معاون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی گفت: سابقاً انگار رایزنی‌های ما حیاط خلوت خیلی از آقایان بود؛ به این معنی که سفارش می‌شد و هرکسی از هر جایی و پستی جابه‌جا می‌شد، معرفی می‌کردند و یکی می‌آمد و به‌تفریح یکی دو سال به خارج می‌رفت.

رایزنی فرهنگی تبدیل به حیاط خلوت آقایان شده بود

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ محمدحسین هاشمی معاون فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است؛ سازمانی که وظیفه‌اش برقراری ارتباطات فرهنگی بین ایران و دیگر کشورهای دنیا، انتقال آموزه‌ها و آرمان‌های فرهنگی ایران و به خارج از کشور و همه آنچیزی است که امروز به عنوان «دیپلماسی فرهنگی» شناخته می‌شود؛ آنچه در ظاهر امر نمایان است شاید عدم رضایت از عملکرد حاملان آرمانهای فرهنگی به سطوح بین‌المللی باشد، اما این فقط ظاهر قضیه است و به متن و بطن موضوع ورود کرد؛ معظلات و مشکلات ریشه‌ای برای این انتقال فرهنگ وجود دارد که برخی از آنها از داخل کشور آب می‌خورند؛ این مباحث و دیگر موضوعات مرتبط با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی را با محمدحسین هاشمی به گفت‌وگو نشستیم که در دو بخش منتشر می‌شود. اینک بخش دوم و پایانی گفت‌وگو:

*تسنیم: به بحث گزینش آثار مطلوب برای ارائه در خارج از کشور و هیئت انتخاب آثار اشاره شد، باید برخی ملاحظات را در نظر گرفت؛ اولویت‌هایی در سیاست‌های راهبردهای جمهوری اسلامی وجود دارد که از منویات امام و رهبری گرفته شده است. مثلا آرمان‌های ضد امپریالیستی را داریم و در سینما یک نمونه‌هایی برایش خلق شده که می‌تواند این آرمان را خیلی خوب باز نمایی کند و وقتی این آثار در کشور‌های مختلف نمایش داده شود، ما را در این مسیر کمک می‌کند. اما به نظر می‌رسد که اولویت‌های هیئت انتخاب سازمان گاهی چندان به این اولویت‌ها اهمیت نمی‌دهند و نسبت به گزینه‌های مذکور بی‌توجه است. یا مثلا اگر می‌خواهیم گروه موسیقی بفرستیم، مثلا گروه موسیقی پاپ را انتخاب می‌کنیم، در صورتیکه موسیقی پاپ برای آن‌ها است و ما باید موسیقی خودمان را ببریم. موسیقی سنتی، با شعر فارسی خودمان، ساز و آواز خودمان و ... می‌تواند به عنوان موسیقی فرهنگی ما معرفی شود. یا فرض کنید عکاسانی که برای برگزاری نمایشگاه فرستاده می‌شوند یا نقاشی‌هایی که انتخاب می‌شود، بیشتر آثاری از طبیعت و نقاشی‌های رئالیستی از طبیعت بی‌جان و... است، نمی‌گویم این‌ها خوب نیست. اما می‌توانیم برای پیشبرد آرمان ارزشی و اخلاقی‌مان کارهای بهتر از این را انتخاب کرد. ما عکاسانی در ایران داریم که در حوزه ضد جنگ در سطح بین المللی حرف برای گفتن دارند یا سینمای مستندی داریم که می‌تواند نوک پیکان دیپلماسی فرهنگی باشد ولی متاسفانه دیده نمی‌شوند. به هر حال من فکر می‌کنم اولویت‌های هیئت انتخاب، اولویت‌های متفاوت نسبت به رئوس اهداف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است که همان اهداف انقلاب اسلامی هم هست؛ لااقل اینطور به نظر می‌آید. آیا این تلقی درستی است؟ و اگر هست آیا بیشتر بر مبنای غفلت است یا متاثر از فضاسازی رسانه‌ها است؟

البته بعضی از عناوینی را که شما یاد کردید ما منعکس کرده‌ایم. ولی برخی محدودیت‌ها را هم که اشاره کردم. اما جدای از این‌ها یک وقت ما هفتهٔ فرهنگی داریم، یا مثلا هفتهٔ فیلم را داریم. اما زمانی هم رایزنی‌های فرهنگی ما در طول سال فیلم‌هایی را به بهانه‌های مختلف منعکس می‌کنند؛ اما مسئله‌ای که وجود دارد این است که متاسفانه این رویدادها در داخل کشور چندان اطلاع رسانی خوبی نمی‌شود و به طور کلی اطلاع‌رسانی‌های ما ضعف دارد.

*تسنیم: چرا؟ مثلا همین چند وقت پیش هفتهٔ فرهنگی تونس را داشتید، آیا اطلاع‌رسانی آن ضعف داشت؟

بله، دقیقا. ما قبلا برای هیئت‌های فرهنگی که می‌رفت یک مستندساز می‌فرستادیم و مستندی تهیه می‌کرد و بعدا که می‌آمد بخشی از آن مستند در رسانه‌های تصویری منعکس می‌شد. در سفر تونس ما می‌خواستیم یک خبرنگار بفرستیم. اما هیئت پنج نفرهٔ نظارت بر سفرهای خارجی وضعی را بوجود آورده که ما به شدت با محدودیت مواجه شدیم و همواره بعضی از برنامه‌ها یمان را کنسل می‌کنیم و از حضور در خارج منصرف می‌شویم. ما قبلا خبرنگار یا مستندسازی می‌فرستادیم تا برنامه‌مان در داخل کشور منعکس شود، اما الان همهٔ این‌ها را حذف می‌کنند.

ممکن است ما خودمان جاهایی کارهای غیرضروری انجام دهیم و یک کار مهم جا بماند. ولی هیئت نظارت مثلا می‌گوید نیازی نیست همهٔ چهار هنرمند یک گروه بروند، دو تای آن‌ها کافی است. در صورتی که این‌ها یک تیم هستند و باید با هم کار انجام بدهند.

به همین دلایل الان فعالیت‌های ما در حوزهٔ رسانه‌ای بسیار ضعیف و بلکه صفر است. اما به طور کلی بعضی از موضوعاتی که اشاره فرمودید توسط رایزنی‌ها انجام گرفته و دارد اجرا می‌شود.

*تسنیم: بازخورد این هفته‌های فرهنگی و فیلم و... چیست که می‌فرمائید در رسانه‌های داخل منعکس نمی‌شود؟

بازخورد این‌ها عالی است. کشوها رسانه‌هایشان را می‌فرستند. با حضار گفت‌وگو می‌کنند و توسط رایزنی‌ها به دست ما می‌رسد و آرشیو می‌شود. لازم است به این نکته اشاره کنم که کلیهٔ فعالیت‌های ما از قبیل نمایش فیلم و اجرای موسیقی و برپایی نمایشگاه‌ها را قبل از انجام کار باید به اطلاع دولت‌ها برسانیم. ماهم این کار را می‌کنیم. در برگزاری هفته‌های فرهنگی کشور‌های دیگر هم قبل از شروع هفتهٔ فرهنگی، همهٔ برنامه‌ها را می‌بینیم و بعضی‌هایش را با توجه به اولویت‌هایمان حذف می‌کنیم.

ما از میان هفته‌های فیلم یا هفته‌های فرهنگی و جشنواره‌ها حدود ده فیلم می‌فرستیم و از آن ده تا دولت کشور مقصد 2 تا را انتخاب می‌کند. مثلا ما برای تونس 10 فیلم فرستادیم و 4 تای آن تایید شد. در کشور تونس و در کشورهای جهان اسلام اینطور است و ما خودمان چون این کار را می‌کنیم، دیگران را محکوم نمی‌کنیم.

من یادم هست در مورد موسیقی مسکو ما نگذاشتیم گروه موسیقی آن کشور برنامه‌اش را اجرا کند. چون رقص باله داشت و ما مانع شدیم و آن‌ها هم ناراحت شدند ولی این‌ها چارچوب‌هایی است که باید رعایت شود.

ما چند سال است که داریم هفتهٔ فیلم مقاومت را برگزار می‌کنیم. همه جا این امکان برای ما فراهم نمی‌شود. فیلم‌های بسیار خوبی که سال قبل در 7 کشور و امسال در 5 کشور در هفتهٔ فیلم مقاومت انتخاب شد و نمایش داده شد.

ما به شدت دیدگاه‌های شما را قبول دارم که باید در انتخاب آثار دقت شود تا آرمان‌های جمهوری اسلامی پیش برود، اگر فیلم در راستای حوزهٔ راهبردی ما نباشد جایی ندارد. اما ما تنها تصمیم گیرنده نیستیم، ضمن اینکه برگزاری هفته فیلم و نمایش آثار یک کمیسیون یا کمیته‌ای خاص خود را دارد و یک نماینده از سازمان سینمایی وزارت ارشاد می‌آید، از میراث فرهنگی، از معاونت هنری و بقیهٔ معاونت‌ها با مسئول اداره می‌نشینند و فیلم‌های مورد نظر ما را که معرفی کرده‌ایم بررسی می‌کنند. در موسیقی هم همین طور است. تنها خودمان تصمیم گیرنده نیستیم، نه اینکه عقب بکشیم. هیچ ادعایی هم نداریم که کارمان بی‌نقص است. اما دقیقا آنچه شما فرمودید مورد نظر ما است.

*تسنیم: آقای هاشمی وقتی صحبت از فرآورده‌های فرهنگ می‌شود، دو مقوله را می‌توان از هم تفکیک کرد. یکی مقوله‌ای که به مثابهٔ محتوای آثار فرهنگی به نظر می‌آید، یکی مقوله‌ای که به عنوان خود محصول فرهنگی شناخته می‌شود. به بیان دیگر ما محتوایی داریم که آن را تبدیل به محصول فرهنگی می‌کنیم تا آن محتوا بوسیله آن محصول انتقال یابد. در حوزهٔ فرهنگ به نظر می‌رسد که جنس محتوای آثار از اندیشه و تفکر است که هستهٔ اصلی فرهنگ همین است: «فکر» این هسته اصلی فرهنگ توسط خالق اثر هنری در قالب فیلم، موسیقی، کتاب و... منتقل می‌شود. من فکر می‌کنم ما به ضرورتی تاریخی گویا در طی سالیان سال تحت تاثیر نوعی از اصالت فرم، یا فرمالیسم، محصول زده شده‌ایم و از حدود 50 سال پیش به این طرف گمان کرده‌ایم که فرهنگ یعنی همان محصول موسیقایی، همان محصول سینمایی یا فیلم و تئا‌تر و... نباید غافل شد که هر یک از این محصولات قالب یا فرمی هستند برای محتوای اندیشه ما. در واقع ما برای خودمان اندیشه و نظام فکری‌ای داریم که قرار است این نظام فکری به عنوان عنصر اصلی فرهنگ ما توسط شما به دیگر کشورها هم منتقل شود. برای این منظور فیلم‌ها و آثار موسیقی و دیگر هنرها ساخته می شود تا این محتوا به شیوه‌ای نرم و هنری منتقل شود. اما متاسفانه آنچه که شاهدیم این است که در فعالیت‌های فرهنگی‌مان چیزی که مدنظر قرار نمی‌گیرد یا نااندیشیده باقی می‌ماند، «خود اندیشه» است. مثلا ممکن است ما ادیبان و کارگردانان و موسیقیدانان‌مان را در یک قالب برنامه فرهنگی به کشورهای دیگر ببریم و آثارشان را معرفی کنیم، اما اندیشمندان و فیلسوفان خودمان را نه! لااقل کمتر این کار را می‌کنیم که مثلا «هفته فلسفه اسلامی» را در تونس یا مصر یا عراق و... برگزار کنیم. سوال من این است که چرا رویکرد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به سمت اندیشمندان و عنصر اندیشه‌ورزی فلسفی جلب نمی‌شود و چرا صرفا کار فکری در سازمان به اعزام مبلغان دینی محدود شده است؟ چرا چهره‌هایی که بتوانند مواجههٔ فکری چالش‌برانگیزی با غرب را پیش ببرند در دیپلماسی فرهنگی ما مدنظر قرار نمی‌گیرد؟ اگر هم هست و ما از آن بی‌اطلاعیم، نمونه‌هایش را ذکر کنید تا مطلع شویم.

این کاملا مطلب درستی است و در دو جهت «حضور اندیشمندان» و «انتقال فرآورده‌های اندیشمندان به خارج» باید مورد بررسی و دقت قرار گیرد؛ مطلبی که ما در بحث بین الملل از آن رنج می‌بریم بحث کتاب است. البته اندیشمندانمان از جمله آقای دکتر اعوانی و آقای دکتر داوری اردکانی و دیگر بزرگواران در برنامه‌هایمان شرکت می‌کنند. مثلا من در هفتهٔ فرهنگی ایران که در فرانسه برگزار می‌شد به فرانسه رفتم و دکتر داوری و دکتر تجویدی که مسلط به زبان‌اند هم حضور داشتند.

بحث زبان در حوزهٔ بین‌الملل بحث بسیار مهمی است. مثلا زمانی که من رایزن فرهنگی در لبنان بودم آقای اعوانی را به لبنان دعوت کردیم و من خودم که تسلط خوبی به زبان عربی دارم و تحصیلاتم هم در لبنان بوده، خودم ترجمه سخنان ایشان را به عهده گرفتم و نگذاشتم کس دیگری این کار را انجام دهد. اما با این حال آن نتیجه‌ای که ما می‌خواستیم را نگرفتیم. این در حالی است که آقایان و دانشمندانی و اندیشمندانی که از کشور‌های دیگر می‌آیند برای مثال همین عربستان عقب افتاده که اینقدر از لحاظ فرهنگی نسبت به ما عقب است، وقتی اندیشمندانشان می‌آیند در برخی از کشورها برای سخنرانی، به دو یا سه زبان زندهٔ دنیا مسلط هستند. البته عرض کنم که آقای اعوانی می‌خواستند در لبنان به زبان انگلیسی صحبت کنند، ولی متاسفانه زبان دوم لبنانی‌ها انگلیسی نیست، آن‌ها فرانسه صحبت می‌کنند.

بنابراین حضور اندیشمندان و متفکران در برنامه‌های ما هست، ولی با این حال شما درست می‌فرمایید، باید بیشتر به این مسائل توجه شود. ما حضور اندیشمندان در حوزهٔ بین المللی را خیلی دوست داشتیم و به دنبال آن هستیم. این را هم بگویم که محدودیت‌هایی در برخی مواقع وجود دارد، مثلا الان به خاطر بحث اسلام‌هراسی و شیعه‌هراسی که وجود دارد، سال‌ها است که به ما اجازه نمی‌دهد تا شخصیت‌هایمان را که نوعا مسوولیت دینی و کشوری هم دارند و برخی هم که روحانی‌ هستند، به برخی کشورها ببریم و خود حضور فیزیکی آنها در فضای بین المللی ممکن است مناسبتی نداشته باشد. اگر کمی از این این فتنه بگذرد ما کم‌کم چهره‌هایمان را در مناسبت‌های مختلف مطرح کنیم.

معضلات دیگری هم هست که شما اشاره نکردید و من خودم می‌گویم، شما نمایشگاه‌های کتاب را مطرح نکردید. ما در کلی از نمایشگاه کتاب دنیا شرکت کرده‌ایم، اما شما بفرمایید چند تا از کتاب‌های اندیشمندان ما به زبان فرانسه و عربی و... ترجمه شده است؟! در نمایشگاه‌های ما اکثر کتابهایی که عربی هستند به حوزه علمیه تعلق دارند، یعنی کتابهای دینی هستند، خطبیعی است که این‌ها مورد توجه مخاطب عام واقع نمی‌شود.

امروزه هزاران بحث در مقولهٔ اجتماع و فرهنگ و اندیشه و... در داخل کشور دارد تولید می‌شود و اگر این‌ها ترجمه شود در خارج از کشور انقلابی به پا می‌کند. در ایران  سایت‌های علمی و فکری و کتاب جایگاه خودش را حفظ کرده است. اما این هنوز به خارج منتقل نشده و بیشترین مشکل در این زمینه زبان و ترجمه آثار است.

*تسنیم: سازمان فرهنگ و ارتباطات خودش نمی‌تواند به طور سازمان‌یافته‌تر دست به کار ترجمه آثار بزند؟

دو سال پیش ما بالاخره توانستیم از طریق شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه‌ای را بگیریم برای ایجاد مرکز ترجمه در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی. یعنی دیدیم ما تولید کننده نیستیم و نباید هم وارد تولید و اجرا شویم. ولی در این مورد دیدیم هیچ جا برای این مساله کاری انجام نمی‌شود و در داخل مرکز خودمان مرکزی برای ترجمه قرار دادیم و شروع به ترجمه کردیم که طی همین دو سال، توانستیم حدود 15 کتاب را در حوزهٔ فکر و اندیشه از اندیشمندانمان به زبان‌های انگلیسی فرانسه عربی و زبان‌های دیگر ترجمه کردیم. اما باز هم به شدت از کمبود آثار ترجمه شده رنج می‌بریم و توان ما هم محدود است. ما واقعا در نمایشگاه‌های کتاب بویژه در پخش و انتقال اندیشه‌مان از طریق مکتوب، به خاطر عدم وجود کتاب به زبان‌های خارجی رنج می‌بریم. این نکتهٔ بسیار مهمی است.

واقعا امروز ایران ما و جمهوری اسلامی ما اگر بخواهد یک حضور قوی فرهنگی در خارج از کشور داشته باشد، باید یک نهضت قوی ترجمه در داخل کشور بوجود بیاید و تمام امکانات در خدمت این مرکز قرار بگیرد تا بتواند قابل توجه قرار بگیرد. تولیدات فرهنگی مکتوب ما در داخل کشور فوق العاده است، اما این‌ها راهی به سمت فضای بین المللی پیدا نکرده است.

*تسنیم: آقای هاشمی به عنوان آخرین سوال این موضوع را مطرح می‌کنم که طبیعتا باید نحوهٔ مواجهه ما در داخل کشور با خارجی‌ها بر اساس فهم رایزنان فرهنگی‌مان باشد، یعنی ما رایزن فرهنگی را به خارج می‌فرستیم که ببینیم در آنجا نحوهٔ مواجهه‌ چگونه است و در اینجا چگونه باید باشد. اما سیستمی برای تزریق این فهم به بقیهٔ بخش‌های دولت و حکومت وجود ندارد. مثلا مهاجرین افغانستانی داخل کشور را در نظر بگیرید، ما می‌بینیم رایزن‌های ما چقدر دارند تلاش می‌کنند که که اعلام کنند این نحوهٔ مواجهه در داخل با مهاجرین درست نیست و نتایج خوبی ندارد و این مواجهه باید شکل بهتری پیدا کند، اما چندان نتوانسته‌اند این معضل را درست کنند، می‌خواهم ببینم هیچ فرایندی قرار نیست برای این طراحی شود که مثلا وقتی قرار است تصمیمی راجع به مهاجرین و ورود و خروج‌شان و... گرفته شود، رایزن فرهنگی ما حرف اول و آخر را بزند و یا حداقل یکی از حرف‌ها و نظرات مهم و تاثیرگذار نظر و ایده او باشد؟ یا حتی کلیت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و وزارت ارشاد حرفش تاثیرگذار باشد، نه اینکه نگاه امنیتی و پلیسی حاکم باشد و حالا در حاشیه حرف رایزن فرهنگی هم زده شود که شاید اصلا هم شنیده نشود! می‌خواستم ببینم شما اساسا قبول دارید که این حلقهٔ واسط بودن رایزنان گم شده و رایزنان تقریبا دارند جزیره‌ای و برای خودش کار می‌کنند و فایده‌ای هم ندارد؟ اگر این را قبول دارید چه زمانی قرار است این حلقه ایجاد شود و مشکلات این حوزه برطرف گردد؟

انصافا بحث رایزنان ما بویژه در سال‌های اخیر خوب سازماندهی شده است و رویکرد آقای ابراهیمی به این موضوع رویکرد مهمی است. چون رویکرد داخلی سازمان است. سابقا انگار رایزنی‌های ما، حیاط خلوت خیلی از آقایان بود؛ به این معنی که سفارش می‌شد و هر کسی از هر جایی و پستی جابجا می‌شد، معرفی می‌کردند و یکی می‌آمد و به تفریح یکی دو سال به خارج می‌رفت و برمی‌گشت و به دنبال کارهای دیگری می‌رفت. بسیاری از این‌ها نه از وظیفه و کارکرد سازمان اطلاع داشتند و نه حتی می‌دانستند، سازمان یعنی چه و چه اداراتی در سازمان وجود دارد! جالب هم این جا بود که حتی مکاتبات این آقایانی که سفارش شده بودند هم از‌‌‌ همان سازمان قبلی می‌آمد. یعنی رایزنی که فرض کنید از فلان عنوان در فلان سازمان آمده، وقتی می‌خواهد نیازی را اعلام کند به سازمان قبلی‌اش اعلام می‌کند و آن سازمان به ما مکاتبه می‌کند که این آقا نیاز دارد برایش کتاب بفرستید! این‌ها واقعیات غیر قابل انکاری است که در گذشته وجود داشته.

اما خوشبختانه ما امروز به این سمت رفته‌ایم که رایزنی یک کار کاملا حرفه‌ای شود و این‌طور نیست که هر کس بتواند رایزن فرهنگی شود. اینکه به سمت حرفه‌ای شدن رایزن و سازمان فرهنگ برویم یک اقتضائات و ملزوماتی دارد و خیلی هم مشکل است و مقاومت می‌خواهد. با توجه به اینکه خواسته‌هایی که از سازمان وجود دارد فوق‌العاده زیاد است و ممکن است منجر به بدگمانی شود و در ‌‌‌نهایت هم هیچ کاری انجام نشود. به هر حال ما به این رویکرد ایمان داریم و تا حالا هم بر مبنای آن کار کرده‌ایم؛ اصراری هم نداریم که حتما مسئول باشیم در این سازمان، یک کار‌شناس جزء هم که باشیم برای ما کافی است و کاری را که وظیفه خودمان می‌دانیم انجام می‌دهیم.

از سوی دیگر اتفاقی که اخیرا در سازمان افتاده این است که روی کار‌شناسان سازمان حساب می‌شود. برای اولین بار در سازمان بعد از سال 74 معاونان و مدیران از کار‌شناسان سازمان انتخاب شدند؛ همچنین برای اولین بار است که رایزنان فرهنگی هم که الان بیست نفرشان در حال اعزام‌اند، همهٔ از خود سازمان هستند. کسانی که اولا سازمان را می‌شناسند و در ضمن کار‌شناس سازمان بودند و امروز ارتقا پیدا کرده‌اند و کار‌شناس ارشد شده و برای رایزنی انتخاب شده‌اند. این‌ها به زبان مسلط‌ اند و این خیلی مهم است. چون عزیزانی که از بیرون می‌آیند اصلا زبان نمی‌دانستد، البته شاید انسان‌های موجهی هم بودند اما به هر حال هرکسی که نمی‌تواند بیاید وارد این حوزه شود. امروز رایزنان ما در مجموع مسلط به زبان‌اند، محیط و مخاطب را می‌شناسند، گزارشات سه ساله را خوانده‌اند، کشور‌ها را کم و بیش می‌شناسند و ... این رویکرد کمک می‌کند که ما در آینده به این بحث که شما فرمودید امیدوار باشیم.

مطلب دوم اینکه اینکه همانطور که ما تولید کننده نیستیم، نمی‌توانیم در بسیاری از مسائل به طور فعال وارد شویم؛ این را اعلام کنم که در خیلی موارد بویژه در کشورهای خاص، همه شرایط و مختصات را وزارت خارجه تعیین می‌کند. سازمان‌ها و نهادهای دیگری تصمیم گیرنده‌اند و واقعا ما توان تغییر روند را نداریم؛ ما فقط در حاشیهٔ این مسائل کار فرهنگی می‌کنیم. مثلا در افغانستان کار فوق العاده‌ای انجام داده‌ایم، مستحضرید که ما اضافه بر بخش فرهنگی در الهدی که زیر نظر ما است، الان فروش کتاب فارسی را توسط این دفتر انجام می‌دهیم که نتایجش هم فوق العاده است. یک شعبه هم در دانشگاه کابل ایجاد شده است. همچنین غیر از دانشگاه ما از مدارس آنجا هم حمایت می‌کنیم و برنامه‌های فرهنگی متعددی برای دانش‌آموزان افغانستانی داریم. مثلا مدارس شیعه را خودمان بوجود آورد‌ه‌ایم، یک موسسه‌ای بنام موسسهٔ نور المبین وجود دارد که زیر نظر معاونت فرهنگی سازمان است که الان در خود کابل برند شده است و اهل سنت کابل هم بویژه آنهایی که ثروتمند هستند، سعی می‌کنند بچه‌هایشان در این مدارس درس بخوانند.

در بخش مراودات فرهنگی خیلی خوب کار شده است، اما یک بخش‌هایی مربوط به سیاست و امور امنیتی و نظامی است که ما واقعا دستمان کوتاه است. بحث مهاجرین و خیلی بحث‌های دیگر، از این مقولات و مسائل پیچیده‌ است، خصوصا در کشور‌های همجوار ما که نیروهای دیگر و غرب در آنها دخالت دارند. تصمیم‌گیرندهٔ مسائل سیاسی و امنیتی کسان دیگری هستند و ما فقط در حوزهٔ فرهنگ کارمان را دنبال می‌کنیم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.