مجلس اسپانیا همچنین از دولت خواست برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین در اتحادیه اروپا تلاش کند.
بنابراین می توان گفت اقدام مجلس اسپانیا و دیگر مجالس اروپا در حمایت از به رسمیت شناختن فلسطین یک پیشرفت تاریخی است و نوعی کمک به تشکیل یک اراده سیاسی اروپایی به شمار می رود که باید به یک موضع مشترک بینجامد.
اگر چه قطعنامه اسپانیا غیرالزامآور و بیشتر نمادین است، اما ۳۱۹ نماینده پارلمان اسپانیا به آن رأی موافق دادند و ۲ نماینده با آن مخالفت کردند. یک نماینده هم به این قطعنامه رأی ممتنع داد. پیش از این نیز دولت اسپانیا در پی بحران در نوار غزه، تصمیم به «تعلیق موقت» فروش تمامی تجهیزات نظامی به اسراییل گرفته بود.
البته پیش از اسپانیا ، سوئد یک گام فراتر گذاشته و در(۳۰ اکتبر) رسما کشور فلسطین را به رسمیت شناخته بود که با انتقاد شدید اسراییل و آمریکا مواجه شد.
واقعیت آن است که پس از روى کار آمدن دولت تندروى اسرایيلى به رياست بنيامين نتانياهو و تعیین آويگدور ليبرمن به عنوان وزير خارجه ، به نظر مىرسد عواطف جامعه جهانى به سمت فلسطينيان متمايل شده است. بنابراین حرکت نمادین اسپانيا در به رسميت شناختن فلسطین می تواند موج تازهاى از به رسميت شناختن فلسطينيان را آغاز کند که البته کليد آن اين بار در قاره اروپا زده خواهد شد.
تلاشهای این چنینی از سوی برخی کشورهای اروپایی در روند صلح خاورمیانه نیز مؤثر است، با این پیام که اروپا با محکوم کردن شکستهای پیدرپی مذاکرات صلح بین فلسطینیان و اسراییل که تنها با سرپرستی آمریکا صورت گرفتهاند، امیدوار است در فرایند صلح مشارکت فعال تری داشته باشد. درنهایت آنچه مسلم است توجه به این مساله است که غرب از به راه انداختن چنین جریانی آن هم در این موقعیت زمانی احتمالاً اهداف راهبردی و مهمی را برای خود ترسیم کرده است که از طریق بازی رسانهای جدیدی که به راه انداخته برای رسیدن به اهداف مدنظر خود تلاش خواهد نمود.
البته توجه به این موضوع ضروری است که این شناسایی صرفاً نمادین است و شناسایی دولت فلسطین توسط دولتهای اروپایی به منزله نفی دولت رژیم صهیونیستی نیست. از سویی، این سیاست کشورهای اروپایی را میتواند در راستای تحقق قطعنامه 242 شورای امنیت (مصوب 22 نوامبر 1967) در نظر گرفت. در بند 2 ماده 1 این قطعنامه بر «خاتمه وضعیت جنگی، احترام و شناسایی اصل حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی هر یک از کشورهای منطقه و حق آنها برای زندگی صلحآمیز و در مرزهای امن و شناختهشده و بهدوراز تهدید یا توسل به زور برای برقراری صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه از جانب شورای امنیت تأکید شده است.
با توجه به حوادث دلخراشی که در ماههای گذشته در جنگ 51 روزه غزه به وقوع پیوست و موجب جریحهدار شدن افکار عمومی در سطح جهانی گردید، شاید بتوان راهبرد نوین غرب را برخلاف اظهارات برخی صاحبنظران، نوعی رفع تکلیف تلقی نمود تا احساس تکلیف؛ بهعبارتدیگر میتوان اینگونه بیان نمود که غرب در نظر دارد از این طریق بار سنگین جنایات، مشارکت و همدستیاش با رژیم صهیونیستی را از دوش خود برداشته و به انگشت اتهامی که به سویش دراز شده است پاسخی قانعکننده بدهد.
غرب از یکسو از همان آغاز تشکیل رژیم صهیونیستی در همه حال حامی و پشتیبان اصلی آن بوده است و از سویی دیگر غربیها خود را در عرصه بینالمللی داعیهدار رعایت حقوق بینالملل و احترام به حقوق بشر و موضوعاتی از این قبیل دانستهاند. موضوع بعدی تلاش دولتهای غربی در اقناع نمودن شهروندانشان است. شهروندانی که دولتهای خود را در این جنگ تأسفبار شریک دانسته و به برپایی تظاهرات و مخالفت با سیاستهای اتخاذشده از جانب دولتهای خود اقدام و در همین راستا فشارهایی نیز بر نظامهای سیاسی خود وارد کردند.به همین خاطر شاید بتوان در نگاهی دیگر این سیاست (شناسایی) غرب را پاسخی به فشارهای داخلی و کاستن از شدت آنها و نیز برقراری ثبات مجدد در داخل دستگاههای حکومت خود به شمار آورد.
غربیها بخوبی میدانند که با توجه به وقایع اخیر خاورمیانه بویژه حساسیتهای شدید به وجود آمده از جنگ غزه، برای پیوستن به این ائتلاف جهانی و ایفای نقش مطلوب در خاورمیانه به یک مشروعیت داخلی و یا بهعبارتیدیگر به کسب مجوز از جانب شهروندان خود نیاز مبُرمی دارند؛ که سیاست اتخاذشده میتواند وسیله خوبی باشد برای جلب نظر شهروندان و سرانجام رسیدن به هدف نهایی که در سر میپرورانند.
نکته پایانی اینکه امروزه شاهد هستیم نزدیکترین متحدان و شرکای اصلی این رژیم نیز تا حدودی خواهان فاصله گرفتن از آن هستند و این شکاف آشکار است. اگرچه سیاست غربیها مبنی بر شناسایی دولت فلسطین برای آنها یک استفاده ابزاری یا یک بازی سیاسی بیش نیست، با این حال برای مقامهای رژیم صهیونیستی زنگ خطر به صدا در آمده است و این سیاست شناسایی را میتوان سرآغاز به وجود آمدن یک شکاف عمیق در میان اسراییل و همپیمانان غربیاش به شمار آورد.
نظر شما