مهناز خجسته نیا:  قدس ویژه خراسان - داستان زندگی این زنان، واقعیت تلخی است که نوشتن در موردشان به مقدمه نیاز ندارد، زنانی که در بسیاری موارد خودشان نقش چندانی در سوژه‌شدن نداشته‌اند، ...

 مواد مصرف کردم تا از چشم شوهرم نیفتم!

 اما حالا با زندگی در خانه بین راهی بانوان و تحمل نگاه‌های سنگین جامعه به عنوان عضوی اضافه، تاوان پس می‌دهند.

خانه ای در بلوار توس مشهد که حالا مرکز بازتوانی شده است؛ کسانی که با وجود تمام تجربه‌های دردناک و بیم‌های آینده، همچنان برای رسیدن به زندگی بهتر می‌جنگند و حالا به تنها چیزی که نیاز دارند محبتی است تا کورسوی امید را در دلهایشان زنده نگه دارد.

زنان پاک شده‌ای که سرپناه ندارند و پاتوقشان خلاف ترین مناطق شهر بوده است. وقتی این زنان مسیر درمانشان به خانه بین راهی می رسد، اسم و فامیلشان پرسیده می‌شود چون اغلب آنان حتی شناسنامه ندارند. گرچه ممکن است برخی از آنها اسم واقعی‌شان را نگویند، ولی به هر چه که می‌گویند اعتماد می‌شود.

در این مرکز، تمام مددجویان بنا بر اراده شخصی‌شان حضور پیدا می کنند و به بیان دیگر، هیچ اجباری در کار نیست!

  خانه‌ای پر از امید

طبق قرار قبلی راس ساعت مقرر در محل مورد نظر حاضر می شوم، ورودی این مرکز در کوچکی است هیچ زنگی ندارد بناچار در می زنم پس از اینکه مسؤول شیفت صبح در ورودی را باز می کند منتظرم تا در را قفل کند، اما حتی در را کامل هم نمی بندد.

محوطه داخلی مرکز خیلی بزرگ نیست و کل زمین مرکز کمتر از 100 متر به نظر می رسد، به گونه‌ای که همه طبقه همکف بخش اداری و آشپزخانه این خانه است و از داخل آشپزخانه راه پله ای است که به طبقات بالا و خوابگاه‌ها راه دارد.

روی دیوارها مدارک و گواهینامه های رئیس مرکز و چند پیام‌ آموزشی مرتبط با اعتیاد نصب شده است.

در این مرکز گرچه چشمانی از امید برق می‌زند، اما ترس و دلهره برای نلغزیدن دوباره و عبور از مراحل ترک موج می‌زند.

چون در ورودی این مرکز براساس قوانین خاص آنجا روزها باز است و مددجویان آزادانه می توانند به بیرون تردد کنند، اما موقع بازگشت باید از گیت کیت آزمایش عبور کنند.

به طور معمول مدت اقامت در این مرکز باید 6 ماه باشد و با یافتن کار و تامین سرپناه آنجا را ترک کنند. برای دومــین بار است در این خانه پا گذاشته ام. بار اول پوشش خبر مراسم افتتاح خانه با حضور شمار زیادی از مسؤولان و مدعوین بود، اما این بار خانه بسیار آرام و خلوت است.

رئیس مرکز توضیحات مختصری می دهد و از ما کمک می خواهد تا حلقه ارتباط خیرین با آنها باشیم؛ می گوید: ما اینجا به همه نوع کمکی نیاز داریم از مواد غذایی و پوشاک گرفته تا بقیه مایحتاج!

او برای گفت و گو «مدینه» را معرفی می کند و از مسؤول شیفت می خواهد او را از خوابگاه صدا بزند.

  « شیشه»، «کریس» و « شیره» همه دنیای من بود

 چند لحظه صبر می کنم تا اینکه سایه ای از پشت شیشه ها نمایان می شود، زنی با جثه لاغر و ظریف وارد می شود، از او دعوت می کنم تا کنارم بنشیند، فرصتی می دهم تا خودش را جمع و جور  کند.

او این گونه شروع می کند: بچه شیروانم و امسال 37 ساله می شوم 16 سالم بود که از خانه فرار کردم.

دلش راضی نمی شود پدر و مادرش را مقصر معرفی کند او می گوید: خانواده من از یک جهت بد و از جهاتی خوب بودند، ولی همه تقصیر ها گردن برادر بزرگتر من است. او به بهانه های مختلف آن قدر من را کتک می زد که بدنم همیشه کبود بود و درد می کرد آخرین بار هم تا آستانه مرگ پیش رفتم.

اعضای خانواده ما شامل دو دختر و سه پسر بود، اما پدر و مادر خودشان را به برادر بزرگم باخته بودند. ای کاش دیوانه بود و دلم خوش بود که به دلیل دیوانگی، پدر و مادرم جرأت مداخله ندارند.

یک روز که طاقتم از کتکاری برادرم طاق شد از خانه فرار کردم، تنها کسی که می شناختم رفیق برادرم بود که 20 سال از من بزرگتر بود مانند خیلی از دخترهای دیگر فریب خوردم و با او هم خانه شدم، اما او هم با ارتباطی که با پدرم داشت زود اجازه عقد من را از پدرم گرفت.

19 سالگی باردار شدم و همین موضوع بهانه ای شد تا من را هم به مصرف مواد وادار کند!

- از او می‌پرسم چرا قبول کردی، مگر از عواقب اعتیاد خبر نداشتی؟ و او پاسخ می‌دهد می‌دونستم ، ولی گفت اعتیاد نداره. واسه اینکه از چشمش نیفتم، مصرف کردم. وقتی می کشیدم حالم دست خودم نبود. اوایل شادم می‌کرد، ولی اواخر جواب نمی‌داد، بعد از  مدتی وابستگی‌ام شدید شده بود به گونه‌ای که در زمان تولد دخترم اینقدر اوضاع اعتیادم خراب شده بود که نوزادم را هم معتاد کردم.

با دختر قنداقی ام گدایی می کردم تا خرج مواد را دربیاورم، خودم بشدت شیره را دوست داشتم و به دختر نوزادم هم شیره می دادم. برای شوهرم فرقی نمی کرد ما چه مصرف می کنیم و از کجا می‌آوریم.

تا 20 سالگی روال زندگی ام به همین شکل بود، اما یک بار گیر مأمورها افتادم و ما را به خانه سبز بردند. دخترم را راهی مراکز بهزیستی کردند و سه ماه من را در خانه سبز نگه داشتند.

فقط فکر نشئه بودم و جوانی خودم را به همه خلافها فروخته بودم، یک نفر درست و حسابی اطرافم نبود.

« شیشه»، «کریس»و «شیره» همه دنیای من بود نشئه که می شدم از شدت توهم بــدنم رو تیغ می زدم یا با سیگار می سوزاندم.

البته یکبار برای دیدن دخترم رفتم، اما نگذاشتند، البته آرزو دارم در کنار هم و زیر یک سرپناه باشیم.

  من پامنقلی شوهرم بودم

«کـبری» یکی دیگر از زنان معتاد پاک شده ای است که در این مرکز با او همصحبت می‌شوم؛ زنی 56 ساله، لاغراندام و بلندقامت که برای ترک اعتیاد و به چنگ آوردن زندگی، جدی به نظر می‌رسید. دو ماهی می شود که در این مرکز سر می‌کند.

با لهجه تهرانی سخن می گوید و چیز زیادی از پدر و مادرش به یاد ندارد تکه کلامش «خانم جان» است او می‌گوید: خانم جان، متولد زنجان هستم، اما در تهران بزرگ شده ام خانواده ام وقتی خیلی کوچک بودم من را به فرزند خواندگی داده اند، اما خوشبختانه این خانواده بسیار خوب بودند و در کنار دختران خودشان به من هم محبت می کردند.

من را در 23 سالگی راهی خانه شوهر کردند، شوهرم هم مرد خیلی خوبی بود  قیرکار و آسفالت کار بود درآمد زیادی هم  داشت.

کبری، در تعریف ماجرا مدام مکث می کند انگار می خواهد فکر کند تا بقیه ماجرا یادش بیاید ...

او می‌گوید: «خانم جان»، همون سالهای اول بچه‌دار شدم. خدا به من دو دختر و دو پسر عطا کرد.

تا اینکه پسر همسایه زیر پای شوهرم نشست او هر شب به خانه ما می آمد و اواخر او را تا صبح در بیرون از خانه سرگرم می کرد.

مدتی اینجوری زندگی کردم. دوست داشتم آرزوهای بچگی خودم را واسه بچه‌هام انجام بدم. خیلی دوستشون داشتم.

اما اواخر که شوهرم بشدت مصرف‌کننده مواد شده بود و من هم پامنقلی‌اش بودم. همیشه شوهرم موادم رو تامین می‌کرد و من هم خونه بودم. البته قبل از اینکه خودم گرفتار بشم بهش می‌گفتم برو بیرون مصرف کن، جلو بچه‌ها نکش، فکرشون خراب می‌شه، ولی گوش نمی‌داد.

من هم وقتی می‌کشیدم بعضی وقتا تا سه روز نمی‌خوابیدم. ‌دایم خونه رو تمیز می‌کردم، همه چیز رو می‌شستم،‌ حتی تلویزیون رو می‌شستم. فکر می‌کردم همه چی کثیفه. چند روز تو هفته همه زندگیمو می‌ریختم بیرون از نو می‌شستم. اونقدر شستم و روفتم که دستام زخم شده بود. دست خودم نبود.

مکثی می‌کند و به کف دستهایش که هنوز پوسته‌پوسته است خیره می‌شود ...

شوهرم صبحها که می‌رفت سر کار یه کم شیشه می‌ریخت توی پایپ واسه مصرف روزم. شبها هم که می‌آمد با هم می‌کشیدیم. هر موقع پایپم می‌شکست خودش می‌رفت یکی می‌خرید.

کبری باز هم سعی می‌کند به یاد بیاورد ...

دو تا دخترهام شوهر کردند و بچه هم دارند. خدا رو شکر زندگی بچه‌هام بد نیست. ولی من خجالت می‌کشم اسم مادر روی خودم بگذارم و نمی‌خوام باعث سرافکندگی شون بشم.

بدبختی من از روزی شروع شد که دوتا پسرها هم به درد شوهرم مبتلا شدند. شوهرم که از دنیا رفت ما سه تا در به در شدیم. هر روز صبح دنبال مواد می‌رفتیم. حاضر بودیم پول مواد بدیم ولی پول غذا ندیم. وقتی پول فروش خونه و اسباب زندگیمون تموم ‌شد اومدیم تو خیابان! پسرها پیشنهاد دادند بریم مشهد من هم قبول کردم.

  نگاه دوگانه به زنانه‌شدن اعتیاد

پس از انجام مصاحبه با زنان مصرف‌کننده، هنگام خروج از مرکز به یاد اظهارات دوگانه در مورد زنانه‌شدن اعتیاد در مراسم افتتاح این خانه افتادم. برخی از این دیدگاه‌ها معتقدند با مقایسه آمار مراجعه زنان به مراکز درمانی نرخ رشد اعتیاد زنان بسیار بیشتر ازمردان بوده و گاهی این رشد در سالهایی تا حدود دو برابر افزایش پیدا کرده است. چنانکه اگر تا سال 85 تقریبا پنج درصد از معتادان کشور را زنان تشکیل می‌دادند، در سال 90 این میزان به 10 درصد افزایش پیدا کرده است. در برابر،‌ عده‌ای از کارشناسان و فعالان این حوزه معتقدند اعتیاد، زنانه نشده و بالا‌ رفتن آمار زنان معتاد به دلیل افزایش شمار مراکز درمانی ویژه زنان و مراجعه بیشتر آنها برای درمان اصولی و علمی است. با این توضیح که در سال 90 زنان بیشتری جرأت یافته‌اند برای درمان بیماری‌شان به مراکز ترک اعتیاد مراجعه کنند، در حالی که در سال 85 به علت نبود مراکز تخصصی درمان زنان، بیشتر آنها در خانه برای ترک اقدام می‌کردند و با شیوه‌های غیراصولی و غیرمعمول تلاش می‌کردند اعتیاد خود را کنار بگذارند.

فارغ از این اختلاف نظرها، همگی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که الگوی اعتیاد در زنان تغییر کرده و اگر در گذشته سن اعتیاد زنان بالا بود و این افراد از مخدرهای سنتی استفاده می‌کردند، امروز متوسط سن اعتیاد زنان به 27 سال کاهش یافته است که عمدتا از مواد صنعتی از جمله شیشه استفاده می‌کنند.

علت اعتیاد زنان از جمله مصرف شیشه معطوف به عوامل گوناگون است. آمارها گویای این موضوع است که 70 درصد زنان معتاد به واسطه اعتیاد همسرانشان یا یکی از افرادی که تکیه‌گاه عاطفی آنها بوده‌اند، معتاد شده‌اند و در ادامه به واسطه فشار، تهدید و ترس و گاه فرار از خانه اقدام کرده‌اند.

کارشناسان آسیبهای اجتماعی با اشاره به اینکه اعتیاد مقوله‌ای چند وجهی و پیچیده است، معتقدند پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم اعتیاد زنان و مسایلی که خود این مصرف‌کنندگان با آن روبه‌رو هستند، شاید 10 برابر پیامدهای مربوط به اعتیاد یک مرد باشد.

 

مخاطبان گرامی!

لطفاً نظرات خود را در خصوص این مطلب  به شماره 300072305 پیامک کنید.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.