۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۱
کد خبر: 280910

قدس-محمد کاظم مدرسي:تذکره نويسان و دانشمندان علم رجال، زينب (س)را از راويان و محدثان برجسته جهان اسلام شمرده اند. ا و از شخصيت هايي چون: پدرش اميرمؤمنان (ع)، مادرش فاطمه زهرا(ع)، ام ايمن، ام سلمه افرادي ديگر از صحابه و تابعين نقل روايت کرده است.

مدرسه زینب(س) از کوفه تا کوفه

همچنين بزرگاني چون امام زين العابدين (ع)، جابر بن عبد ا...انصاري، و عبد ا... بن عباس رواياتي را از حضرتش گزارش کرده اند زينب(س)زني دانشمند، سخنور، فصيح و بليغ بود. آنگاه در جمع کوفيان لب به سخن و خطابه گشود گفتند: به خدا از او سخنورتر نديديم. گويا از زبان علي(ع)سخن مي گفت. او نايب خاص امام حسين (ع)در بيان حلال و حرام الهي بود و آن گاه که فرزند برادرش از شدت کسالت توان پاسخ به سؤال کنندگان را نداشت، کلمات زنيب (س)حجت شرعي عوام و خواص بود، تا آن جا که امام صادق (ع)براي جواز چاک دادن گريبان در مصيبت فقدان پدر و برادر به فعل و عمل زينب (س)در جريان کربلا استناد مي فرمايند.

زينب (س)در زمان حيات پدر بزرگوارش براي زنان کوفه مدرسه ويژه اي تشکيل داد و خود، درس تفسير مي گفت.

از کلمات "فاضل دربندي" اين گونه استفاده مي شود که دختر زهرا(س)چون اصحاب خاص اميرمؤمنان (ع)علوم غريبه اي مانند "علم منايا و بلايا" را در خود جاي داده بود.

امام سجاد (ع)خطاب به عقيلة بني هاشم، زينب کبري (س)مي فرمايند: تو عالمه اي هستي بدون اين که معلم داشته باشي و تو فهميده اي هستي بي آن که کسي مطالب را به تو فهمانده باشد.

اين بيان امام (ع)مقام علمي آن بانوي بزرگ را تبيين مي کند.

پس از شهادت امام حسين (ع)بلافاصله امانت بزرگ پي گيري راهش به دوش زينب کبري (س)گذارده شد و او با سخنان آتشين خود خفتگان را بيدار و ياغيان و سرکشان را رسوا مي کرد.

هنگامي که کاروان اسيران، در آن جوّ پر از ظلم و خفقان به کوفه رسيد، زنان و مردان و کودکان کوفه در دو طرف مسير، صف کشيده و نظاره مي کردند. برخي ناراحت و برخي بهت زده و گروهي از شدّت تأثر اشک مي ريختند. حضرت زنيب نگاهي به مردم افکند و با اشاره خواست همه سکوت کنند. آن گاه با شجاعتي بي نظير و علي وار به سخنراني ايستاد.

حضرت زينب (س)نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر آن کار زتشي که مرتکب شده بودند ملامت و عتاب کرد که در دار الامارة "ابن زياد" نيز چنان نيرومندانه ايستاد و سخن پرخاشگرانه گفت و آن پليد را که سرمست از پيروزي (پنداري) بود، حقير و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت. زينب (س)پس از ورود به شام و حضور در مجلس يزيد با سخنان علي گونه اش چنان يزيد را رسوا کرد و او را به گريه واداشت که توان پاسخگويي از او سلب شد.

زينب در مجلس شام خطاب به يزيد کرده و فرمود: افسوس که ناچار به گفتگو با تو هستم و گرنه من تو را کوچکتر و حقيرتر از اين مي دانم که با تو سخن گويم... قسم به خدا که جز از خدا ترسي ندارم و جز به او نزد کسي شکايت نمي برم... هر مکر و خدعه اي داري به کار گير و هر تلاشي داري بکن و هر چه مي تواني با ما دشمني نما، ولي بدان، به خدا سوگند نمي تواني ياد ما را محو کني و ذکر اهل بيت را از بين ببري.

آن گاه سخناني کوتاه رد و بدل مي شود و پس از اين که تمام حضاران با شگفتي و تعجب، اين همه شجاعت را ملاحظه مي کنند حضرت زينب (س)خطبه اش را شروع مي کند:اي يزيد! آيا پنداشتي که چون بر ما سخت گرفتي و اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ نمودي و ما را مانند اسيران به اين طرف و آن طرف کشاندي، اکنون ما در نزد خدا خوار گشته ايم و يا ترا در نزد او قرب و منزلتي است؟!

...و به زودي و در آن هنگام که تو جز به اعمالي که از پيش فرستاده اي دست رسي نخواهي داشت. به پسر مرجانه پناه مي بري و او نيز به تو پناه مي برد، .... آن گاه در مي يابي که بهترين توشه اي که براي خويشتن اندوخته اي، کشتن ذريه محمد(ص) مي باشد!

يزيد از شنيدن اين سخنان که چون نيزه اي بر قلبش وارد شده بود، از وحشت و تأثر، بر خود مي لرزيزد و توانايي پاسخ گفتن نداشت. ناچار روي را از زينب (س)بگردانيد.

 

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.