قدس آنلاین- آمنه مستقیمی: وحدت حوزه و دانشگاه با سرنوشت تولید علوم انسانی اسلامی گره خورده است چراکه این علوم نه با توان و ظرفیت حوزه های علمیه به تنهایی قابل تولید است و نه با توان و ظرفیت صرف دانشگاهی.

سرنوشت علوم انسانی با وحدت حوزه و دانشگاه گره خورده است

به گزارش قدس آنلاین، بیست و هفتمین روز از آذر ماه در تقویم رسمی کشور با عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است. وحدتی که به نظر می رسد این روزها به ویژه با جنگ نرمی که دشمن علیه ما و افکار و ارزش هایمان در پیش گرفته ضرورتی دوچندان یافته است. از این رو، در گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، قائم مقام فرهنگستان علوم قم به بررسی ماهیت این وحدت و همگرایی و تاثیرات آن در زمینه های مختلف پرداخته ایم که مشروح آن از نظرتان می گذرد:

 

 به نظر جناب عالی وحدت حوزه و دانشگاه از نظر ماهوی چه ضرورتی دارد و چه نیازی را از جامعه برطرف می کند؟

وحدت حوزه و دانشگاه موضوعی مهم و سابقه دار پس از پیروزی انقلاب اسلامی است و اهمیت آن به دلیل تاثیرات فرهنگی دو نهاد اثرگذار حوزه و دانشگاه در میدان فرهنگ کشور است، پیش از انقلاب اسلامی به دلیل سیاست استعماری و ضدفرهنگی رژیم طاغوت، تلاش می شد روحانیت و حوزه های علمیه در انزوا قرار بگیرند اما به برکت انقلاب اسلامی، حوزه حضوری اثرگذار در عرصه فرهنگ کشور را تجربه کرد و به موازات آن دانشگاه نیز کارکرد، سیاست و اهداف جدیدی یافت آن هم در راستای اهداف انقلاب؛ از این رو، به طور طبیعی تعامل و ارتباط نزدیک این دو نهاد ضرورت پیدا کرد تا هم در پیشرفت علمی کشور این دو نهاد موثر واقع شوند و هم در عرصه فرهنگ عمومی آثار این پیوند بروز و ظهور یابد.

 

از منظر تحول علوم انسانی و تولید علوم دینی بومی که از تاکیدات رهبر معظم انقلاب است، تحول حوزه و دانشگاه چه اهمیتی دارد و اصلا چه نقشی را می تواند در این پروسه ایفا کند؟

از آنجایی که حوزه علمیه نهادی است که مسئولیت دین شناسی جامعه را بر عهده دارد و دانشگاه به صورت سنتی عهده دار تولید علوم تخصصی در عرصه های مختلف پزشکی، فنی مهندسی و حتی علوم انسانی و اجتماعی است و از سوی دیگر اهمیت یافتن رابطه علم و دین و تولید علم اسلامی در کشور بعد از انقلاب فرهنگی به ویژه در عرصه علوم انسانی و اجتماعی، این وحدت به ویژه با سرنوشت تولید علوم انسانی اسلامی گره خورده است چراکه علوم انسانی اسلامی نه با توان و ظرفیت حوزه های علمیه به تنهایی قابل تولید است و نه با توان و ظرفیت صرف دانشگاهی، از این رو، تلاش و تجربه علمی که برای تولید این علوم مورد نیاز است بخشی در حوزه ها بوده، هست و خواهد بود و بخشی در دانشگاه، لذا آن سیاستگذاری و برنامه جامع علمی در تولید علوم انسانی اسلامی زمانی به موفقیت می رسد که بر یک ایده روشن و پیوند علمی حوزه و دانشگاه استوار باشد.

 

وقتی بحث وحدت حوزه و دانشگاه به میان می آید بعضا دیده می شود که دانشگاه حوزه را متهم به برخی خشک اندیشی ها و توقف در چارچوب های فکری خاص می کند و در طرف مقابل حوزه نیز می گوید دانشگاه بر سبیل سکولاریسم است؛ چقدر این ادعاها مورد تایید بوده و صحت دارد و برای آنکه مانع وحدت نشود چه کار باید کرد؟

اینکه بخواهیم به طور کلی این دو پدیده را انکار کنیم، به دور از واقعیت است، در عین حال که برای حوزه علمیه جایگاه علمی ویژه قائل هستیم و آن را پویا و مخلص و فعال و تاثیرگذار می دانیم اما درصد قلیلی از حوزویان با مشکلی که به آن اشاره شد، درگیر هستند.

اما مشکل در دانشگاه جدی تر است و در حوزه کمرنگ تر که این مهم به به پیشینه این دو نهاد باز می گردد.

در دانشگاه نیز نمی توان انکار کرد که درصد قابل توجهی از استادان و دانشجویان آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی تربیت شده اند و به طور طبیعی ذهنیت و علایق آنها اسلامی دینی است، البته ممکن است در نحوه و چگونگی انجام مسئولیت ها اختلاف نظراتی وجود داشته باشد.

بنابراین، ظرفیت فعال و تاثیرگذاری که نمی توان درصد آن را به طور دقیق مشخص کرد در حوزه و دانشگاه وجود دارد که در حوزه علمیه نواندیشی دینی را با حفظ اصول و ارزش ها بر می تابند و در دانشگاه علم ورزی را همگام با علم و فناوری روز دنیا دنبال می کنند که در صورت پیوند و همگرایی می توانند سرفصل حرکتی جدید باشند، چنانکه بارقه های این حرکت دیده می شود.

 

در حوزه سبک زندگی چطور؟ با توجه به آنکه معمولا عوام جامعه در حرکت های خود به خواص و نخبگان چشم دارند و این نقش را در جامعه ما حوزویان و دانشگاهیان ایفا می کنند آیا می توان ارائه سبک صحیح زندگی را از کارکردهای وحدت حوزه و دانشگاه دانست؟

این اتفاق ممکن الوقوع است اما با توجه به این نکته که تاثیرگذاری حوزه و دانشگاه بر سبک زندگی، هم تاثیری باواسطه دارد و هم تاثیری بی واسطه؛ تاثیر بی واسطه همان چشم داشتن مردم به نخبگان و حرکت در مسیر پیشنهادی آنها است چراکه حوزویان و دانشگاهیان به دلایل مختلف همچون تحصیلات تخصصی در جامعه شانیتی خاص دارند و ارزشگذاری های آنها برای دیگران الگو می شود.

تاثیر باواسطه آنها در تعیین سبک زندگی این است که این دو نهاد مولد دانش هستند و این دانش تا وقتی که آموخته می شود به همان نسبت به نسل بعد از طریق علوم به صورت ملموس منتقل می گردد، حتی ممکن است استاد متوجه این تاثیر در رشته تدریسی خود نشود اما وقتی حرف ها کنار یکدیگر قرار می گیرد و مخاطبان مختلفی را دور خود جمع می کند، سبکی خاص را ارائه می دهد.

در این میان ما با پدیده ای نامبارک مواجه هستیم که ریشه در عدم پیوند حوزه و دانشگاه دارد و عبارت است از اینکه حوزه علمیه به پشتوانه آیات و روایات و منابع اسلامی مروج نوعی از سبک زندگی است و دانشگاه به پشتوانه علوم انسانی اجتماعیِ غیردینی مروج سبکی دیگر به ویژه در رشته های روانشناسی، جامعه شناسی و البته سایر رشته ها نیز به فراخور خود؛ این در عرصه زندگی اجتماعی نوعی دوگانگی و تعارض ایجاد کرده است که جامعه مذهبی را رنج می دهد و به نوعی باعث فرسایش و تحلیل نیروها و نیز بروز خلاقیت ها و به هم پیوستگی توان ها می شود و مهمترین علاج آن پیوند و وحدت حوزه و دانشگاه است به شرط آنکه این وحدت صرفا سیاسی نباشد بلکه بعد فرهنگی داشته باشد به عبارت بهتر دانشگاه طبیعتا بر مبنای اندیشه ناب دینی که از اسلام استخراج شده قدرت تصویر و پالایش و رویش جدید را در دانش خود می یابد و آنچه را ارائه می کند در تعارض با آنچه که حوزه های علمیه عرضه می کنند، نخواهد بود.

انتهای خبر/

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.