تحولات منطقه

گروه فرهنگی- رقیه توسلی چقدر دل ما آدم بزرگ ها به سفر می‌رود . به گشت و گذار و سیاحت در گذشته ای که انباری از خاطرات خوش و بازیگوشانه آنجا منتظر و چشم به راهش نشسته‌اند . منتظر ما کودکانی که انگار دیگر به ظاهر قد کشیده ایم .

روزهایی که با حنا   و آنشرلی و پینوکیو گذشت
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

چقدر دل ما گاهی می‌دود و روزگار رفته را تند تند ورق می‌زند و خودش را با هر تلنگری به آغوش کودکی ها و نوجوانی هایمان پرتاب می‌کند .

سرخوشانه می‌رود و در ما هوای آن زمان هایی را به پا می‌کند که در دامان روزها و شب هایی روشن و عاشقانه ، می‌آموختیم و سن مان بالاتر می‌رفت  و چه خوب به رویاها و اتفاقات و دوست داشتنی هایمان جان دوباره می‌دهد .

به همان سالهایی می‌رود که دست و رو شسته ناهارمان را می‌خوردیم و با بالشتی روی پاهایمان می‌نشستیم وسط اتاق جلوی تلویزیون دردار چوبی که قرار بود تا دقایقی دیگر برایمان کارتون پخش کند و بی نهایت راضی و خوشبخت مان سازد .

همان تلویزیون هایی که مثل حالا ، کنترل از راه دور نداشتند و مدام با چرخاندن آنتن روی سقف خانه ، تماشای برنامه هایش میسر می‌شد . با همان عبارات آشنای قدیمی : خرابه خرابه ، نه برش گردون سر جای اولش... ، حالا خوب شد ، خوبه... تا این صفحه جادویی باز دست ما را بگیرد و تا دنیای آرزوها و تخیلات مان برساند .به آنجا که کارتون هایش بی اندازه آرام مان می‌کرد و زندگی یادمان می‌داد . به همان دورانی که محبوب ترین ساعات مان می‌شد زمان پخش برنامه‌های کودک .

یادش بخیر... یاد رفیق تصویری دهه پنجاه و شصت... یاد آن وقت ها که با فشار یا چرخاندن دکمه جعبه جادویی ، دنیای سیاه و سفید دلپذیری به پا می‌شد که دیگر ما را از تمام جهان ، بی نیاز می‌کرد.اندیشه‌مان را بزرگ می‌ساخت. تفریح مان می‌شد . مهربانی کردن را یادمان می‌داد و خوبی و بدی را به کودکانه ترین زبان ممکن در ذهن مان ته نشین می‌کرد .واقعا کودکی هایمان یادش خوش ! آن روزهایی که با پرین و نل و آنشرلی و پینوکیو گذشت و تلویزیون ما را با زیباترین و صورتی ترین غول دریا آشنا کرد و گذاشت سرندیپیتی برای همیشه در فکرمان جا خوش کند .

آن روزهایی که تند تند مشق می‌نوشتیم تا کارتون ببینیم . تا از سندباد و بلفی و لی لی بیت و حنا ، بی خبرنمانیم و با هیجان با داستان‌های بارباپاپا ، رامکال و پت پستچی همراه شویم .

تا تام و جری هربار حالمان را عوض کند و آقای سکسکه دلسوزی مان را برانگیخته سازد  تا با تمام شدن هر قسمت از خانواده دکتر ارنست و بچه‌های مدرسه والت ، بی صبرانه و پُراز سوال و جواب و اشتیاق ، منتظر قسمت بعدی بمانیم . و سایمون در سرزمین گچی و پروفسور بالتازار را جور دیگری دوست داشته باشیم .چقدر دل ما آدم بزرگ ها گاهی به تمام معنا کودکی اش را می‌خواهد . آن ظهرها و صبح ها و جمعه ها و عیدهایی را که انگار همان دو کانال یک و دو حسابی خوشبخت مان می‌کرد و حتی دیدن مجری‌های برنامه کودک برایمان بی اندازه دوست داشتنی و شیرین بود   روزگاری که حتی تلویزیون ، بچه ها را کم شیطنت تر و حرف گوش کن تر می‌کرد .

گاهی دلمان عجیب با خودش پچ پچ می‌کند که چقدر زود گذشت آن روزهایی که به پت و مت و بامزی نگاه می‌کردیم و می‌خندیدیم و حظ می‌بردیم . به داستان‌های لولک و بولک و اسکروچ و مسافر کوچولو   به پانزده پسری که باید با سختی ها و دردسرهایشان دست و پنجه نرم می‌کردند و می‌جنگیدند .

به آن وقت ها که افسانه سه برادر و زورو و رابین هود ، ما را دلیرتر می‌کرد و یادمان می‌داد چگونه فداکاری کنیم ، نترسیم و عاقل و شجاع باشیم . و با دیدن هر قسمت از سفرهای میتی کومان و گالیور و لوک خوش شانس ، واقعا لذت می‌بردیم و در خیالمان شال و کلاه می‌کردیم و چمدان برمی داشتیم و مسافری ماجراجو می‌شدیم .آنوقت ها که فقط تلویزیون بود که به ما قدرت تجربه و رویا و تخیل را می‌داد و ما را با خودش در دنیای بزرگ تر و دورتری می‌چرخاند و از حصار خانه هایمان جدا می‌کرد .

با ما از خاله ریزه و قاشق سحرآمیز می‌گفت تا جهان زنبورهایی چون نیک و نیکو و سگ آبی چون پسرشجاع و دنیای سمورها و خرس ها و سنجاب ها و خرگوش ها و گربه ها...

ما را با آرامش و صلح و قاعده ، با دنیای حیوانات و گیاهان و آدم‌های دیگر آشنا می‌کرد ، می‌خنداند ، پند می‌داد ، می‌آموخت و گاهی هم می‌گریاند .چقدر گاهی سفر به جهان کارتون‌های خاطره انگیز و باورپذیر دیروز ، حال و هوای آدم بزرگ ها  را عوض می‌کند . چقدر گاهی دل ، سراسیمه و بی خبر به گذشته‌های پُراز کودکی می‌رود . به آنجا که پراز کارتون و میوه و عصرانه و عشق بود . پراز واتوواتو و بابالنگ دراز و پت ومت ...

چقدر گاهی برای فرار از تکرار امروز و فرار از آدم بزرگ بودن ، دل‌های زیادی هوای رفتن به دیروز به سرشان می‌افتد . هوای نشستن پای همان تلویزیون‌های دوکاناله بی کنترلی که خیلی وقت ها تصویرش پُراز برفک بود . پُراز کوزت و و زبل خان و بل و سباستین...

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha