۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۳
کد خبر: 273379

قبل از ورود به حوزه علمیه ورزش رزمی را فرا می‌گیرد و بعدها همزمان با تحصیل، ورزش را دنبال می‌کند. حجت‌الاسلام حمید قربانپور بنیانگذار سبک «پرشین کیک‌بوکس» است و از یک دهه پیش تاکنون ۵۰۰۰ روحانی رزمی‌کار تربیت کرده است.

تربیت ۵۰۰۰ روحانی رزمی‌کار

به گزارش  فارس، شهریور ماه گذشته با حجت‌الاسلام حمید قربانپور مدرس حوزه و دانشگاه گفت‌وگو کردیم،‌ با حضور وی با عنوان یک روحانی آن هم در کسوت مربی ورزش‌های رزمی در باشگاه، افراد متحیر می‌شوند، در سنین کودکی کونگ‌فو را آغاز می‌کند و با تشویق دوستش که در کلاس قرآن شرکت می‌کند و چون محاسنش تازه روئیده بود، هم‌کلاسی‌هایش از او سؤال کرده بودند که آیا طلبه است؟! و همین جرقه‌ای می‌شود که در حوزه علمیه المهدی(ع) رامسر مشغول به تحصیل علوم حوزوی شود، وی با اینکه هم اکنون در سطح چهار حوزه مشغول است، اما همچنان به فعالیت ورزشی خود ادامه می‌دهد و با ثبت دو مؤسسه ورزشی در ترویج ورزش میان طلاب و روحانیون کوشا است.

 

گزیده‌ای از این گفت‌وگو را با هم مرور می‌کنیم:

*بنیانگذار سبک «پرشین کیک بوکس»(سال 83) هستم و در سال 84 مؤسسه تربیت بدنی طلاب و روحانیون جمهوری اسلامی ایران را ثبت کردم، در این مدت فعالیت ورزشی‌ام مؤسسه دانش‌پژوهان جهان اسلام (در خصوص تحقیق و پژوهش طلاب و دانشجویان در زمینه فرهنگی- ورزشی) را هم راه‌اندازی کردم.

*آدمی با خاطراتش زندگی می‌کند چه تلخ و چه شیرین، خوب به خاطر دارم که سال اول دبیرستان بودم و همزمان در همان سال وارد حوزه علمیه شدم. البته من سال اول دبیرستان را به صورت شبانه در مدرسه شهید مطهری مشغول به تحصیل شدم. در ضمن تحصیل، دوستانی پیدا کردم که بعضاً سن بعضی از آن‌ها بیشتر از من بود، بعضی کارمند بودند و برخی به خاطر یک وقفه چند ساله دوباره مشغول ادامه تحصیل شده بودند.

*از آنجا که دوستانم متوجه شده بودند من طلبه هم هستم و در کنار درس و مدرسه مشغول تحصیل حوزوی نیز هستم، ارتباط عمیق‌تری با من ایجاد کرده بودند، اوقات فراغتم را با کار در دکان پدرم می‌گذراندم در میان دوستانم، عزیزی بود که خیلی دوست داشت به نوعی به من کمک کند، چون ورزشکار بود و در رشته رزمی فعالیت می‌کرد، یک روز قبل از شروع کلاس خواست به من هم آموزش ورزش دفاعی بدهد، در حالی که نمی‌دانست بنده در رشته کونگ‌فو ورزش می‌کردم و تا خط چهار کونگ‌فو هم پیش رفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و در هنگام ضربه زدن به عمد ناشی عمل می‌کردم تا اینکه دوستم به من پیشنهاد داد به کلاس ورزش بروم!

*حدود سال 78 برای آموزش رشته کونگ‌فو به یک دبیرستان غیرانتفاعی رفتم، حدود ساعت سه بعدازظهر وقتی وارد دبیرستان شدم، هیچ کدام از دانش‌آموزان نمی‌دانستند که من مربی رزمی‌شان هستم. به همین خاطر به اقتضای شیطنت‌های دوره نوجوانی٬ وقتی از حیاط راهروهای مدرسه عبور می‌کردم، از یک طرف سر به ‌سر من گذاشتن و سوی دیگر صلوات می‌فرستادن!(خنده)

*یک روزی در صف نانوایی ایستاده بودم، دیدم یک جوان رشیدی به من احترام گذاشت و گفت: استاد، مرا به یاد می‌آورید، من او را نشناختم، پیش خودم گفتم شاید از دانشجویانم باشد، گفت: من را جایی ندیدید؟! گفتم: شما کدام دانشگاه هستید؟! گفت: دانشگاه صنعتی شریف!(من که در این دانشگاه تدریس نداشتم) گفتم: چهره شما آشناست، اما به یاد ندارم کجا شما را دیدم، گفت: 10 سال پیش شاگرد شما بودم، در کلاس رزم از شما سؤال قرآنی پرسیدم و بچه‌ها از خنده ریسه رفته بودند، البته بنده جواب سؤال او را (از آنجایی که معلم قرآن مدرسه هم بودم) در کلاس رزم دادم، از آنجایی که من گفته بودم هر سؤالی بود بپرسید، او هم سؤال قرآنی پرسیده بود، البته بچه‌ها حق داشتند بخندند، چون من منظورم سؤالی ورزشی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.