گروه هنر- لیلا کردبچه - شعر زنانه، یا شعرِ زنان را اغلب در تمرکز بر بسامدِ بالای عوامل و عناصری زنانه می‌شناسیم که برخی رنگ و بوی تمایلاتِ فمنیستی دارد و برخی، ...

 تازه داشتم شاعر می شدم

صرفاً از ابزار و لوازمِ زنانه برای راه‌یافتن به محیط و فضایی زنانه بهره می‌بَرد و برخی دیگر که البته حجمِ بیشتری را به خود اختصاص می‌دهد، یکسره عواطف و احساساتِ زنانه را در محوریّتِ کارِ خود قرار می‌دهد.

 گفتمانِ مسلط بر این گونۀ شعری را باید یک گفتمانِ غالباً عاشقانه دانست که در برقراریِ ارتباط با جهان، دنبال تکاملِ «من» شخصیِ است؛ یعنی گفتمانی که در مجموعۀ «یک جنگل مداد حرف داشتم، اگر...» سرودۀ مریم نوابی‌نژاد می‌بینم، مجموعه‌ای که نشر مروارید منتشرش کرده است.

نوابی‌نژاد در مجموعۀ «یک جنگل مداد حرف داشتم، اگر...» طیفی از احساسات و عواطفِ زنانه و عاشقانه را به معرض نمایش گذاشته، بدون اینکه برای این نمایش، احساساتش را با لباسِ خاصی که ممکن است تماشاگر (مخاطب) بیشتر بپسندد، بپوشاند.

 به همین دلیل است که مخاطب در شعرهای این مجموعه، براحتی با احساساتِ خالصِ شاعر مواجه می‌شود و پرده‌ای میان آنچه حس می‌کند و آنچه باید حس کند، نمی‌یابد.

درحقیقت شعر نوابی‌نژاد را باید نمونه‌ای نسبتاً موفق از جریان ساده‌نویسی دانست که البته برخی فاکتورهایش را ندارد یا کمتر دارد، امّا از احساسات و عواطفِ پررنگ‌تری نسبت به اغلبِ اشعارِ این جریان شعری برخوردار است: (می‌گذارد حقّ تقدّم با دیگران باشد/ زنی‌که برای رفتن به خانه/ شتابی ندارد).

نوابی‌نژاد بین مخاطب و شعرش، اغلب هیچ فاصلۀ زیباشناختی ایجاد نمی‌کند، به‌استثنای مواردی ‌که قافیه‌اندیشی(یا بهتر است در شعر بی‌وزن بگوییم سجع‌اندیشی)، در برخی سطرهای شعر، آشکارا به چشم می‌آید: (...فردا/ یقینِ روشن‌تری خواهد بود اگر/ پروازهای کور را.../ مقصدهای دور را...)، (تازه داشتم عادت میکردم/ به رؤیای آن چراغ/ بوی تراشه‌های مداد/ به سکوتِ این اتاق/ تازه داشت نهالِ پشتِ پنجره‌ام/ قد می‌کشید و گل می‌داد/ کمی صبر می‌کردی لااقل/ تازه داشتم شاعر می‌شدم).

 گاهی امّا این‌گونه قافیه‌اندیشی یا سجع‌اندیشی‌ها،زمامِ اختیار را در تمامیّتِ یک شعر از دستِ شاعر می‌گیرد؛ گویی اینکه اساس و مبنای سرودنِ آن شعر، ایجاد توازنِ واژگان بوده است:(نمی‌ترسد از برقِ تبر در شبی سیاه/ یا طوفان‌های همیشه در راه/ که کمرِ جنگلِ دور را شکسته/می‌ترسد این آخرین پرنده‌ای باشد/ که روی شاخه‌هایش نشسته).

داشتنِ دغدغۀ موسیقی در شعرِ بی‌وزن، البته دغدغه‌ای ارزشمند و بلکه بسیار ارزشمند است، امّا در شعر نوابی‌نژاد، از آنجا که مخاطب اساساً با شعری خالی از تمایلاتِ زیباشناسانۀ آشکار مواجه است، تا حدّ زیادی از یکدستیِ فضای شعر می‌کاهد.

 بی‌توجهی‌های زبانی

نوابی‌نژاد، شاعری زبان‌گرا نیست، بنابراین توقعِ مواجهه با تجربیاتِ زبانی در شعرِ او، بی‌پاسخ خواهد ماند، امّا به نظر می‌رسد که داشتنِ سلامتِ زبان، کمترین توقعی است که مخاطب می‌تواند از مجموعۀ شعری داشته باشد؛ توقعی که نباید بی‌جواب بماند.

 در مجموعۀ «یک جنگل مداد حرف داشتم، اگر...» مشکلاتِ زبانیِ بارزی به چشم نمی‌خورد، امّا برخی بی‌توجهی‌های زبانی ـ مفهومی (که حتی ممکن است مشکلاتِ دستورزبانی به شمار نروند)، گونه‌ای ابهام ایجاد کرده و دریافتِ معنی را به تأخیر انداخته‌اند.

 مثلاً شاعر می‌گوید: (شعر، نه از دوریِ تو کم می‌کند/ نه این شبِ تاریک را کمی روشن‌تر...) و مگر این «شبِ تاریک»، «روشن‌» بوده که حالا شعر بتواند آن را «کمی روشن‌تر» کند؟ یا می‌گوید: (بگو راه را گم کرده بودم/ بگو ساعتم خواب مانده بود/ اصلاً بگو به متروی ساعتِ هفت نرسیدم...) و مگر «نرسیدن به متروی ساعت هفت» آن هم در شرایطی که ده دقیقۀ بعد، «متروی هفت و ده دقیقه» واردِ ایستگاه می‌شود، موقعیّتی بدتر از «گم کردنِ راه» و «خواب ماندنِ ساعت» (که هردو تأخیری بیشتر را رقم می‌زنند) دارد؟ که شاعر از قید مختصِ «اصلاً» برای آن استفاده می‌کند؟ شاید توالیِ سطرهای مذکور اگر چنین بود:(بگو به متروی ساعت هفت نرسیدم/ بگو ساعتم خواب مانده بود/ اصلاً بگو راه را گم کرده بودم...) هم مخاطب برای حضورِ قید مختصِ «اصلاً» دلیل کافی پیدا می‌کرد و هم فضای شعر، برای اثباتِ بهانه‌گیریِ موجود در سطرهای بعدیِ شعر، مساعدتر می‌شد.

مریم نوابی‌نژاد در مجموعۀ «یک جنگل مداد حرف داشتم، اگر...» بخوبی از پسِ ابرازِ احساساتِ زنانۀ خود به زبان شعر، برآمده و طیفی از احساساتِ مادرانه، عاشقانه و... را در قالبِ کلمات ریخته، بدونِ اینکه مخاطب احساس کند با احساساتی تصنعی مواجه است:(باید خیلی خسته باشی تا بفهمی/ یک فنجان قهوه/ در خلوت بعدازظهر یک چهاردیواری/ تمامِ آن چیزی است که از دنیا طلب داری...)،چیزی‌که ممکن است در بیشترِ مجموعه شعرهای زنانِ شاعر دیده شود، امّا آنچه این مجموعه را در میان دیگر سروده‌های زنان، متفاوت می‌کند، نگاهِ آسیب‌شناسانۀ نوابی‌نژاد به نقشپذیری‌های زنان در جامعه است و نه جنسِ زن؛ آنجا نقشِ همسر بودن را به چالش می‌کشد:(از پله‌های محضر پایین می‌آید/ تا هفت پشت غریبگی/و همسرِ سابقِ مردی می‌شود که روزی...) و آنجاکه نقشِ مادربودن را:(وقتی مادری/ هنوز قدم زدن زیر باران را دوست داری/ امّا دربست می‌گیری/ تا چترِ جامانده را/ قبل از زنگِ آخر به مدرسه برسانی...).

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • نوشين رنجبر IR ۰۱:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
    6 0
    من اين مجموعه شعر را خوانده ام و بي نهايت لذت برده ام بنظرم سواي شعرهاي مادرانه و زنانه شعرهاي جنك فوق العاده اي دارد ضمن اين كه شعرهايي هم كه نه زنانه است و نه مردانه در اين مجموعه كم نيست در هر صورت زبان در عين سادگي بسيار محكم است و قواعد زباني در آن به خوبي رعايت شده من واقعا اين كتاب را دوست داشتم حتي استفاده هاي درست از قافيه را در اكثر شعرهاي اين مجموعه مي پسندم.