سرور هادیان: وقتی قرار می‌شود بر بلندای عاشق‌ترین جاده‌های این سرزمین به استقبالتان بیایم، می‌دانستم قرار است میهمانان حرم عاشقی را زیارت کنم. همان‌هایی که جور دیگری هستند. همان‌هاییکه دلشان، نگاهشان، بودن‌شان، حرف‌هایشان از روزمرگی به دور است.

آقاجان! نذر کردم که بیایم پی پابوسی‌تان

می‌دانستم راه دشوار است و سخت، اما... باور نمی‌کردم گرمای این حضور، سرمای این روزگار را باور نکند و حالا می‌دانم عشق منزلگاه رفیعی است که بزرگترین غریب عالم، مشتاقانه صدایتان می‌زند تا میزبانی اهل غربت را پذیرا باشد، تا اشک‌هایتان را معنا شود تا...

 

 دل به جاده می‌زنم

ساعت 7 صبح روز پنجشنبه 27 آذر است، قرار است دل به جاده شمالی مشهد بسپاریم و کاروانهای زائران پیاده امام رضا(ع) را همراهی کنیم.

حالا در جاده کم کم برفهای فراوان جایشان را به قطره‌های ریز باران داخل شهر می‌سپارند. اولین کاروان زائران پیاده مشتاق دیدار به مشهد الرضا(ع) را درنزدیکی گلبهار می‌بینم. از خودرو که پیاده می‌شوم، سرمای استخوان سوز امانم را می‌برد، اما شور و هیجان زائران سرمای هوا وبرف را از خاطرم می‌برد.

«هادی سبحانی» فقط 17 سال دارد و کشاورز است و از اهالی قوچان که به عشق زیارت راهی کاروان عاشقی شده است. و می‌گوید: هوا سرد است، اما عشق پابوسی آقا آن قدر گرم است که هیچ چیز نمی‌تواند مانع این وصال شود، برایم دست تکان می‌دهد و می‌گوید: ببخشید؛ از کاروان جا می‌مانم، التماس دعا...

دمپایی‌های آبی یک مدل زائران طی این مسیر توجه‌ام را جلب می‌کند، پرس و جو که می‌کنم، متوجه می‌شوم عده‌ای برای پاهای خسته و مجروح زائران پیاده نذر جوراب و دمپایی دارند و از طرفی گویا پس از چند روز پیاده روی زائران خسته، ستادها از قبل این دمپایی‌ها را برای زائران آماده کرده‌اند.

هیأت 60 نفره صاحب الزمان(عج) در ایستگاهی مشغول خوردن چایی هستند، مسؤول هیأت که کارمند شبکه بهداشت است از مشکلات این سفر پیاده می‌گوید و معتقد است: کاروانهای پیاده مشکلات خاصی دارند، اما درصورت برنامه ریزی درست و به موقع بسیاری از این مشکلات قابل حل است. او می‌گوید: مسؤول کاروان باید تجربه کافی و اطلاعات لازم را از جاده داشته باشد تا سبب خستگی، بیماری و مشکلات مختلف همراهیان نشود.

از طرفی در مسیر، سرویس‌های بهداشتی بسیار کم و محدود است که به باور من باید این تمهیدات اندیشیده شود.حالا بارش برف آن قدر شدید است که راه رفتن را برای زائران مشکل می‌کند و گروه‌های پشتیبانی شمار زیادی کاور پلاستیکی را بین زائران توزیع می‌کنند، حتی ماشین‌های پشتیبانی از افراد سالمند می‌خواهند تا رسیدن به اقامتگاه بعدی سوار ماشین شوند، اما همه یکصدا می‌گویند: نذر کرده‌ایم پیاده به پابوس آقا برویم.

 

 عشق، خستگی نمی‌شناسد

طی مسیر، دو جوان را می‌بینم و به سراغشان که می‌روم، یکی از آنها می‌گوید: از کاروان استان گلستان شهرستان 
گالی کش روستای کلاه سر عازم هستیم که پس از 9 روز امروز به نزدیکی قوچان رسیده‌ایم.

موسی الرضا بیات کوهساری، کارگر آزاد 30 ساله‌ای است که متأهل و یک فرزند هم دارد، وقتی می‌پرسم در بدو ورود به حرم آقا از او چه می‌خواهی؟

چشمان پر از اشکش را به آسمان می‌دوزد و می‌گوید: یا امام غریب، شفای همه مریضان را، می‌پرسم: خانه‌داری؟ درآمد ماهیانه‌ات چقدر است؟ لبخندی می‌زند و می‌گوید: خانه ندارم و ماهیانه 500 هزار تومان درآمد کارگری من است، اما خجالت می‌کشم این چیزها را از امام رضا(ع) بخواهم، همین قدر که مرا طلبیده، کافی است.

 

 یک بار تجربه

کاروان منظمی که همه کاورهای سپیدی بر تن دارند با نظم از کنار جاده عبور می‌کنند، کاروان المهدی از بخش گالی پوش- رضوان 50 مرد و 30 زن. مصطفی سهرابی دانشجوی 21 ساله  رشته مکانیک در حالی که هندز فری توی گوش را درمی‌آورد در پاسخ به پرسش من که نزدیک امتحان‌های دانشگاه چه شد به این سفر آمدی؟ می‌گوید: حس و حال غریبی این سفر دارد و به همه همسن و سالهایم توصیه می‌کنم یک بار حداقل این تجربه را داشته باشند، کنار بزرگترها و افرادی، دلهای پاکی دارند، سفر با آنها خیلی چیزها را به جوانترها یاد می‌دهد، صبر، حوصله، استقامت، پاکی و مهربانی و... دوباره هندز فری‌اش را توی گوشش می‌گذارد و می‌گوید: نوحه زیبایی است.

«حسن قدرتی» دانشجوی ارشد رشته حقوق 25 ساله از مسؤولان همین کاروان است و می‌گوید: هفت روز است از شاهرود به عشق دیدار امام رضا(ع) راه افتاده‌ایم باور کنید پیر و جوان هیچ کدام خستگی و سرما را حس نمی‌کنیم.

در یکی از میقات الرضاهای مسیر، زمان نماز است، تعداد زیادی از کاروانها برای نماز توقف دارند. «شهربانو علایی» کشاورز است او از روستای بیدک فاروج راهی این سفر شده است. این بانوی 60 ساله که با روسری بزرگ گلداری صورتش را از سرما پوشانده است، می‌گوید: دخترم! سردته و مرا بغل می‌کند و می‌بوسد و توضیح می‌دهم که برای چه کاری آمده‌ام و او بلافاصله می‌گوید: خوش به حالت که مجاور امام رضایی.

می‌پرسم از امام رضا(ع) چه می‌خواهی؟ قرار است به او چه بگویی؟ می‌گوید: یا امام رضا همه را پیروز کن.

حضور خانم‌ها هم در بین زائران پیاده چشمگیر است. «سکینه بی‌غم» 52 ساله و «مریم فیفاد منش».50 ساله از روستای خلکان هم روایت دیگری است که برایم دست تکان می‌دهند و می‌گویند: تو زودتر از ما به مشهد می‌رسی، سلام و اردت ما را به امام رضا(ع) برسان و بگو ما برای تو هیچ کار نکردیم، شرمنده‌ایم تو این مسیر تنها و غریب بودی، اما حالا شب شهادت دیگر تنها نیستی ما برای تسلیت همه کنار تو هستیم. و حالا اشک‌هایی که بر پهنه صورت آنها جاری می‌شود و با قطرات برف درهم می‌آمیزد و...

 

 17 سال با زائران پیاده

زینب طاهرزاده با آن سربند یا علی بن موسی الرضا(ع) پیرزن 79 ساله‌ای از روستای آلماچق است او 17 سال است که به عشق امام رضا(ع) هر سال از روستا به مشهد با کاروانهای پیاده به زیارت امام رضا(ع) می‌آید. او 6 فرزند دارد و سالهاست همسرش فوت شده و تحت پوشش کمیته امداد است.

از او می‌پرسم: مادربزرگ! 17 سال است این راه را آمده‌ای؟ از او چه می‌خواهی؟ می‌گوید: تو می‌دانی مادر، او چقدر بزرگ و عزیز است فقط آرزو دارم تا هنوز زنده‌ام خودش واسطه شود تا حرم امام حسین(ع) را هم ببینم خواب دیده‌ام که خود امام رضا(ع) واسطه می‌شود تا زیارت کربلا نصیبم شود. حالا میان گریه‌هایش مدام می‌شنوم که می‌گوید: دعا کن این بار جوابم را بدهد تا من زیارت امام حسین(ع) هم نصیبم شود.

 

 میزبانی که خسته نمی‌شوند!

روایت کسانی که در حاشیه جاده‌ها و ایستگاه‌های صلواتی و میقات الرضا(ع)، امامزاده‌ها پذیرای این زائران هستند هم روایتی شنیدنی دارد.

پذیرایی از هزاران نفر کار دشواری است، اما هیچ کدام آنها از خستگی گلایه‌ای ندارند.

به امامزاده جلیل می‌رسیم که از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است و در روستای آلماجق مدفون است.

همان جا ایستگاه پذیرش زائران هم دایر است. حاج غلامرضا حبیبی و شمار دیگری از خادمان از اداره کل اوقاف استان گلستان برای کمک داوطلب شده‌اند او می‌گوید: 5 روز است اینجا مستقر شده‌ایم و معمولاً از ساعت 3 صبح تا 9 شب پذیرای زائران پیاده هستیم.

صبحانه از زائران امام رضا(ع) با نان و پنیر، خرما، شیر و چای پذیرایی می‌کنیم. و گاهی توزیع ناهار و شام هم داریم.

او می‌گوید: تا امروز حدود 11 هزار نفر پذیرش داشتیم و هر شب بین 250 تا 760 نفر اسکان زائر هم داریم.

از خاطرات این روزها سؤال می‌کنم و می‌گوید: باور کنید هر لحظه‌اش اینجا پر از خاطره است. دیروز ساعت 4 بعدازظهر بود که مشغول خوردن ناهار بودم که یک پیرزن خسته رسید و گفت: برادر با همان دستت یک لقمه از غذایت به من بده، تبرک است، تو برای ما زحمت می‌کشی. اینجا همه دارای اعتقادات پاک و قابل احترامی هستند.

حالا «سیدرحیم حسینی» هم از ارادت و احترام زائران به خادمان برایم می‌گوید: که گاهی آنها اصرار دارند حتماً برای خادمان کاری انجام دهند و حتی از آنها می‌خواهند که اجازه دهند لباس‌شان را بشویند.

 

 میزبانی‌های خانوادگی از زائران

کنار امامزاده خانواده‌ای هم دیگی را برپا کرده‌اند، فاطمه معامله گر به همراه همسر و چند نفر از اقوام مشغول درست کردن آش رشته است و وقتی از او می‌پرسم: جریان این نذری چیست؟ می‌گوید: سال گذشته در همین امامزاده برای صد نفر از زائران پیاده آش توزیع کردیم، برای کار پسرم نذر کردم، که خدا را شکر نذرم برآورده شد، امسال هم دوباره آمده‌ام تا برای 150 نفر نذری بدهم و این بار خیلی از زنان فامیل هم شریک شده‌اند و برای کار بچه‌هایشان نذر کرده‌اند. حالا همه را برای به هم زدن آش و نیت کردن نذری دعوت می‌کند و... .

 

 نیروهای پشتیبانی در حاشیه جاده

شماری چادر هلال احمر و آمبولانس در مسیر توجه ما را جلب می‌کند در یکی از این ایستگاه‌ها با «رمضانعلی جدی» که دانشجوی حقوق است، آشنا می‌شویم او جزو داوطلبان جمعیت هلال احمر است و می‌گوید: طی مسیر زائران گاه دچار مشکلاتی می‌شوند که معمولاً برای درمان‌های سرپایی به آنها کمک می‌شود و گاه در صورت ایجاد مشکلات حاد با آمبولانس‌ها به نزدیک‌ترین مراکز درمانی اعزام می‌شوند.

ابوالفضل یعقوبیان 57 ساله هم مسؤول ترابری استان قزوین است که به عنوان راننده کمکی امداد و نجات در میقات الرضای نزدیک قوچان مستقر است.

او می‌گوید: از هر استانی 3 دستگاه آمبولانس برای کمک به زائران اعزام شده است. او از اعزام 3 خانم حدود 50 ساله به دلیل گرفتگی رگهای قلب، مشکلات حاد قلبی به بیمارستان چناران خبر می‌دهد و می‌گوید، خوشبختانه طی این مدت حادثه تلخی رخ نداده و بیشتر زائران مراجعه کننده به پایگاه برای درمان تاول‌های پا و گرفتگی عضلات مراجعه کرده‌اند.

 

 ناگفته‌هایی که باقی ماند

حالا می‌دانم که قدم در راه عاشقی، حدیث ناگفته‌های فراوانی است، بلندای عظمتت آن قدر بزرگ است که برای همه دلهای منتظرت جا دارد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.