پس از آن تحلیلهای متعددی در این باره صورت گرفت. محور بیشتر اظهارنظرها بر تعامل چین با این گروههای افراطی برای کنترل «ایغورها» در غرب این کشور و معامله با آنها برای اطمینان یافتن از عدم نفوذ طالبان در استان سین کیانگ و مناطق مسلمان نشین شمال غرب چین، مبتنی بود. اما چنانچه دقیقتر به حضور پکن در افغانستان بنگریم، متوجه گستردگی دامنه روابط این کشور با کابل شده و آنگاه چنین تعاملاتی عجیب تلقی نخواهند شد.
در ژانویه سال جاری میلادی مأموریت نیروهای ائتلاف به طور رسمی در افغانستان به پایان رسید. در این وضعیت نه تنها رهبران افغانستان که همسایگان و قدرتهای منطقه و فرامنطقهای نیز قادر به پنهان کردن حساسیت خود نسبت به آینده این کشور نیستند. بیتردید قدرتمندترین همسایه افغانستان، یعنی چین نیز از این قاعده مستثنا نیست. افغانستان به دلایل متعدد برای پکن از اهمیت ویژهای برخوردار است. رویکرد چینیها برای تعامل با کشورهای موردنظرشان بیش از هر چیز بر پاشنه اقتصادی میچرخد. از این رهگذر، افغانستان یک هدف فوق العاده برای آنها به شمار میرود. بازسازی وسیع و کامل، یکی از ضعیفترین کشورهای جهان که حتی از نظر زیرساختهای معمول نیز نیازمندیهای گستردهای برای توسعه اولیه دارد، بنابراین در همه زمینهها فرصتهای طلایی و مناسبی را برای چینیها مهیا میکند، نکتهای نیست که از نظر آنها دور بماند. با این رویکرد، پکن هدف اصلی خود را در دوره جدید، حفظ امنیت سرمایه گذاری و نیز ادامه حیات یک دولت مقتدر و باثبات در کابل قرار داده است، دولتی که در صورت لزوم توانایی لازم برای برخورد با نیروهای افراطگرا را داشته باشد. براساس سیاست معمول دهههای اخیر در تمام مناطقی که چینیها حاضر بودهاند، آنها سیاستی مبتنی بر حداقل حضور نظامی در افغانستان را دنبال میکنند، یعنی رفتاری کاملاً متفاوت از آنچه آمریکا و متحدانش در این کشور داشتهاند. پکن تور بزرگ اقتصادی خود را در سراسر افغانستان گسترده و برای حفظ وضع موجود از تمام اهرمهایش بهره میبرد. در این میان پکن از متحد دیرین خود، یعنی پاکستان نیز برای ایفای نقش موردنظرش در افغانستان بهره میبرد. آنچه مسلم است، چین سیاست فعالانهای در قبال کابل دارد و با اتخاذ سیاستهایی هوشمندانه، بدون آنکه در این باتلاق گرفتار شود، بهره اقتصادی هنگفتی میبرد.
نظر شما