گروه هنر- مهدی نصیری- «تراژدی» در محور اصلی قصه اش زندگی «قاسم» را روایت می کند که بعد از تصادف با ماشین و از دست دادن مغازه و خانه اش با فقر و نداری می جنگد.

 برای بی فایده نمردن

«قاسم» تصمیم گرفته تا با همکاری شاگردش خود را جلو یک ماشین بیندازد تا با دیه مرگش آینده اقتصادی خانواده اش را تأمین کند!

داستان در زیرساخت تقدیر و سقوط قهرمان را مطرح می کند که ویژگی های مهم تراژدی هستند. قهرمان بدون آگاهی (آگاهی ویژه قهرمانان حماسه است) با تقدیری می جنگد که به مرور شرایط سقوط و نابودی و مرگ محتوم او را به دنبال می آورد. تقدیری که در کنار تصمیم اشتباه و ارتکاب گناه قهرمان قرار گرفته و در نهایت باید به آن تن در دهد.

«قاسم»در صحنه ای از فیلم درمانده و غمگین به شکست اعتراف می کند، اما همچنان در پی مواجهه و نبرد با سرنوشت تراژیکش است: «من دنبال زنده موندن نیستم! اما نمی خوام مفت بمیرم!» او که خود را مقصر شرایط دشوار زندگی خانواده اش می داند، تنها راه نجات از این سرنوشت و تبرئه شدن از گناه را در مرگ فداکارانه می بیند که بر خلاف سرنوشت و تقدیر اوست. «قاسم» می خواهد در مسیر سقوط، خودش را از تأثیر گناهانش برهاند و به قهرمان زندگی خانواده اش تبدیل شود. اما سرنوشت تراژیک هیچ گریزگاهی را برایش باقی نمی گذارد.

داستان البته در کنار این روایت اصلی چند قصه فرعی دیگر را هم روایت می کند که هر یک از این قصه ها هم قهرمانهایی شبیه به قاسم دارند. قصه «پژمان» که از همسر و کشورش گریخته و برای پس گرفتن بخش کوچکی از ارثیه پدری در خانه ای که حالا متعلق به نامادری اش است، پناه گرفته است. قصه «مهشید»، نامادری جوانی که بعد از فوت پدر پژمان حالا با همکاری مباشر پدر همه اموال او را تصاحب کرده است! قصه پسر جوان قاسم و خسارتی که به «مراد» زده و حالا بازداشت شده است. قصه پررنگ عشق قدیمی «موسی» به زن جوان قاسم که به قبل از ازدواج آنها مربوط می شود و قصه «حبیب»، شاگرد بی کس و کار قاسم که حتی در فکر خیانت به استادش است، پنج داستان فرعی هستند که به موازات قصه اصلی روایت می شوند و البته در قالب یک ساختار آشنا و کلیشه ای روایت شان به قصه اصلی وابسته است.

«تراژدی» قصه یک خانواده را تعریف می کند و از همین منظر جامعه ای را به روایت می گذارد. در واقع شرایط اجتماعی بیش از هر چیز در ارتباط با مسأله اصلی داستان و مسایل فرعی برجسته می شوند. به بیانی دیگر جامعه  پشت شرایط و روابط میان آدمهای قصه پنهان است. شرایطی که تقدیر و سرنوشت را برای قهرمانان تراژیک داستان به گونه ای مشابه رقم زده است. آدمهای تنهای« تراژدی» هر یک به نوعی با سقوط و نابودی می جنگند. اگر قاسم به عنوان قهرمان اصلی بیش از هر شخصیت دیگر به نابودی نزدیک شده، اما در کنارش شخصیت های دیگر هم در سراشیبی همین مسیر قرار دارند. زن قاسم که عمری را با مردی مسن زندگی کرده و حالا عشق و علاقه ای به قهرمان شکست خورده و بیمار داستان ندارد، موسی که عمری را در نفرت و حسرت گذرانده، حبیب که کس و کاری ندارد و هیچ آینده ای را برای خودش متصور نیست و با فروش مواد مخدر روزگار می گذراند و پژمان که از همه چیز و همه کس بیزار است و از سرنوشت می گریزد، همه این شخصیت ها در مسیر سقوط قرار گرفته اند و گریزی از تقدیر محتوم ندارند.

«تراژدی» این آدمها را در تنهایی شان به روایت می گذارد، از همین روست که هویت و تصویری از جامعه ای که آدمهای شکست خورده این تراژدی در آن تعریف می شوند، نشان داده نمی شود. این خاصیت تراژدی است که بر شخصیت قهرمان تاکید و توجه دارد. قهرمان آگاهانه در مسیر سقوط و نابودی قرار گرفته و حتی اگر دیگری یا جمع و جامعه ای شرایط سقوط را برایش فراهم آورده باشند،این خود قهرمان است که رسیدن به نقطه پایان را سرعت می بخشد. در فیلم «آزیتا موگویی» هم جامعه در پس زمینه مورد اشاره قرار می گیرد، اما این قهرمان است که برجسته و بزرگنمایی شده و مهم جلوه می کند.

شاید از همین روست که در فیلم تنهایی آدمها با جدا کردن شان از اجتماع نشان داده می شود. هر چند که نشان دادن قصه تنهایی آنها در نماهای باز یک اجتماع می توانست در عین تأثیرگذاری، فرصت تأویل و تفسیر بیشتری را در اختیار قرار داده و ژرف ساخت اثر را هم توسعه دهد، اما کارگردان دیوارهای تنگ و جاده های خالی و خلوت حومه شهر را ترجیح داده تا احتمالاً تنهایی آدمها و شکست آنها در مقابل سرنوشت را برجسته تر کند.

«تراژدی» کمتر علاقه مند به ارایه تصاویری از هویت اجتماعی قهرمانان داستانش است. آدمهای داستان بیشتر چسبیده به دیوار اتاقها، در خلوت جاده و خیابان یا در انزوا و خلوتی محدود و نشان داده می شوند که قابهای بسته دوربین آنها را تعریف می کند. کوچه، محله، شهر و جامعه پیرامون آدمهای قصه هیچگاه در قاب تصاویر اهمیت پیدا نمی کنند؛ برعکس این آدمها و روابط میان آنهاست که در قابهای تصویر مورد تأکید قرار گرفته اند و تصویر جهان پیرامون آدمها محدود، بسته و وابسته به حضور خود آنهاست.

همین قابهای بسته و تأکید بر حضور آدمها اهمیت کار بازیگران «تراژدی» را چندین برابر کرده است. «مهدی هاشمی» و «رویا نونهالی» در این میان بیشتر از سایر بازیگران به چشم می آیند.رویا نونهالی بخوبی توانسته حس دردناک و عمیق یک شکست ریشه دار را در چهره اش به نمایش بگذارد؛ او که مدام در نماهای بسته شخصیت غمناک زن درد کشیده قاسم را بازی می کند، در تمام مدت زمان روایت قصه و نمایش فیلم به درستی توانسته حس و حال تراژیک حاکم بر فضا را تقویت کند و جزو انکار نشدنی این تراژدی باشد.تصویر چهره رویا نونهالی با حسرت و غم عمیقی که در چشمهایش دارد، بیش از هر تصویر دیگری در ذهن مخاطب تثبیت می شود. در کنار او مهدی هاشمی هر چند مثل کارهای اخیرش کلیشه های بیان و حرکت در نقشهای شبیه به هم را تکرار می کند، اما بخوبی برای نقش قاسم انتخاب شده است. 

در مجموع «تراژدی» در ارایه آنچه قصد بیان آن را داشته تقریباً موفق است.  قواعد ژانر را رعایت کرده و در روایت قصه های مشابه موازی و تأکید بر مضمون هم به هدفهایش رسیده است، اما یک نکته مهم که باعث می شود در فهرست آثار خوب و قابل توجه سینمای ایران قرار نگیرد، ساختار آن است، ساختاری که معمولی و ساده است و حتی در جاهایی به روایت سطحی و متوسط گرایش پیدا می کند. «تراژدی» به آنچه در بیان سینمایی اش می خواهد دست پیدا کرده، اما تازه و جذاب نیست!

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.