کارکرد دقیق کلمات

 

 

حمیدرضا شکارسری

خیلی خوب

از آب در نمی‌آیند،

ماهی‌هایی که می‌کشم

ـ مدت‌هاست ـ

دست‌هایم را قلاب کرده‌ام

انداخته‌ام در این نقاشی*

«حقیقت» تنها آنچه واقعیّت دارد، نیست. واقعیّت نیز تنها وقایعِ بیرون از انسان و ذهنِ او نیست. اگر آگاهی‌های بشری را شامل مقولات کلی علم، هنر و فلسفه بدانیم، ناچاریم تمایزی بین هرکدام از آن‌ها قایل شویم. علم و فلسفه، دنبالِ یافتنِ حقیقت‌اند.

 پس به وجود حقیقتی معترفند. گاه حتی فقدان حقیقت را حقیقت می‌دانند و نیچه‌وار به ورطۀ پوچی می‌غلتند. پس علم به دنبالِ انطباقِ حقیقت و واقعیّت است، امّا فلسفه لزوماً دنبال این انطباق نیست.

هنر امّا بین حقیقت و ناحقیقت، اصلاً تفاوتی قایل نیست. پس بسیار طبیعی است که به دنبال انطباق حقیقت و واقعیّت هم نباشد. این به آن دلیل است که هنر برخلافِ علم و فلسفه که حاصل ادراک عقلی‌اند، حاصل ادراک شهودی است. ادراک شهودی حاصل نگاه مخیّل هستند. تخیّل با کنار زدن پرده‌های واقعیّت، حقیقتی غیرعقلانی (و نه ضد عقلی) را بنیاد می‌گذارد که نه عملی است و نه حتی فلسفی. دست بردن در نقاشی و کشیدن و اصلاحِ مدامِ آن، یک واقعیّت است. امّا اینکه دست‌هایت را قلاب کنی و در نقاشی ببری تا ماهی بکشی، دیگر واقعیّت ندارد. از منظر علمی و فلسفی، این امر غیرواقعی فاقدِ ارزش است؛ چراکه بر حقیقتی عقلانی منطبق نیست، امّا از منظر هنری، همین امر غیرواقعی حاوی ارزش است؛ چراکه فرقی بین حقیقت و ناحقیقت قایل نیست. امّا زیبایی و استحکام شعر «راضیه بابایی» از کارکردِ دقیق کلمات حاصل می‌شود. آب و ماهی و قلاب در برزخِ واقعیّت و فراواقعیّت، فضایی منسجم را ایجاد کرده‌اند. همینطور کارکردِ دوگانۀ فعلِ «کشیدن» که یک سوی آن به‌خوبی سفیدنویسی شده است (کشیدنِ ماهی از آب نوشته نشده امّا خوانده می‌شود) بر جذابیّتِ اثر افزوده است.

* از سرآسیاب تا نگارخانه/ راضیه بابایی/ هنر رسانۀ اردیبهشت/ 1392/ صفحۀ 40

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.