قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: یکی از مفسرین مطرح در تاریخ معاصر ایران علامه طباطبایی می باشد، اما جالب است اگر بدانید این عالم وارسته علاوه بر درخشش در شاخه های گوناگون علوم، در زندگی فردی نیز انسانی بی نظیر بوده است، چنانچه این امر در گفتار اطرافیان ایشان مشهود می باشد.

زنِ خوب عالم را گلستان می کند و اگر بَد باشد عالم را جهنم می سازد!

رابطه با همسر

سید عبدالباقی طباطبایی- فرزند علامه- نقل کرده است: علامه در خانه خیلی مهربان و بی اذیت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چیزی مثل چای و مانند آن نیاز داشتند، خودشان می رفتند و می آوردند و چه بسا هنگامی که عیال و یا یکی از اولادشان وارد اطاق می شدند، ایشان در جلوی پای آن ها تمام قامت برمی خاست، این قدر خلیق و مؤدب بود. بارها اظهار می داشتند که عمده موفقیت هایش را مدیون همسرش بوده است.

نجمة السادات طباطبایی- دختر محترمه ایشان- اظهار نموده است: پدرم همیشه از مادرم به نیکی یاد می کردند و می گفتند این زن بود که مرا به این جا رسانید، او شریک من بوده و هر چه کتاب نوشته ام نصفش مال این خانم است. وقتی از بانوی یاد شده پرسیده بودند علامه با آن شخصیت عظیم علمی و مشغله های فکری چگونه امور خانوادگی را با فعالیت های علمیشان تنظیم می کردند؟

جواب داده بود: ایشان در برنامه روزانه خود اوقات و ساعاتی را به خانواده شان اختصاص می دادند، بعد از هفت ساعت کار بعدازظهر تا شب را می گفتند که دیگر جلسه خصوصی است، بیایید بنشینید حرف بزنیم می گفتند: این ساعت بهترین اوقات من است و همه ناراحتی هایم را برطرف می کند و با وجود حجم زیاد کارهایشان این گونه نبود که از خانواده غافل شوند. به همسر و فرزندانشان اهمیت خاصی می دادند، با وجود آن همه کار، به میهمان خیلی علاقه مند بودند و وقتی میهمانی می رسید سعی می کردند به مادرم کمک کنند، اگرچه مادرم اجازه نمی دادند که پدرم کاری کند. به طور کلی صاحب اختیار خانه و امور آن را مادرم می دانستند، مادرم به کارهای درسی ما رفت و آمدهایمان رسیدگی می کرد و همه مسائل را کنترل می نمود و به قدری با هدایت عمل می کرد که پدرم با فراغت خاطر به تمام امور علمی خود می پرداختند.

همسر علامه بانویی مؤمن و از خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بود. در مورد فداکاری های این بانو، علامه فرموده است: خانم به حدی به من کمک می کند که گاه من اطلاع از قبای خود ندارم به این معنا که می رود پارچه ای انتخاب می کند و می خرد و می دوزد و برای پوشیدن در اختیار من می گذارد و نیز در جای دیگری چنین می گوید: او هنگامی که من فکر می کردم و یا می نوشتم با من حرف نمی زد تا رشته افکارم از هم گسسته نشود و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت دَرِ اطاقِ مرا باز می کرد و چای می گذاشت و سراغ کار خود می رفت.

استاد سید صدرالدین حائری شیرازی که از شاگردان نزدیک علامه است، نقل کرده که روزی همسرِ استادم می گفت: هنوز هم بین من و ایشان تعارفات مرسوم وجود دارد و حضرت علامه تاکنون با تعبیر سبکی نام مرا نبرده و هرگز اسم مرا به تنهایی نمی برد. بی جهت نیست که علامه در مرگ چنین همسر فداکار و مؤدبی اشک می ریزد و ناله سر می دهد و بعد از فوت او می گوید: وقتی این بانو از دنیا رفت زندگی من زیر و رو شد.

احترام دختران واجب است!

مرادعلی شمس می نویسد: علامه طباطبایی برای بچه ها خصوصاً دخترها ارزش بسیار قائل بود و دخترها را نعمت های خدا و تحفه های ارزنده می دانست، مدام بچه ها را به آرامش و راستی دعوت می نمود، میل داشت آوای صوت قرآن در گوش کودکان طنین انداز شود و برای همین منظور قرآن را با صدای بلند تلاوت می نمود.

در فرصت های مناسب از روایات مطالبی آموزنده نقل می کرد و بر این باور بود که این برنامه برای بچه ها مفید است، با کودکان بسیار مهربان و خوش رفتار بود و گاه می شد که وقت زیادی را صرف بازی و سرگرم کردن آنان می نمود، در عین حال از حد خود تجاوز نمی نمود که بچه ها لوس بار آیند، از سر و صدای فراوان فرزندان و نوه ها و نیز پرحرفی ها و سؤالات مکرر آنان به هیچ عنوان ناراحت و خسته نمی شد، در خانه هم توصیه می کرد مبادا در مقابل کودکان عکس العمل بدی نشان دهید و به آنان چیزی بگویید، بچه باید آزاد باشد، در عین حال به ادب و تربیت نوباوگان توجه داشت و رفتار پدر و مادر را در تربیت آنان مؤثر می دانست و عقیده داشت که حرف پدر و مادر نباید در مورد بچه یا در هر موردی که بچه ها شاهدند دوگانه باشد و می گفت این حالت دوگانگی شخصیت بچه ها را ناجور بار می آورد.

در رفتارشان با دخترها احترام و محبت افزون تری مشاهده می شد و می گفت به این ها باید محبت بیشتری شود تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند، حتی نام دختران را با پسوند سادات صدا می کرد و اظهار می داشت حرمت دختر مخصوصاً سید باید حفظ شود. همسرش عقیده داشت که دختر باید در خانه کار کند ولی علامه می گفت به آن ها فشار نیاور، آن ها اکنون باید آرامش داشته باشند و هنوز موقع کار کردنشان فرا نرسیده است.

دخترش نقل کرده است در مواقعی غذایی طبخ می کردیم که اشکال داشت، پدرم اصلاً به روی خودش نمی آورد و خیلی هم تعریف می کرد، مادرم می گفت به این ترتیب این دخترها در کدام خانه می توانند زندگی کنند؟ و پدرم می گفتند این ها امانت خدا هستند هر چه آدم به این ها احترام بگذارد خدا و پیغمبر خوشحال می شوند.

علاقه ایشان به فرزندانشان زیاد بود، در سال های اخیر که ما در تهران اقامت داشتیم، من هفته ای دو سه بار به ایشان سر می زدم ولی مشخص نبود که چه وقت هایی می روم منتهی هر وقت می رفتم، خانمشان (همسر دوم علامه) می گفتند: که پدرت سه، چهار ساعت است که این جا قدم می زند و منتظر توست، وقتی می پرسیدم: از کجا می دانستید که من می آیم؟ پدرم جواب مشخصی نمی دادند و بالاخره هم نفهمیدم چطور می دانستند که من چه وقت به آن جا می روم. فرزند محترمه علامه در ادامه افزوده است پدرم می گفت: اگر زن اهمیت نداشت خدا نسل دوازده امام را از نسل حضرت زهرا (ع) قرار نمی داد. واقعاً اگر زن خوب باشد می تواند عالم را گلستان کند و اگر بد باشد عالم را جهنم می نماید.

هر کس باید کار خود را انجام دهد!

علامه مایل نبود در خانه کارهای شخصی او را دیگری انجام دهد، بر سر آوردن رختخواب همیشه مسابقه بود، دخترش می گوید پدرم سعی می کرد زودتر از همه این کار انجام دهد و مادرم هم سعی می کرد پیش دستی کند، حتی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه شان می رفتم با آن حالت بیمار برای ریختن چای از جای خود برمی خاستند و اگر من می گفتم: «چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم؟» می گفتند: نه، تو مهمانی، سید هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم. این حکیم نیکو کردار و خوش خو در خانه بسیار مهربان بود، با آن که خادم داشت و فرزندانش آماده خدمت بودند. طبق گفته آنان هرگز به کسی نمی گفت چیزی بیاور، حتی نمی گفت فلان کتاب را بیاورید بلکه خودش کارهای خویش را انجام می داد و پا می شد و کتاب و وسایل لازم را می آورد.

حاضر نمی شد کسی دنبال ایشان راه برود یا هرگز نمی گذاشت کسانی اصحاب و ملازم او در بیرون باشند فرزندش گفته است: حتی این اواخر که به بیماری قلبی و عصبی دچار شده بود روزی به دنبالش رفتم، برگشت و گفت: کجا می روی؟ گفتم مگر به حرم نمی روید؟ فرمود: چرا، گفتم: می خواهم حرم بروم، فرمود شما که صغیر نیستی خودت حرم برو، لازم نیست با من بیایید!

با وجود داشتن خادم همواره باغچه های خانه را خودش بیل می زد و گلکاری می نمود و در تابستان ها و مخصوصاً پیش از آمدن به قم در تبریز و در ملک موروثی خویش به مدت ده سال زراعت کرد.

هنگامی که درب خانه را می زدند برایش بیگانه و آشنا با یک یا صد نفر تفاوت نداشت، خودش معمولاً بلند می شد و در را باز می کرد و با روی خوش از مراجعین استقبال می کرد.

یکی از فضلای حوزه اظهار داشته است: علامه طباطبایی ابعاد مختلف اخلاق و آداب اسلامی را کاملاً رعایت می کرد، بارها اتفاق افتاد که وقتی به محضرش رسیدم ایشان شخصاً برایم چای آوردند و این برای من خیلی سنگین بود و هر چه اصرار کردم که این کار را انجام ندهند نمی پذیرفتند و چون اکثر اوقات کسی در منزل نبود و اگر هم بود یک نفر بود که برای انجام کارها بیرون می رفت و لذا ایشان تنها می ماند و شخصاً اقدام به پذیرایی از میهمان می کرد در هر حدی که با شأن و منزلت میهمان تناسب داشت.

برنامه ای دقیق و منحصر به فرد

دختر ایشان- نجمة السادات طباطبایی- گفته اند: ایشان اخلاق و رفتار محمدی داشتند، هرگز عصبانی نمی شدند و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم، در عین این ملایمت در خوی و خلق، بسیار قاطع و استوار بودند، مثلاً در امر نماز مقید بودند که اول وقت بخوانند و در این زمینه اهمال روا نمی داشتند و سستی دیگران را با صراحت تذکر می دادند. در ماه مبارک رمضان تمام شب ها تا سحر بیدار می نشستند، بسیار دقیق و منظم بودند و برای همه اوقات روزشان برنامه ریزی می کردند.

علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشتند و سعی می کردند آن را با صوت بلند بخوانند، خودشان می گفتند: برنامه ای که برای کار روزانه ام دارم از بیست و شش سالگی تا به حال بهم نخورده است. با وجود انبوه کارهای مهمی که داشتند هرگز دست رد به سینه کسی که برای امری، هر چند پیش پا افتاده، نزد ایشان می آمد نمی زدند و این به سبب رقت قلب و عاطفه شدید ایشان بود.

آیة الله زنجانی می گوید: از ویژگی های ایشان دقتی بود که در صرفه جویی در وقت داشتند. تفسیرالمیزان را که می نوشتند پیش نویس نداشت ابتدا بی نقطه می نوشتند بعد که مرور می کردند مجدداً آن را نقطه گذاری می کردند. سؤال کردیم که چرا اول بی نقطه می نویسید؟ فرمودند من حساب کرده ام اول که بی نقطه می نویسم و بعد که در هنگام مرور نقطه می گذارم چند درصد در وقتم صرفه جویی می شود.

عکس العمل علامه در فوت همسر

رفتار و منش علامه در منزل چنان بود که فرزندان آن بزرگوار در تمامی مناسبت ها از آن به نیکی و بزرگ منشی یاد می کنند. رفتار آن مرحوم با همسر مکرمه شان که عمری را در زندگی استاد با سختی و مرارت های فراوان گذرانده بود، استاد چنان احترامی برای آن مرحومه قائل بودند که وقتی در سال 1344 در بستر بیماری می آرمند، فرزندشان می گوید: مادر من حدود 27 روز پیش از فوت در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم از کنار بستر ایشان لحظه ای بلند نشدند، تمام کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از او پرداختند.

درگذشت همسر علامه تأثیر عمیقی در ایشان گذاشت، چون مهر و محبت این بانوی بزرگوار، چون شیر و شکر با ایشان در آمیخته و زندگانی خوشی که بر اساس مهر و وفا و صفا پایه گذار شده بود بر هم زد.

ایشان می فرمودند: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوار بود؛ ما در معیّت ایشان برای تحصیل به نجف اشرف مشرّف شدیم، و ایام عاشورا برای زیارت به کربلا می آمدیم و پس از پایان این مدت چون به تبریز مراجعت کردیم؛ روز عاشورایی ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ می گوید: دلم ناگهان شکست؛ و با خود گفتم ده سال در کنار مرقد مطهر حضرت ابی عبدالله الحسین در روز عاشورا بودیم؛ و امروز از این فیض محروم شده ایم.

یک مرتبه دیدم که در حرم مطهر در زاویه حرم بین بالاسر و روبرو ایستاده ام؛ و رو به قبر مطهر مشغول خواندن زیارت هستم؛ و حرم مطهر و خصوصیات آن به طور سابق بود؛ ولی چون روز عاشورا بود، و مردم غالباً برای تماشای دسته و سینه زنان می روند، فقط در پایین پای مبارک، مقابل قبر سایر شهداء چند نفری ایستاده؛ و بعضی از خُدّام برای آن ها مشغول زیارت خواندن هستند.

و چون به خود آمدم دیدم در خانه خود نشسته؛ و در همان محل مشغول خواندن بقیه زیارت هستم.

باری این بانوی بزرگوار در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها در قبرستان مرحوم آیت الله حائری یزدی در قسمت الحاقی، دست چپ در یکی از بقعه های خانوادگی مدفون شده اند.

شاگرد برجسته علامه طباطبایی، استاد ابراهیم امینی در مورد عکس العمل معظّم له در فوت همسرش چنین می گوید: در فوت همسرش برخلاف انتظار ما بسیار اشک می ریخت و محزون و متأثر بود. روزی به ایشان عرض کردم! ما صبر و بردباری و تحمل مصائب را باید از شما بیاموزیم چرا این چنین متأثر هستید؟ در جواب فرمود: آقای امینی مرگ حق است، همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمی کنم. گریه من از صفا و کدبانوگری و محبت های خانم است من زندگی پر فراز و نشیبی داشته ام. در نجف اشرف با سختی هایی مواجه می شدیم. من از حوائج زندگی و چگونگی اداره آن بی اطلاع بودم. اداره زندگی به عهده خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچ گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود.

در تمام دوران زندگی هیچ گاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟ مثلاً شما می دانید که کار من در منزل است و همیشه در منزل مشغول نوشتن یا مطالعه هستم. معلوم است که خسته می شوم و احتیاج به استراحت و تجدید نیرو دارم. خانم به این موضوع توجه داشت. سماور ما همیشه روشن بود و چای درست. در عین حال که به کارهای منزل اشتغال داشت، هر ساعت یک فنجان چای می ریخت و می آورد در اتاق کار من می گذاشت و دوباره دنبال کارش می رفت تا ساعت دیگر.

آقای امینی من این همه محبت و صفا را چگونه می توانم فراموش کنم.

به هر حال بعد از فوت آن مرحومه اندوه بزرگ در دل علامه نشست چنان که تا سه- چهار سال پس از فوت ایشان، هر روز سر مزارش می رفتند و بعدها هم در هر هفته، دوشنبه و پنجشنبه می رفتند و می فرمودند: بنده خدا بایستی حق شناس باشد. اگر آدمی حق مردم را نتواند ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا کند.

یکی از شاگردان برجسته و محترمش- آیة الله شیخ یحیی انصاری- می گفت وقتی همسر علامه مرحوم گردید، ایشان پولی به من داد تا به کسی بدهم که تا یک سال هر شب جمعه برای آن مرحومه در حرم مطهر، زیارت حضرت فازمه معصومه (ع) بخواند.

منابع:

1- گلی زواره، غلامرضا. جرعه های جانبخش. قم: حضور، 1375.

2- یادنامه مفسر کبیر استاد علامه طباطبایی. قم: شفق: 1361.

3- بینات. ویژه نامه علامه طباطبایی. شماره 34.

*شمس، مرادعلی. سیری در سیره علمی و عملی علامه طباطبایی. قم: اسوه، 1385.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • میرزلیی IR ۱۷:۳۰ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
    0 0
    خدا رحمت نماید کسانی را که در زندگی شان خدا را شاهد و ناظر بر اعمال خود می دانند. که این تنها راه سعادت و بهشتی ساختن زندگی در این عالم برزخی است.