زبانِ ادبی را وجهِ خاصی از زبان دانسته و میانِ کاربردِ ادبی و کاربردِ معمولِ زبان، قایل به تفاوتِ بنیادیاند. از نظرِ آنان، نقشِ محوریِ زبان عادی، انتقال پیام به مخاطب از طریق ارجاع به موضوعی در بیرونِ زبان است، امّا کارکردِ ادبیِ پیام، آگاهی به جنبۀ زبانشناسیکِ پیام است که در درونِ زبان اتفاق میافتد. در زبانِ شعر، نقش ادبی زبان، غالب است و در آن، ارزش چگونگی انتقالِ پیام، بیش از بارِ اطلاعیِ آن است و گوینده با شیوههای گوناگون، توجه مخاطب را به متن و زبانِ آن متمرکز میکند. بخشی از این شیوهها مربوط به برونۀ زبان است و اتفاقاتی را شامل میشود که بر سطحیترین لایۀ زبان شکل میگیرد، مانند قاعدهافزاییهایی که دربرگیرندۀ تناسبات آوایی و موسیقاییاند. امّا بخشِ مهمترِ این شیوهها، بویژه در شعر معاصر که تا حد زیادی از موسیقی سنتی فاصله گرفته، با درونۀ زبان سروکار دارد و از چند زاویۀ نحوی، معنایی، نوشتاری، واژگانی و... در زبان معیار دخل و تصرف میکند.
در این میان امّا شرط مهمی برای استفاده از این شیوهها بهمنظورِ برکشیدنِ زبان وجود دارد، و آن رعایتِ رسانگی و ایصال در کلام است، به این معنی که سخن، بهواسطۀ کاربردِ شیوههای برجستهسازیِ زبان، نامفهوم و غیرقابل درک نشود؛ شرط مهمی که در مجموعۀ «مدارک جعلی» سعدی گلبیانی، چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
«مدارک جعلی» تازهترین اثر سعدی گلبیانی است که توسط نشر چشمه منتشر شده و بیست و دو قطعه شعر سپید را در بر گرفته؛ شعرهایی با زبانی بیقرار که برای برجستهشدن و خودنمایی در چشم مخاطب، به هر شیوهای متوسّل میشود و در مواردِ بسیاری، با افراط در فرارویهای زبانی، تأثیری منفی بر حوزۀ درک و دریافتِ مخاطب میگذارد.
گلبیانی در این مجموعه از آرکاییسم در حوزههای مختلف استفاده کرده، مثل کاربرد حرف «به» درمعنای «را» در این سطرها: (این شعر را هرجا به صفحۀ لپتاپ بخوانید/ با رؤیایی خیس در شهری به فرنگ یا ییلاقی حوالیِ نیویورک)، و کاربرد حرف «را» درمعنای «برای»: (تا دود آبیِ سیگار.../ آرام بیرون بزند از هستی/ و شکلی غریب در خلأ / تصویر مکدّری از رنج باشد شما را)، و حذف «ی» نکره پس از قید زمانِ نکره: (این شعر را به بوی جوهر پاپ/ بر برگهای شبنامهای در میان چند همرزم بخوانید/ هنگام که «هیچ نداشتند ببازند» بهشکلی مأیوس/ زیر کتهاشان ورم کرده بود)... و در تمامیِ موارد، عناصری از گذشتۀ زبان در تلفیقی ناموفق با عناصری از زبان و دنیای مدرنِ امروز دیده میشود.
تکلیف شاعر روشن نیست
گلبیانی در این مجموعه از امکاناتِ نحوی برای برجستهسازیِ زبان خود بهره برده و در میانِ امکاناتِ نحویِ بیشمارِ زبان فارسی، توجه خاصی به جابهجاییِ ارکان نشان داده، مثل انتقال حرف «تا» به انتهای سطر، شاید برای رسیدن به قافیه: (من بودم در شالیزار سوختۀ برنجها تنها/ شعری برای تو بنویسم تا)، و انتقال حرف «با» از قبل از «شعاع» به قبل از «در»: (هنگامیکه پادشاه با در چشمانش شعاعی مبهم/ ساغرِ مسموم را سرکشید)، و انتقال ضمیر «ش» اضافی از پس از «برهنه»، به پس از «پوست» که البته نمونهاش در شعر نیما و اخوان و فروغ و... بسیار است*: (و میان چشمهای تو و گلهای مدوّر پیراهن/ با رنگهای ناشناس ناقوساش/ با زنگهای پوستاش برهنه/ دور است) و...
این قبیل دخل و تصرفها در زبان شعر، از آنجاییکه انقطاعی آشکار از زبان معیار است، در وهلۀ نخست، بین شعر و مخاطب، دیوار شنوایی میکشد؛ به این معنی که مخاطب پس از مواجهۀ نخست با چنین کاربردهایی، برای لحظاتی درنگ میکند تا از اتفاقِ زبانیِ افتاده سر در بیاورد، و تا چند لحظه، واژهها و سطرهای پس از آن اتفاق زبانی را نمیشنود. کاربرِ عادیِ زبان، عادت دارد، هر واژهای را درست سرِ جای خودش ببیند و هر دالّی را وابسته به یک مدلولِ مشخص و متعارف میشناسد.و اگر شاعر بهعنوان یک کاربرِ حرفهای زبان، بخواهد شعرش (اگر نگوییم فراگیر باشد...) دستکم قابل درک و دریافت باشد، باید با احتیاط سراغ عناصر زیباشناسیک برود. دخل و تصرّف در زبان شعر، بویژه آنجاکه شاعر سراغِ درونۀ زبان و لایههای عمیقِ آن میرود، باید مشروط به رعایتِ رسانگیِ شعر باشد، وگرنه شعری اینچنین، مثل آوازی به زبانِ بیگانه، ناشنیده میماند.به نظر میرسد گلبیانی در مجموعۀ «مدرک جعلی» تکلیف خودش را با زبان شعرش مشخص نکرده. دوگانگیها و چندگانگیهایی که گاهی در یک شعرِ واحد اتفاق میافتند، تأییدکنندۀ این نظرند. مثلاً در شعری، عناصری از گذشتۀ زبان میبینیم مثل جابهجاییِ ضمیر، و نیز کاربرد «مرا» که جلوهای کلاسیک دارد، در کنار کاربردِ محاورۀ برخی واژهها: (یک لایه از وجودش زخم بود توی متروها/ تو خیابونا/ جار میکشید/ ... عدهای از توی خاطره با لبادههای سیا/ عدهای از توی واقعیّت با لبادههای سیا/ مرا از چندسو میکشیدند/ ... بدنم جدا میشد از اسبی که بر خاکش میکشید).
*با چکاچاکِ مهیبِ تیغهامان تیز و...
نظر شما