالحرام به مسجد الاقصى برده شد و از آنجا به آسمانها رفت؛ من فرزند كسى ام كه جبرئيل او را به «سدره المنتهى» که بالاترين جايگاه وصول به قرب الهى است، برد؛ من فرزند كسىام كه بسيار به مقام قرب الهى نزديك شد؛ من فرزند كسى هستم كه با فرشتگان آسمان نماز گذارد؛
أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحى إِلَيْهِ الْجَليلُ ما أَوْحى(16) ، أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطفى،
من فرزند كسى هستم كه خداوند جليل به او وحى كرد؛ (آرى؛) من فرزند محمّد مصطفایم؛
أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضى، أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَراطِيمَ الْخَلْقِ حَتّى قالُوا: لاإِلهَ إِلَّا ا...
من فرزند علىِّ مرتضايم، من فرزند همان كسى هستم كه آنقدر برگردنكشان شمشير كشيد، تا بگويند: لا إله إلّاا...؛
امام سجّاد در ادامه به معرفى بيشتر اميرمؤمنان على عليه السلام میپردازد، آن هم در شام و دمشق! دمشق، از آغاز، قلمرو معاویه بن ابی سفیان و والیانی از زمره او بود و آنان در طول این سالها با دغل بازی کار را بدانجا کشیده بودند که عداوت مردم شام با علی بن ابی طالب صبغه ای دینی یافته بود(17) جایی که مردمانش هر آنچه میدانند از آموختههای پر کینه معاویه نسبت به امیرالمومنین است. (18) حضرت سجاد در چنین فضایی از فضایل علی علیه السلام میگوید تا تبليغات سوء ساليان دراز را بر ضد او را خنثى كند؛ حضرت چنين فرمود:
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ ا... بِسَيْفَيْنِ، وَطَعَنَ بِرُمْحَيْنِ،
من فرزند كسى هستم كه در برابر (دیدگان) رسول خدا با دو شمشير و با دو نيزه نبرد مىكرد ، (19)
وَهاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ، وَبايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ،
و دوبار هجرت كرد (20) و دوبار بيعت نمود (21)
وَقاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ،
و در بدر و حُنين با دشمنان سر سخت اسلام جنگيد،
وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَيْنٍ،
و به اندازه يك چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد؛ آری از میان صحابه پیامبر عظیم الشأن اسلام فقط علی بن ابی طالب واجد این فضیلت بود که هیچ سابقه شرک و بت پرستی در زندگی اش نداشت و به جز پیشگاه پروردگار عالم برای هیچ بُتی سر به سجده نسائیده بود! ابن عباس، مفسر شهیر صدر اسلام، میگوید: در هیچ موضعی از قرآن تعبیر« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا » بیان نشده است مگر اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام آقا، امیر، سرور و شریفترین مصداق آن است و بالاتر این که پیامبر صلی ا... علیه وآله در موردش فرمود: علی، پناه و امیر مؤمنان است. همه عمر او با اسلام سپری شده و همه روزگار عمرش، کاملا با ایمان بوده است و حتی به اندازه چشم بر هم زدنی، کافر نبوده است. (22)
أَنَا ابْنُ صالِحِ الْمُؤْمِنِين، وَوارِثِ النَّبِيِّينَ، وَقامِعِ المُلْحِدِينَ، وَيَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ، وَنُورِ الُمجاهِدِينَ، وَزَيْنِ الْعابِدِينَ، وَتاجِ البَكَّائِينَ، وَأَصْبَرِ الصّابِرينَ، وَأَفْضَلِ الْقائِمِينَ مِنْ آلِ ياسِينَ رَسُولِ رَبِّ العالَمِينَ،
من فرزند شايسته ترین انسان، از ميان مؤمنانم؛ و من فرزند وارث پيامبران و كوبنده ملحدان و بزرگ مسلمانان و نور مجاهدان و زينت عبادت كنندگان و تاجِ افتخار گريه كنندگان از خوف خدا و صابرترين صبر كنندگان و برترين قيام كنندگان به عبادت و اطاعت خداوند از خاندان پيامبرم؛
أَنَا ابْنُ المُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ، أَلْمَنْصُورِ بِمِيكائِيلَ؛
من پسر كسى هستم كه جبرئيل و ميكائيل به تأیید و يارى او شتافتند،
أَنَا ابْنُ الُمحامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ، وَ قاتِلِ الْمارِقِينَ وَالنَّاكِثِينَ وَالْقاسِطِينَ،
من فرزند حمايتگر از حرم مسلمانان و پيكارکننده با مارقين و خارج شدگان از دين یعنی خوارج نهروان و با ناكثين یعنی پيمانشكنان که همان اصحاب جمل و با قاسطين و ستمگران که معاويه و شاميان باشند، هستم. چه عزتمندانه است که امام با نهایت شجاعت در همان کاخی که معاویه حکمرانی کرده است، در مقابل عمّال او و پسر ستمگرش، او را ستمگر میخواند!
وَالُمجاهِدِ أَعْداءَهُ النّاصِبِينَ، وَأَفْخَرِ مَنْ مَشى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ،
من فرزند آن كسی هستم كه با دشمنانِ سر سخت مبارزه كرد. من فرزند پرافتخارترين فرد از قريشم،
وَأَوَّلِ مَنْ أَجابَ وَاسْتَجابَ للَّهِ وَلِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَوَّلِ السّابِقِينَ،
من فرزند اوّل كسى هستم كه دعوت خدا و رسولش را اجابت كرد و آن كس كه در ميان سابقين در اسلام، فرد نخست بود. در كتاب الدُرُّ المنثور از ابن عباس در تفسير جمله «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» روایت کرده: اين آيه در باره حِزقيل، مؤمن آل فرعون و حبيب نجّار، كه داستانش در سوره يس آمده، و على بن ابى طالب علیه السلام نازل شده است، كه هر يك از آنان پيشگام امت خود بوده اند و « على » از همه آنان افضل است. (23)
البته لازم به توضیح است که این پیشگامی فقط در مرحله اسلام وایمان آوردن منظور نیست چرا که این ویژگی اگر فقط در همین حد باشد اگر چه امتیازی به شمار بیاید ولی در حد فضیلتی نیست که امام سجاد بخواهد از آن در آن مجلس کذایی بهره ببرد، بلکه منظور از پیشگامی در تمام مراحل اعم از ایمان آوردن به پیامبر اسلام، مقاومت در برابر منکران، حمایت در تمام جبههها و از همه مهمتر پیشگامی در اطاعت از قرآن و سیره و سنّت پیامبر اسلام، چه در زمان حیات وی و چه در زمان ممات آن حضرت است که دوست و دشمن معترفند، در این وادی هیچ نظیری برای امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام وجود ندارد.
وَقاصِمِ الْمُعْتَدِينَ، وَمُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ، وَسَهْمٍ مِنْ مَرامِي ا... عَلَى الْمُنافِقِينَ،
من فرزند درهم شكننده تجاوزگران و نابود كننده مشركانم و فرزند آن كس هستم كه تيرى از تيرهاى الهى بر جمع منافقان بود.
وَلِسانِ حِكْمَهِ الْعابِدِينَ، وَناصِرِ دِينِ ا...، وَوَلىِّ أَمْرِا...ِ، وَبُسْتانِ حِكْمَةِ ا...ِ، وَعَيْبَهِ عَلْمِهِ،
من فرزند بيانگر حكمتِ عبادتكنندگان، و ياور دين خدا و ولىّ امر الهى و بوستان حكمت خداوند و مخزن علم او هستم.
سَمِحٌ، سَخِيٌّ، بَهِيٌّ، بُهْلُولٌ، زَكِيٌّ، أَبْطَحِيٌّ، رَضِيٌّ، مِقْدامٌ، هُمامٌ، صابِرٌ، صَوّامٌ، مُهَذَّبٌ، قَوّامٌ،
همان كس كه، بزرگمنش، بخشنده، خوش روى، جامع همه خوبىها، پاك، ابطحى (اهل مكه، سرزمین ظهور اسلام )، خشنود به رضاى خدا، پيشگام در انجام فرمان الهى، رادمرد، صابر، بسيار روزه دار، پاكيزه از هر نوع آلودگى، و بسيار اهل نماز و عبادت بود.
قاطِعُ الأَصْلابِ، وَمُفَرِّقُ الأَحْزابِ،
آن كس كه توان دشمنان را از بين برد و شيرازه سپاهيان گوناگون كفر را از هم گسست.
أرْبَطُهُمْ عِنانَاً، وَأَثْبَتُهُمْ جَناناً، وَأَمْضاهُمْ عَزِيمَهً، وَأَشَدُّهُمْ شَكِيمَهً،
او كه از همگان با صلابتتر، دل قوىتر، داراى عزمى محكمتر و روحى سازشناپذيرتر بود.
أَسَدٌ باسِلٌ، يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّهُ وَقَرُبَتِ الْأَعِنَّهُ، طَحْنَ الرَّحى، وَيَذْرَؤُهُمْ فِيها ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ،
او كه (در راه دفاع از دين خدا) شيرى بى باك بود و آن هنگام كه در ميدان نبرد نيزهها و لجامها (ى اسب جنگجويان) به هم نزديك مىشد، آنها را با ضربههايش همچون دانههاى زير سنگ آسياب، خرد مىكرد و همانند تندبادى كه خار و خاشاك را پراكنده سازد، آنها را تارو مار مىساخت.
لَيْثُ الْحِجازِ، وَكَبْشُ الْعِراقِ، مَكّيٌّ مَدَنيٌّ، خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ، بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ، شَجَرِيٌّ مُهاجِرِيٌّ؛
او كه شير حجاز و پيشواى عراق، مردى از تبار مكّه و مدينه و (مسجد) خَيْف (در منا) و عقبه(24) بود. او كه از سرداران جنگ بدر و احُد و از حاضران در بيعت شجره (در ماجراى صلح حديبيّه) و از مهاجران (از مكّه به مدينه) بود.
مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُها، وَمِنَ الوَغى لَيْثُها،
او بزرگ عرب و شير بيشه نبرد،
وارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ، وَأَبُوالسِّبْطَيْنِ: ألْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،
وارث دو مشعر(25) ، پدر دو سبط رسول خدا، حسن و حسين علیهم السلام بود؛
ذاكَ جَدِّي عَليُّ بنُ أَبِي طالِبٍ؛
آرى؛ او جدّ من على بن ابىطالب عليه السلام است؛
آنگاه امام عليه السلام از مادر گرامیشان نیز یاد میکنند:
أَنَا ابْنُ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ، أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّساءِ؛
من فرزند فاطمه زهرايم، من فرزند سرور زنان عالمیان هستم،
در اینجا بر اساس نقل مرحوم حاج شيخ عباس قمى، آن حضرت جملات ديگرى نيز در معرفى خود بيان كرد، از جمله فرمود:
« أَنَا ابْنُالْحُسَيْنِ الْقَتيلِ بِكَربَلاءَ، أَنَا ابْنُ الْمُرَمَّلِ بِالدِّماءِ،
من فرزند حسينم، همو كه در كربلا به شهادت رسيده؛ من فرزند كسى هستم كه به خونش آغشته شده،
أَنَا ابْنُ مَنْ بَكى عَلَيْهِ الْجِنُّ فِى الظَّلْماءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ ناحَ عَلَيْهِ الطُّيُورُ فِى الْهَواءِ؛
من فرزند كسىام كه جنيان بر او گريستند، من فرزند كسىام كه پرندگان در ماتم او نوحه و شيون كردند» (26)
راوى اين حديث مىگويد: او همچنان به معرفى خود مىپرداخت، تا آنجا كه صداى مردم به گريه و ناله بلند شد و يزيد از آشوب و شورش مردم ترسيد، از اين رو به مؤذّن دستور داد كه سخن آن حضرت را قطع كند و اذان بگويد!
این اذانی معمولی برای اعلام وقت شرعی عبادت نبود بلکه اذانی بود به مثابه « مسجد ضرار » که هدف از آن قطع کردن صدای عدالتی بود که یزید سعی کرده بود با ظلمش در کربلا به خاک و خون بکشد و در اینجا تلاش کرد تا صدای آن را هم تحقیر و نابود سازد که نتوانست! و این یعنی ذلّت ظالم در برابر عزّتمندی مظلوم!
وقتى كه مؤذّن گفت: «أَ... أَكْبَر أَ... أكْبَر»
امام عليه السلام فرمود: «لا شَيْءَ أَكْبَرُ مِنَ ا...؛ هيچ چيزى در عالم از خداوند بزرگتر نيست!
مؤذّن گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا ا...»
امام عليه السلام فرمود: شَهِدَ بِها شَعْري وَبَشَري وَلَحْمي وَدَمي؛ مو، پوست، گوشت و خونم به يكتايى خدا گواهى مىدهد!
هنگامى كه مؤذّن گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ ا...»
امام سجاد عليه السلام رو به يزيد كرد و فرمود:
مُحَمَّدٌ هذا، جَدّي أَمْ جَدُّكَ؟ يا يَزيدُ؛
اى يزيد! اين محمد كه به رسالت او گواهى داده شد، جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر بگويى جدّ توست كه دروغ گفتهاى، و اگر جدّ من است كه به يقين چنين است، پس چرا فرزندانش را به قتل رساندى؟
مطابق نقلى ديگر، هنگامى كه مؤذّن گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ ا...» امام زينالعابدين عليه السلام عمامه از سر برداشت و به مؤذّن گفت: به حقّ محمّد لحظهاى ساكت باش. سپس رو به يزيد كرد و فرمود: اى يزيد! اين پيامبر عزيز و بزرگوار آيا جدّ من است، يا جدّ تو؟ اگر بگويى جدّ توست، همه جهانيان مىدانند كه دروغ مىگويى و اگر جدّ من است، پس چرا پدرم را از روى ستم كشتى و اموال او را غارت كردى و زنان حرم او را به اسارت گرفتهاى؟
امام عليه السلام اين سخن را گفت و آنگاه دست برد و گريبانش را پاره كرد و خطاب به مردم فرمود: اگر در عالَم كسى باشد كه جدّش پيامبر صلى ا... عليه و آله باشد، آن كس منم، پس چرا اين مرد پدرم را كشت و ما را مانند كفّار اسير كرد؟
آنگاه امام عليه السلام خطاب به يزيد فرمود: اى يزيد! اين همه جنايت را مرتكب شدى، باز هم مىگويى: محمّد رسول ا... و رو به قبله مىايستى و نماز مىخوانى؟ واى بر تو از روز قيامت، كه جدّ و پدر من درآن روز دشمن تو خواهند بود.
يزيد كه شرايط را خطرناك ديد، به مؤذّن بانگ زد كه اقامه بگويد. ميان مردم هياهو و سر و صدا برخاست، بعضى به نماز ايستادند و گروهى نماز نخوانده، متفرّق شدند. (27)
پیش از نقل خطبه به شرایط مجلس یزید در زمان ایراد این خطبه اشاره شد و این را نیز باید در نظر گرفت که با وجود جراحات روحی و جسمی حاصل از شهادت خاندان اهلبيت عليهم السلام، به ظاهر نبايد توانى براى على بن الحسين(ع) باقى بگذارد تا سخنان عادى خويش را به درستى بيان كند؛ به ويژه همانطور که اشاره شد، آن حضرت را به همراه عمّهاش زينب(س) و جمعى ديگر از خاندان هاشمى به ريسمانى بسته، وارد مجلس كرده بودند! امّا آن حضرت وارث دانش و فصاحت علوى و شجاعت و جسارت حسينى است؛ او بدون هیچ ترسی از شوکت پوشالی یزید و بدون واهمه ای از کشته شدن قا طعانه میایستد و برای دفاع از حق و حقیقت سینه سپر میکند و از اين رو با آرامش تمام و در نهايت فصاحت و بلاغت و موقعيتشناسى به معرّفى خويش و پدر و جدّ خود پرداخت تا مردم غفلت زده شام را بيدار كند و حجّت را بر آنان تمام نمايد، و چه خوب هم حجّت را تمام كرد!
آرى حجّت را بر آنها كه عمرى را با اسلام اموى سپرى كرده بودند و اميرمؤمنانى! مثل معاويه را ديده بودند و اكنون نيز يزيد فاسد و شراب خوار ادّعاى امامت بر مؤمنان و خلافت خطّه مسلمين را مىكرد و جز خود و خاندان فاسدش را آشنا به دين و مكتب نمىدانست و امام حسين عليه السلام و خاندان پاكش را خارج از دين و شورشگر بر ضد خليفه مسلمين! معرفى مىكرد، تمام كرد. يزيد كه كم و بيش با درياى علم و تقوا و قداست و پاكى خاندان نبوى آشنا بود، ابتدا حاضر نشد كه امام سجاد عليه السلام با آن كه ضعف سفر و اسارت را بر اندام دارد، بر فراز منبر رود و خطبهاى براى مردم بخواند؛ چراكه خاندان ریاکار اُمَوى زراعت خويش را در زمين جهل و بى خبرى مردم كاشته بودند و مىدانستند خطبه حضرت سجاد مردم را آگاه خواهد کرد و آگاهی مردم محصول چندين ساله آنان را بر باد خواهد داد! ولى بر اثر فشار افكار عمومىِ حاضرین در مجلس به ناچار پذيرفت و از آنچه كه مىترسيد دامنگيرش شد. اعتراضها بلند شد؛ فرياد و شيون و گريه مجلس را فرا گرفت و کار به جایی رسید که جمعى بدون آنكه به خليفه مسلمين! اقتدا كنند، مجلس را ترك كردند!
اين خطبه عجيب و بىنظير و فوق العاده كوبنده، غوغايى در شام بپا كرد و كاخ حكومت ریاکارانه امويان را به لرزه درآورد و تبليغات شومى كه بيش از چهل سال بر ضد اميرمؤمنان على عليه السلام شده بود را سست و رو به زوال داد و مانند غرّش رعد در همه جا صدا كرد!
آرى يك خطبه غرّا مىتواند چنين اثرى از خود به يادگار بگذارد! خطبه ای که نشانه غلبه عزت مندی بر ظالمان است. ممکن است انسان دچار مظلومیت شده باشد ولی اگر عزت خویش را نبازد میتواند ظالم را به خاک مذلت بکشاند! اسیران نینوا، اگر چه مظلوم بودند ولی هیچگاه ذلیل نشدند و با عزت مندی و صلابت، یزید ظالم را به ذلت کشاندند تا جایی که دیدیم در مجلسی که ابتدای آن را فاتحانه و با غرور و سرمستی آغاز میکند چگونه با ذلت و خواری به پایان میبرد. این خطبه آنقدر عزیزانه و عزت مندانه ایراد شده که هر گاه انسان آزاده ای آن را مىخواند یا میشنود، از این همه عزت مندی احساس شعف میکند و از اعماق جان به گوينده آن هزاران درود مىفرستد! اگرچه سخن در شرح این خطبه بسیار است و آنچه گذشت اندک اشاراتی به برخی زوایای آن بود ولی مجال این نوشتار تنگ است و از خدا توفیق مجال وسیع تر برای پرداختن بیشتر را خواهانم! از این رو سخن در این خطبه را با پایان میبریم و در بخش دوم به نقل و شرح کوتاه خطبه حضرت زینب سلام ا... علیها میپردازیم، ان شاءا...!
« اللهم صل علی محمد و آل محمد
والعن عدوّهم اجمعین»
بخش دوم: خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید ملعون:
پس از اینکه یزيد سعی داشت در برابر حاضرین و اسرای کربلا خود را فاتح و پیروز قطعی جلوه دهد، سرمست از باده غرور، دستور داد تا سر امام علیه السلام را نزد وی ببرند. سر را در طشتی از طلا قرار داد و در حضور زنان و کودکان جلوی خود گذاشت.(28) بعد از این جسارت، يزيد تازيانه خيزرانی خواست و با آن به دندان هاى پيشين حسين عليه السّلام مىزد!
ابو برزه الأسلمى (29) که صحابى پیامبر صلی ا... علیه و آله بود و در مجلس حضور داشت، رو به يزيد كرد و گفت: واى بر تو اى يزيد، آيا بر لب و دندان حسين بن فاطمه عليه السّلام تازيانه مىزنى؟! گواهى مىدهم كه ديدم پيامبر صلّى ا... عليه و آله لب و دندان حسين عليه السّلام و برادرش حسن عليه السّلام را مىبوسيد در حالى كه مىفرمود: شما دو سيّد جوانان بهشتيانيد، خدا قاتل شما را بكشد و لعنت فرمايد، و جهنم را برايشان مهيا كند و چه بد فرجامى است! راوى گويد: يزيد پليد به خشم آمد و امر كرد او را كشان كشان بيرون برند! (30)
یزید ملعون شروع به جسارت به رأس مقدس سیدالشهدا نمود وهمزمان اين اشعار را - كه سند گویایى بر عدم ايمان او و آلاميه، نسبت به مبانى اسلام بود- با صداى بلند خواند:
لَيْتَ أَشْياخي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلْ
فَأَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا يا يَزيدُ لاتَشَلْ
قَد قَتَلنا القُرم مِن ساداتِهم وَ عَدَلناهُ بِبَدرٍ فاعتَدل
لَعِبَت هاشمُ بِالملكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحىٌ نَزَل
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَني أَحْمَدَ، ما كانَ فَعَلْ
ترجمه: كاش بزرگان من كه در جنگ بدر، كشته شدند، امروز مىديدند كه قبيله خزرج چگونه از ضربات نيزه به زارى آمده است.
در آن حال، از شادى فرياد مىزدند و مىگفتند: اى يزيد! دستت درد نكند!
ارباب و سادات آنان را كشتيم و انتقام بدر را گرفتيم!
هاشم ( که در اینجا کنایه از پیامبر مکرم اسلام است ) با سلطنت بازى كرد، زيرا نه خبرى آمده است و نه وحيى نازل شده است!
من از فرزندان خندف(31) نيستم، اگر از فرزندان احمد (رسول خدا صلى ا... عليه و آله) انتقام نگيرم.
جالب این است که بيت دوم اين ابيات از «عبدا... بن زَبْعَرِى» از دشمنان سرسخت رسول خداست، وى اشعارى را پس از جنگ احد و كشته شدن ياران رسول خدا صلى ا... عليه و آله سرود و در آن آرزو كرد كه كاش كشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مىديدند كه قبيله خزرج که از قبايل مسلمان مدينه بودند، چگونه زارى مىكردند. يزيد از اين بيت استفاده كرد و بقيه را خود سرود!
خروش علوی حضرت زینب:
اينجا بود كه زينب دختر على بن ابى طالب عليه السلام برخاست و خطبهاى غرّا و دشمن شکن خواند. حقیقتا اين خطبه را میتوان از فصيحترين و كوبندهترين خطبههاى تاريخ اسلام یاد کرد! گويى از روح بلند على بن ابىطالب عليه السلام و شجاعت بىنظيرش تراوش كرده و بر زبان دخترش زينب كبرى(س) جارى شده است! چرا كه با همان زبان و همان منطق پدر سخن مىگويد:
أَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَصَلَّى ا... عَلى رَسُولِهِ وَآلِهِ أجْمَعينَ،
حمد وسپاس مخصوص پروردگار عالمیان است و درود خداوند بر پیامبر اسلام و بر جمیع خاندان ایشان!
این آرامش زیبای حضرت زینب سلام ا... علیها در آغاز خطبه، آن هم در مجلسی که توصیف اجمالی آن در مقدمه کتاب حاضر گذشت، نشانه آرامش، ایمان و طمأنینه درونی ایشان است. کما اینکه در مجلس ظالمانه ابن زیاد ملعون هم در برابر سؤال تحقیرآمیز و هدفدار او با نهایت آرامش و ایمان فرمود که جز زیبایی چیزی ندیده است! (32) سپس فرمود:
صَدَقَ ا... كَذلِكَ يَقُولُ: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَهَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ ا... وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون». (33)
خداوند راست گفت، آنجا كه فرمود: «عاقبت آنان كه اعمال بد مرتكب شدند، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند وآن را به سخره گرفتند»
حقیقتا حضرت زینب سلام ا... علیها عالمه و عقیله و فهمنده بسیار خوب قرآن است (34) و میداند در کجا و به چه نحو از آیات قرآن برای احتجاج کردن استفاده کند! یزید که فاتحانه اشعار کفرآلود میخواند این را حساب نکرد که اگر چه در برابرش اسیران دست و پا بسته ای ایستاده بودند ولی آزادگی و عزتشان هیچگاه دچار اسارت نبود و مقتدرانه در مقابل دشمن میایستند! بسیار هوشمندانه و به موقع به این آیه استناد میکند و میخواهد بگوید که از رفتار کفرآلود یزید هیچ تعجبی ندارد! چرا که قرآن حکیم سرانجام بدکارانی مثل یزید را به روشنی تبیین نموده است که به ایستگاه تکذیب آیات الهی خواهند رسید! در ادامه با اقتدار بیشتر حضرت باورهای غلط یزید را به چالش میکشد و این ستمگریها نسبت به خاندان پاک پیامبر صلی ا... علیه وآله و پیروزی ظاهری را نشانه خواری و سقوط او بر میشمرد نه آنچه که یزید میپندارد و برای دیگران وانمود میکند که مورد توجه لطف پروردگار قرار گرفته است؛
أَظَنَنْتَ يا يَزِيدُ حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنا أَقْطارَ الْأَرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ كَما تسُاقُ الأُسارى أَنَّ بِنا عَلَى ا... هَواناً، وَبِكَ عَلَيْهِ كَرامَةً وَأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ، وَنَظَرْتَ فِي عِطْفِكَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيا لَكَ مُسْتَوْثِقَةٌ وَالْأُمُورَ مُتَّسِقَةٌ وَحِينَ صَفا لَكَ مُلْكُنا وَسُلْطانُنا،
اى يزيد! آيا اكنون كه زمين و آسمان را از جهات گوناگون بر ما تنگ كردى و ما را همانند اسيران به هر سو كشاندى، مىپندارى ما به نزد خدا خوار شديم و تو نزد او عزيز و گرامى مىباشى؟ و تصور كردى اين نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از اين رو، باد غرور به بينى انداخته و به خود باليدى و خرم و شادمان شدى از اينكه ديدى دنيا در كمند تو در آمده و امور تو سامان يافته و مُلك و خلافت ما در اختيار تو قرار گرفته؛
فَمَهْلًا مَهْلًا!!
پس، آرامتر! آرامتر!
أَنَسِيتَ قَوْلَ ا... عَزَّوَجَلَّ: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لّاَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» (35)
آيا سخن خداوند را فراموش كردى كه فرمود: «آنها كه كافر شدند و راه طغيان پيش گرفتند، تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مىدهيم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مىدهيم تا بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها عذاب خوار كنندهاى آماده شده است!
این بار نیز عقیله بنی هاشم به موقع از آیات قرآن کمک میگیرد و فرصت پیش روی یزید و عدم عقوبت سریعش را مهلتی از ناحیه پروردگار برای افزودن بار گناهان بیان میکند نه این که نشانه نصرتی از ناحیه خداوند برای یزید باشد!
أَ مِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَإِمائَكَ، وَسَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ ا...ِ صَلَّى ا... عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّم سَبايا، قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ، وَأَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعداءُ مِنْ بَلدٍ الى بَلدٍ، يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَالْمَناقِلِ، وَيَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَالْبَعِيدُ، وَالدَّنِيُّ وَالشَّرِيفُ، لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِيُّ، وَلا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِيٌّ،
اى پسر کافرِ آزاد شده! این تعبیر حضرت زینب یادآوری گذشته نه چندان دور یزید و پدرانش است و اشاره دارد به ماجراى فتح مكه كه رسول خدا صلى ا... عليه و آله، ابوسفيان و معاويه و ديگر سران قريش ومعاندان کافر را بخشيد و فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ؛ برويد! شما آزاديد»(36) این نحوه خطاب کردن یزید در کاخ و مجلس خود ساخته اش، توسط بانویی دربند اسارت، از دقیق ترین روشهای جنگ روانی است که در مقابل تحقیرها و ناجوانمردیهای یزید به کار برده میشود و کسی را که برای خود هیمنه ای دروغین ساخته و خود را به ناحق خلیفه مسلمین میخواند همان است که پدرانش به دست پیامبر اسلام اسیر و از روی رحمت آزاد شده اند!
و بعد خطابی چنین معنا دار میفرماید:
آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پردهها بنشانى، ولى دختران رسول خدا صلى ا... عليه و آله را اسير كرده و به اين سو و آن سو بكشانى و در حالى كه پرده حرمت آنان را دريده و چهرههاى آنان را در معرض ديد مردم قرار دادهاى، آنها را توسط دشمنان در شهرهاى مختلف بگردانى، تا مردم هر كوى و برزن به تماشاى آنان بنشينند وافراد دور و نزديك و پست و شريف به چهرههايشان چشم بدوزند، با آنكه همراه آنان مردان و حمايت گرانشان نبودند؟!
البته واضح است که حضرت زینب انتظار عدالت از ظالمی که ظلم تمام ارکان حکومت نامشروعش را گرفته و چندی قبل سید جوانان بهشت را به خون خود غلطانده ندارد! بلکه میخواهد از یک طرف، بخش دیگری از چهره ریاکار یزید و بنی امیه را کنار بزند تا مردمی که جهلشان، مرکب تاخت و تاز امویان شده است، بیدار شوند! و از طرفی نیز معرفی صحیح اسیرانی است که یزید ایشان را به دروغ خارج شدگان از دین اسلام و سنت پیامبر معرفی کرده است و به خود اجازه میدهد مانند اسرای کفّار و بردگان به غنیمت گرفته شده، برخورد کند!
وَكَيْفَ يُرْتَجى مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبادَ الْأَزْكِياءِ، وَنَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَكَيْفَ يَسْتَبْطِأُ فِي بُغْضِنا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَيْنا بِالشَّنَفِ وَالشَّنَآنِ وَالْإِحَنِ وَالْأَضْغانِ،
ولى چه سود از اين سخنان، زيرا چگونه مىتوان به حمايت و مراقبت آن كس اميد داشت كه مادرش جگر پاكان را به دهان گرفته (37) و گوشتش از خون شهيدان روييده؟! و چگونه در دشمنى ما اهل البيت شتاب نكند آن كس كه به ما با غرور و با نفرت، خشمگينانه و كينه توزانه نگاه مىكند.
ثُمَّ تَقُولُ غَيْرَ مُتَّأَثِّمٍ وَلا مُسْتَعْظِمٍ:
لَأَهَلُّوا واسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا يا يَزيدُ لا تَشَلْ
مُنْتَحِياً عَلى ثَنايا أَبِي عَبْدِا... سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، تَنْكُتُها بِمِخْصَرَتِكَ،
و آنگاه بى آنكه احساس گناه كند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد! مغرورانه مىگويد:
اى كاش اجداد من بودند و اين صحنهها را مىديدند و از شادى و سرور فرياد مىزدند و مىگفتند: اى يزيد! دست مريزاد!
و اين جملات را در حالى مىگويی كه بر لب و دندان ابا عبدا... عليه السلام، سيد جوانان اهل بهشت مىزنى؟!
وَ كَيْفَ لا تَقُولُ ذلِكَ وَقَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَهَ، وَاسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَهَ بِإِراقَتِكَ دِماءَ ذُرّيَهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى ا... عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَنُجُومِ الْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ،
آرى، چرا چنين سخن نگويى، در حالى كه با ريختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمين از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودى و ريشه خاندان ما را مورد تهديد قرار دادى،
وَتَهْتِفُ بِأَشْياخِكَ، زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنادِيهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَشِيكاً مَوْرِدَهُمْ وَلَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَبَكِمْتَ، وَلَمْ تَكُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَفَعَلْتَ ما فَعَلْتَ
تو شادانه پدرانت را صدا مىزنى و خيال مىكنى آنها صدايت را مىشنوند؟! عجله نكن! به زودى به آنها ملحق خواهى شد؛ آن روز آرزو مىكنى كه كاش زبانت لال میگشت تا اين سخنان را نمىگفتى و دستت شل میشد تا این ظلمها نمیکردی!!
پس از این که به اندازه لازم یزید ملعون مورد خطاب و توبیخ واقع میشود، حضرت رو به درگاه پروردگار میآورد و از او خواهان عدالت و داوری است!
أَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَانْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَأَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِماءَنا، وَقَتَلَ حُماتَنا،
خدايا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگير و خشمت را بر آن كس كه خون ما را بر زمين ريخت و حاميان ما را كشت فرو فرست !
آنگاه به تبیین حقیقت و باطن رفتار یزید میپردازد و میفرماید که هر چه ظلم کرده است دامن او را خواهد گرفت، تا بیش از این، توهّم و خیال پیروزی و فتح را در سر نپروراند و به تفاخر غلطش ادامه ندهد! از این رو میفرماید:
فَوَا...ِ ما فَرَيْتَ إِلّا جِلْدَكَ، وَلا حَزَزْتَ إِلّا لَحْمَكَ، وَلَتَرِدَنَّ عَلى رَسُولِ ا... بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِماءِ ذُرِّيَّتِهِ، وَانْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَيْثُ يَجْمَعُ ا... شَمْلَهُمْ، وَيَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَيَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ ا... أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».
اى يزيد! به خدا سوگند با اين جنايات، جز پوست خود را ندريدى و جز گوشت خود را نبريدى و در حقيقت خود را نابود كردى! به يقين با وبال و بارى كه از ريختن خون فرزندان رسول خدا و هتك حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشههايش، بر دوش دارى، بر رسول خدا وارد خواهى شد؛ در آن جا خداوند خاندان پاک او را جمع خواهد کرد و پريشانى آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را خواهد ستاند! آرى! «گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدهاند، مردهاند، بلكه زندگان جاويدند و نزد پروردگارشان روزى دارند» .(38)
وَحَسْبُكَ بِاللَّهِ حاكِماً، وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى ا... عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ خَصِيماً، وَبِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً، وَسَيَعْلَمُ مَنْ سَوّى لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِينَ، بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا، وَأَيُّكُمْ شَرٌّ مَكاناً، وَأَضْعَفُ جُنْداً
همين بس كه در دادگاهى حاضر شوى كه داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئيل گواه و پشتيبان او به زودى آن كس كه حكومت را براى تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمين سوار كرد، خواهد دانست كه چه كيفر بدى نصيب ظالمان خواهد شد و خواهد فهميد كه جايگاه چه كسى بد است و لشكر چه كسى ضعيفتر و ناتوانتر است.
وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّواهِي مُخاطَبَتَكَ، إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ، وَأَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ، وَأَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ، لكِنَّ العُيُونَ عَبْرى، وَالصُّدُورَ حَرّى،
آنگاه زینب کبری سلام ا... علیها حکمت این خروشش را بیان میکند و تصریح میکند که اگر ضرورت ایجاب نمیکرد هیچگاه چیزی نمیگفت و در واقع یزید را پست تر و بی ارزش تر از این میدانست که جوابی بدهد ولی از باب روشنگری برای جاهلان فریب خورده و برای ثبت در حافظه تاریخ و روشن شدن ابعاد زیبای عزتمندی اسیران کربلا که از اسارت ظاهری، فتح و پیروزی واقعی آفریده و دشمن ظالم را به ذلّت و خواری انداختند، مجبور به صحبت شده است! از این رو میفرماید:
اگر مصيبتهاى بزرگ روزگار، كارم را به اينجا كشانده كه با تو سخن بگويم، ولى بدان من به يقين، ارزش تو را كوچك و ناچيز، و سرزنش تو را بزرگ مىشمارم و فراوان تو را توبيخ مىكنم، ولى چه كنم كه ديدهها گريان و سينهها سوزان است!
در اینجای خطبه حضرت زینب به معرفی چهره واقعی شهیدان کربلا و قاتلان ایشان میپردازد و تصویری واقعی از مظلومیتهای رخ داده در کربلا ارائه میدهد؛
أَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ ا... النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّيْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَالأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَتِلْكَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواكِي تَنْتابُها العَواسِلُ، وَتُعَفِّرُها امَّهاتُ الْفَراعِلِ!
جاى شگفتى بسيار است كه گروهى الهى و برگزيده، به دست حزب شيطان و بردگانِ آزاد شده، كشته شوند و خونهاى ما از اين پنجههاى ناپاك بچكد و پارههاى گوشت ما از دهان آلوده شما بيرون بيفتد و شما گرگهاى وحشى پيوسته به سراغ آن بدنهاى پاك و پاكيزه آئيد و بچه كفتارها آنها را به خاك بمالند؟
وَلَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَشِيكاً مَغْرَماً حِيْنَ لا تَجِدُ إلَّا ما قَدَّمَتْ يَداكَ، « و َما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ »(39)
اگر امروز پيروزى بر ما را غنيمتى براى خود مىدانى، به زودى آن را خسارت و غرامت و مايه زيان خود خواهى يافت، در آن روز كه جز محصول كرده خويش را نخواهى يافت و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد كرد.
وَإِلَى ا... الْمُشْتَكى، وَعَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ!
من فقط به خدا شكوه مىكنم و تنها بر او اعتماد مىنمايم
حضرت این را میگوید تا مبادا گمان این برود که او شکوه به یزید یا حاضران در مجلس برده است! بلکه تکیه گاه خود را خداوند متعال معرفی میکند و شکوه ای عاشقانه به او میبرد!
در فرازهایی پایانی خطبه، زینب کبری، همچنان عزت مندانه برای تحقیر یزید تازیانه سخن را میراند و این بار یزید را تهدید میکند که تلاش هایی که کرده به کنار، از این به بعد هم هر آنچه از مکر و حیله و کوشش که در چنته دارد به کار گیرد ولی بداند که به هدفش که همان از بین بردن دین پیامبرصلی ا... علیه و آله و محوِ یاد اهل بیتش است، نخواهد رسید!
فَكِدْ كَيْدَكَ، وَاسْعَ سَعْيَكَ، وَناصِبْ جُهْدَكَ، فَوَا... لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَلا تُمِيتُ وَحْيَنا، وَلا تُدْرِكُ أَمَدَنا، وَلا تَرْحَضُ عَنْكَ عارَها،
اى يزيد! هر چه نيرنگ دارى به كار ببند وهر تلاشی میتوانی انجام بده و نهایت كوشش خودت را به كار گير؛ امّا بدان و آگاه باش! به خدا سوگند با همه اين تلاشها نمیتوانی يادِ ما را از خاطرهها محو و چراغِ وحى ما را خاموش کنی!! و به موقعيت و جايگاه ما که در قلوب انسانهای آزاده است، آسيب برسانی! هرگز لكّه ننگ اين كار، از پرونده تو و خاندان ظالمت پاك نخواهد شد!
وَهَلْ رَأيُكَ إِلّا فَنَدٌ، وَأَيّامُكَ إِلّا عَدَدٌ، وَجَمْعُكَ إِلّا بَدَدٌ؟ يَوْمَ يُنادِي الْمُنادِي: « أَلا لَعْنَةُ ا... عَلَى الظّالِمِينَ » (40)
و جز این نیست که رأى و نظر تو، رو به سستی و زوال است و از زمان دولت ظالمانه تو جز اندكی نمانده و جمعيت تو به پراكندگى خواهد انجاميد! در آن روز كه منادى ندا دهد: لعنت خدا بر ظالمان باد!
زینب کبری با آرامشی مثال زدنی با حمد و ثنای پروردگار آغاز نمود و با همان آرامش، این بار هم با حمد و ثنای او خطبه را به پایان میبرد؛
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، أَلَّذِي خَتَمَ لِأَوَّلِنا بِالسَّعادَهِ وَالْمَغْفِرَهِ، وَلِآخِرِنا بِالشَّهادَهِ وَالرَّحْمَهِ
وَنَسْأَلُ ا... أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَيُوجِبَ لَهُمُ الْمَزيدَ، وَيُحْسِنَ عَلَيْنَا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحيمٌ وَدُودٌ، وَحَسْبُنَا ا... وَنِعْمَ الْوَكيلُ (41)
حمد و ستايش ويژه خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، همانكه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت و پايان كار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند براى آن شهيدان پاداش كامل و افزودن بر پاداشها، مىطلبم و (از او مىخواهم كه) ما را جانشين نيك آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را كافى است و او بهترين حامى ماست.
شرح كامل زوايا و ريزه كارى هاى اين خطبه، نیازمند تأليف كتاب مفصلی است. ملاحظه شد که در میانه مطالب نکاتی توضیحی بیان شد. « آنچه در اينجا مىتوان گذرا به آن اشاره كرد اين است كه اين خطبه از هفت بخش مختلف كه هفت هدف مهم را دنبال مىكند، تشكيل يافته است؛:
نخست اين بانوى شجاع اسلام با چند جمله كوبنده، غرور يزيد را در هم مىشكند و با آيهاى از قرآن، موضعش را در پيشگاه خدا روشن مىسازد و مىگويد: هرگز بهرهورى از حكومت و كاخ و ثروت را دليل بر امتياز الهى نگير، تو از مصاديق كسانى هستى كه خداوند آنها را به حال خود واگذارده، تا پشت آنها از بار گناه سنگين شود، سپس آنها را از همه چيز ساقط كرده و به دوزخ مىفرستد!
در بخش دوم، رفتار پيغمبر اكرم صلى ا... عليه و آله را با اجداد يزيد در فتح مكه كه همه را مشمول عفو قرار داد با عمل زشت يزيد كه فرزند پيغمبر خدا صلى ا... عليه و آله را كشته و سرهاى بريده و خاندان اسير آنها را شهر به شهر مىگردانْد، مقايسه كرده و مهر باطل بر پيشانى يزيد مىزند.
در بخش سوم، جملههاى كفرآميز يزيد را يادآورى مىكند و تأكيد بر عدم ايمان او مىنمايد، و اينكه به زودى به سرنوشت اشياخ و اجدادش گرفتار شده و به جهنم واصل مىشود.
سپس تأكيد بر مقام والاى شهيدان مخصوصاً شهداى خاندان پيغمبر صلى ا... عليه و آله در كربلا مىكند و افتخار به وجود آنها را امتياز بزرگ اين خاندان مىشمرد.
آنگاه به حضور يزيد در محكمه عدل الهى در قيامت اشاره مىكند، در آن دادگاهى كه قاضى آن خداست و خصم او پيغمبر اكرم صلى ا... عليه و آله و شاهدانش فرشتگان خدا هستند و پايان چنين دادگاهى روشن است.
سپس به تحقير فوقالعاده يزيد مىپردازد تا آن حد كه مىفرمايد: اگر روزگار به من ستم كرد و مرا به صورت زنى اسير پاى تخت تو آورد، تصور نكنى من براى تو ارزشى قائلم، من تو را در حدى نمىدانم كه مخاطب سخنانم باشى و اگر با تو سخن مىگويم، از باب ناچارى است.
در آخرين بخش از سخنان خود، خداوند را بر نعمتهاى بيكرانش بر خاندان نبوت سپاس مىگويد كه با رحمت و سعادت آغاز شد و با شهادت و كرامت پايان يافت». (42)
آری! پس از خطابههاى عزت مندانه امام سجاد عليه السلام و زينب كبرى(س) و تغيير اوضاع شام و برپايى عزادارى توسط زينب كبرى و خاندان اهلبيت عليهم السلام در شام، يزيد بيش از اين نتوانست ایشان را در شام نگه دارد. از اين رو دستور داد آنها را آماده بازگشت به مدينه نمايند.
مطابق نقل علّامه مجلسى، يزيد از نعمان بن بشير(43) كه رسول خدا صلى ا... عليه و آله را ديده بود، خواست آنها را آماده رفتن كند و مرد امين و مورد اعتمادى از شاميان را با آنها همراه سازد كه آنان را با احترام و تحت مراقبت به مدينه برساند. آنگاه كه كاروان آماده حركت شد، يزيد، امام على بن الحسين عليه السلام را خواست و گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را! اگر من با حسين عليه السلام بودم، هر چه مىخواست به او مىدادم و از كشته شدن او به هر قيمتى جلوگيرى مىكردم! ولى قضاى الهى آنگونه كه خودت ديدهاى اتفاق افتاد! به هر حال، وقتى به وطن رسيدى هر چه نياز داشتى براى من بنويس تا برآورده سازم! البته و بدون شك، اين واكنشها به سبب ندامت و پشيمانى يزيد از كردار خود نبود؛ زيرا تاريخ نشان مىدهد كه یزید بعد از واقعه كربلا نيز از هيچ تضييقى بر اهلبيت عليهم السلام و شيعيان آنها فروگذار نكرد! بلكه جوّ اجتماعى شام بر اثر بيدارى و آگاهى مردم به سبب خطبههاى كوبنده و عزت مندانه امام سجاد عليه السلام و زينب كبرى(س)، چنان ملتهب شده بود كه اگر يزيد غير از اين انجام مىداد، چه بسا به يك شورش عمومى بر ضدّ او منتهى میشد!
به هر حال، كاروان خاندان حسينى از شام حركت كرد، در ميان راه هر گاه كاروان پياده مىشد، راهنماى كاروان و نگهبانان از آنها فاصله مىگرفتند، تا آنها به آسودگى به كارهاى خود برسند و نيازهايشان را برطرف سازند.
همچنين از همراهى و مهربانى و رسيدگى به خواستههاى كاروان اهلبيت عليهم السلام كوتاهى نمىكردند.(44) و اینها نتیجه عزت مندی اسیران مظلوم کربلا بود که نگذاشتند مصیبت مظلومیت ایشان با ذلّت به هدف مورد نظر دشمنان منتهی بشود، بلکه از شکستی ظاهری پیروزی حقیقی را محقق نمودند. وَ قَدْ مَكَرَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ؛ و به يقين، كسانى كه پيش از آنان بودند نيرنگ كردند، ولى همه تدبيرها نزد خداست.
آنچه را كه هر كسى به دست مىآورد، مىداند نتیجه چیست و به زودى كافران خواهند دانست كه فرجام خوش و ناخوش آن سرا، از آن كيست! (45)
نظر شما