گروه هنر- لیلا کردبچه - مریم فتحی، شاعری است که نخستین شعرهایش (در نخستین مجموعه شعرش)، اغلب متکی بر حس و الهام بود، امّا شعرهای دومیّن مجموعه شعر او، خبر از تحولی عمیق و عظیم در فضای شعر می‌دهد.

خانه‌‎های قدیمی رازی ندارند

 اولین مجموعه شعر مریم فتحی را در سال 1388 با عنوان «خوابگرد و جاده‌های بی‌پا» انتشارات «آهنگ‌دیگر» منتشر کرد  و این کتاب جایزۀ کتاب سال شعر جوان را به خود اختصاص داد.

اینک «به متّه فکر می‌کنم» عنوان دومین مجموعه شعر اوست که از سوی انتشارات «نگاه» منتشر شده است؛ مجموعه‌ای که سروده‌های سال‌های 89 تا 91 شاعر بوده و نخست به نشر چشمه و پس از مدتی تعلّل به نشر نگاه سپرده و منتشر شده است.

 درحقیقت «به متّه فکر می‌کنم»، دربرگیرندۀ شعرهایی است که با یکی دو سالی تأخیر به دست علاقه‌مندان شعر رسیده است.مجموعۀ اخیرِ مریم فتحی، در سه بخشِ «خانه‌های پدری حفره‌های بسیار دارد»، «قرارهای عاشقانه در کمد دیواری» و «به مته فکر می‌کنم» تدوین یافته و در 126 صفحه، 75 قطعه شعر سپید را در خود جا داده است.

 در بخش «به مته فکر می‌کنم» با شعرهایی با درون‌مایه واحد مواجهیم که نگاهی انتقادی و یا دستکم متفاوت به نوستالژی را به مخاطب پیشنهاد می‌دهد؛ مسأله‌ای‌ که در نام‌گذاریِ این بخش از مجموعه نیز، بازتاب یافته است.

 امّا در بخشِ دومِ این مجموعه، یعنی «قرارهای عاشقانه در کمد دیواری»، گونه‌ای خط روایی یا به بیانی گونه‌ای فضا و لحنِ یکسان حاکم است که پیوندی میانِ شعرهای این بخش ایجاد کرده، پیوندی که به نظر می‌رسد در مقاطعی، گسسته است و بنابر گفت‌وگویی با مریم فتحی در سایت نشریۀ نگاه، گویا حذفِ شعرهایی از این بخش، که شعرِ بعدی به آن‌ها بی‌ارتباط نبوده، نظمی را که شاعر در این بخش چیده بوده، به هم زده است.

 

 تلاش برای تجربه‌های تازه

در این مجموعه بارزترین نکته‌ای که به چشم می‌خورد، تلاشِ بی‌وقفۀ شاعر برای دست زدن به تجربه‌های تازه است؛ تجربه‌هایی تازه در حوزۀ حس و عاطفه، تخیّل، اندیشه و مضمون، ساخت، زبان، موسیقی، نوعِ نوشتار و... و مهمتر از آن، موفقیّت‌آمیز عمل کردن در برابرِ آن تجربه‌های تازه است، تا آنجاکه به‌جرأت می‌توان گفت که مجموعۀ پیش‌ِرو، مجموعه‌ای است از تجربه‌های موفق زبانی، اندیشگی، موسیقایی، نوشتاری، حسّی و عاطفی و...

در شعر دهۀ هفتاد، و همچنین به شیوه‌ای افراط ‌آمیزتر در کارِ شاعران پست مدرن، دخل و تصرّف شاعران را در رعایتِ قواعدِ حاکم بر شناسۀ افعال دیده‌ایم و با نمونه‌های بی‌شماری مواجه شده‌ایم که جز در دست‌انداز انداختنِ دستورزبان، و از سلامت بیرون‌آوردنِ آن، کارِ دیگری نکرده‌اند؛ نظیر اینکه شاعر بگوید «داری دور می‌شوم» و منظورش این باشد که مثلاً «ما» به یگانگی‌ای از جنسِ «یک روح در دو بدن و...» رسیده‌ایم و این، نهایتِ کاری است که این گروه از شاعران با دخل و تصرف در شناسۀ افعال (و گاهی ضمایر شخصی) انجام داده‌اند، امّا همین تجربۀ زبانی را در شعر مریم فتحی می‌بینیم که از جنسی دیگر است و در آن از یگانگی و وحدتِ طرفینِ صاحبِ شناسه‌ها خبری نیست، بلکه در آن، حذفی بدیع و هنری می‌بینیم: (می‌توانی در این دریای بی‌آب غرق نشوم/ می‌توانی به آن صخره‌های نامرئی کوبیده نشوم/ می‌توانی ذرات خون من اهلی شوندـ/ بلندی‌هایم آرام بگیرند/ می‌توانی بمانم/ می‌توانی) که درحقیقت، نمایان‌گرِ بخش‌های محذوف از شعر، امّا موجود در ذهنِ شاعر، و متعاقباً انتقال‌یافته به ذهنِ مخاطب است، از این قرار: (می‌توانی[کاری کنی که] در این دریای بی‌آب غرق نشوم/ می‌توانی[مثلاً مراقبم باشی تا] به آن صخره‌های نامرئی کوبیده نشوم/ می‌توانی[باعث شوی که] ذرّاتِ خون من اهلی شوندـ/ بلندی‌هایم آرام بگیرند/ می‌توانی[از من بخواهی تا] بمانم/ می‌توانی[کارهای زیادی برای حفظِ این رابطه، این عشق، این علاقه، این زندگی و... انجام دهی، امّا انجام نمی‌دهی]). دقیقاً شاعر با یک تغییر شناسۀ فعل، توانسته این‌همه حرف بزند، بی‌آنکه در ظاهر، واقعاً این‌همه حرف زده باشد.

از دیگر تجربه‌های مریم فتحی در این مجموعه، تجربه‌ای است که گرچه نو و تازه نیست و تقریباً از میانۀ دهۀ سی به بعد، هنوز و همچنان در حال تجربه‌ است، امّا در شعر او، با توفیقی ویژه همراه شده:

ردّ انگشت‌های متهم روی دیوارها می‌دود

روی سقف تلوتلو می‌خورد

و در حال گریز

می

ری

زد

زیرِ میز

که دقیقاً نمایشِ تصویری و دیداریِ فعلِ ریختن، در شمایلی نوشتاری است.

 

  موسیقی متوازن

تجربه‌های موسیقایی فتحی نیز در مجموعۀ «به مته فکر می‌کنم» حایز توجه و اهمیّت است. شاعر از اغلبِ شیوه‌ها و عناصرِ موسیقی‌ساز (به‌استثنای توازن نحوی) بهره برده است.

 مانند شعر «برش» در صفحۀ 72 که از سه بندِ مجزا تشکیل‌ شده، و شاعر در انتهای هر بند، با «قافیه» و یا «تداعیِ قافیه» موسیقیِ شعر را ارتقا می‌دهد؛ یا شعرِ «مسخره است» در صفحۀ 38 که علاوه بر تکرارِ «مسخره است» در تمامیِ شعر، که هم موسیقیِ شعر را و هم ساختارِ شعر را رقم می‌زند، از تکرارها، و توازن‌های آوایی و توازن‌های واژگانیِ دیگر نیز برای به موسیقی رساندنِ شعری بی‌وزن، بهره می‌برد: (... خط‌کشی‌ها می‌دانند، چراغ‌های راهنما می‌دانند/ تاکسی‌ها، اتوبوس‌ها، قطارها، لک‌لک‌ها می‌دانند/ که محله‌های قدیمی رازی ندارند/ خانه‌های قدیمی رازی ندارند/ دیوارهای قدیمی رازی ندارند/ آجری قدیمی اگر از دیواری قدیمی بیفتد/ گنجشک‌ها لانه‌اش می‌کنند....).

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.