در هم بردنِ تکنیکها و شگردهای بیانیِ هنرهای مختلف در یکدیگر، بیتردید بر توان و غنای بیانیِ آثارِ حاصل از این درهمرفتگی میافزاید. این آثار امّا بیشک در یک رشتۀ هنری طبقهبندی میشوند. به عبارتِ دیگر، رشته یا رشتههای هنری، به نفعِ هم مصادره میشوند تا اثرِ حاصله در یک نوعِ هنری، قابلِ ردهبندی و جاگیری باشد.
بهترین و ماندگارترین آثارِ ادبیِ جهان وقتی بهصورت فیلم سینمایی ارایه میشوند، دیگر ادبیات نیستند، و بهترین غزلها وقتی بهصورتِ تصنیف یا ترانه اجرا میشوند، دیگر شعر نیستند، بستهای موسیقایی هستند، و شعر «ستاره جوادزاده» برخلاف شکلگیری در فضایی سینمایی و با وجود اصطلاحات سینمایی، درنهایت یک نوعِ ادبی است.
شعریکه در آن، راوی، زندگی را چون فیلمِ سینمایی یا فیلمِ سینمایی را چون زندگی میبیند و آنقدر این یگانگی را جدی میگیرد که براساس آن از کاراکترِ فیلم میخواهد مانند معشوقش با او بماند. این اتفاقی است که تنها در یک شعر، قابلِ وقوع یافتن است. هنری کلامی که اگر هم تصویرگری میکند، همچنان به رمزگانِ نوشتاری وابسته است و برخلاف نسبت با فیلمنامه، استقلالِ متنیِ خود را از آن حفظ میکند.
*چندکلمۀ قرمز روی آینه/ ستاره جوادزاده/ انتشارات فصل پنجم/ 1393/ صفحۀ 72
نظر شما