در این میان هستند شاعرانی که شعرهایشان را به دست ناشر میسپارند و به بقیه ماجرا کاری ندارند. امّا طیفِ وسیعی از شاعران بویژه در سالهای اخیر، تمایل زیادی پیدا کردهاند که فرایندِ شاعری را از تولید شعر تا قرارگرفتنِ کتابشان در کیسۀ خریدِ مخاطب تعقیب کنند، و همین تمایل است که منجر به شکلگیریِ رفتارهای نابههنجار و حاشیهساز در جشنوارۀ بینالمللی کتاب میشود؛ رفتارهایی که البته سالبهسال به دامنه و نوآوری و تنوّعشان اضافه میشود. شاعرانی هستند که اساساً شعر ندارند، امّا کتاب نداشتن در نمایشگاه کتابِ هرسال برایشان اُفت دارد. اینها همانها هستند که اسفندماهِ هرسال دست به کار میشوند و یا گزیدهای از دو سه مجموعۀ قبلیِ خود درمیآورند و میدهند به ناشر، یا اینکه ظرفِ مدت چهارروز، تعدادی یادداشت مینویسند و میدهند به ناشر، و بعد در نمایشگاه، با افتخار در غرفه میایستند، بینیشان را به سمتِ سقفِ شبستان میگیرند و میگویند «این کتاب را چهارروزه نوشتهام و اتفاقاً پرفروشترین کارم شده». اینها همانهایی هستند که از اوج ادعاهای آنچنانی در شعر، به قهقرای یادداشتنویسی فرو افتادهاند و بهقولِ ناشرانشان « اینروزها دارند فرمهای تازهای را در شعر سپید تجربه میکنند!»
شاعرانی هستند که در عنفوانِ جوانی بدون هیچگونه توجهی به جایگاه و موقعیّتِ شعریِ خود، و بدون خجالتکشیدن از بزرگترهای مجلس، پایشان را دراز میکنند. اینها در نمایشگاه کتاب برای اولین اثرِ منتشرشدۀ خود جشن امضا میگیرند!
اندر حکایت چاپ چندم
شاعرانی هستند که برای درآوردنِ سری میانِ سرها، تن به درجِ نوبتِ چاپهای دروغین میدهند. وقتی روی جلد کتابِ این گروه از شاعران میخورَد «چاپ پنجم»، یقین داشته باشید که بیش از هشتصد عدد از کتابِ مذکور از زیرِ دستگاهِ چاپ بیرون نیامده است(لطفاً کاری به کار چگونگیِ فروشِ همان هشتصدتا نداشته باشید).
شاعرانی هستند که از یکی دو هفته پیش از نمایشگاه کتاب، تبلیغاتِ خود را در تمام صفحاتِ مجازیِ خود از وبلاگ و فیسبوک و لاین و وایبر گرفته تا واتساپ و اینستاگرام و تلگرام و... شروع میکنند و با مخاطبانِ بیشمارِ خود، هرروز از ساعتِ چند تا چند، در راهروی شمارۀ چند، در غرفۀ شمارۀ چند قرار میگذارند. این شاعران در تمامِ دهروزِ نمایشگاه، مشغولِ پرسهزدن در تمامیِ بخشهای نمایشگاه هستند. میروی کتاب کودک بخری، آنجا هستند، میروی بن کتاب بگیری،آنجا هستند، میروی ساندویچ بخوری، آنجا هستند، میروی آب معدنی بخری، آنجا هستند، میروی دستت را بشویی، آنجا هستند، میروی جایی که آنجا نباشند، آنجا هستند، و در تمامیِ اماکن دارند به کسانی میگویند که کتابهای کمیابشان را کجا میتوانند پیدا کنند. این شاعران، همانهایی هستند که هرشب در تمامیِ صفحاتِ مجازیشان از وبلاگ و فیسبوک و لاین و وایبر گرفته تا واتساپ و اینستاگرام و تلگرام و... از استقبال و حمایت بینظیر مخاطبانشان تشکر و قدردانی میکنند و با آنها قرارِ روزِ بعد را از ساعت چند تا چند، در راهروی شمارۀ چند، در غرفۀ شمارۀ چند میگذارند. شاعرانی هستند که عکاسهایشان را با خودشان به نمایشگاه میآورند. کنار غرفهای که در آن کتاب دارند میایستند و هرکدام از عکاسهایشان را در گوشهای به کمین میگمارند و همینکه یک مشتری آمد و به هر ضرب و زوری کتابِ آن شاعر را خرید و شاعر مشغولِ امضا فرمودن شد، هریک از ایشان (عکاسان) از گوشهای فراجهیده و تَق... تَق... تَق... این شاعران همانها هستند که با فروش یک کتاب، هرشب سیچهل عکس در حال امضای کتاب (از زوایای مختلف) منتشر میکنند.
اصلاً شاعرانی هستند که نمایشگاه کتاب را با آتلیۀ عکاسی اشتباه گرفتهاند. دربارۀ اینها نمیشود توضیحاتِ بیشتری داد.
چون پول داده اند
... امّا برخی شاعران که پول میدهند تا شعرشان چاپ شود؛ در میان این گروه هم شاعرانِ بسیاری هستند که شعر خود را به ناشر میسپارند، در هزینۀ چاپ کتابِ خود مشارکت میکنند و به بقیۀ ماجرا کاری ندارند، امّا گروهِ دیگری هم هستند که چون پول دادهاند، حقّ خود میدانند که هرروز به نمایشگاه بیایند، با هرنوع پوششی و یا بیهرنوع پوششی در غرفه بایستند، با شاعرانِ قدیمیتر (به سنّ و سال یا به تجربۀ شعری) برخورد کنند. مانع دیدهشدنِ کتابهای دیگران شوند، کتاب خودشان را با نشاندادنِ مکرّرِ مثلاً صفحۀ 23 کتابشان به زور در کیسۀ خریدِ مخاطب بیندازند. با صدای بلند شعرشان را برای مخاطبان چهچه بزنند، از شاعرانیکه برای چاپ کتابشان پول ندادهاند، طلبکار باشند، با آنهایی که حقالتألیف گرفتهاند هم که تکلیفشان مشخص است. این شاعران، هر منتقد یا روزنامهنگار یا خبرنگاری میبینند، آویزانِ جیبِ سمتِ راستِ کتشان میشوند تا کتابشان را معرفی و نقد کنند و اگر شاعرِ باسابقهای هم به آنها گفت «حالا کار دارد تا شاعر بشوی»، عضلات ورزیدهشان را نشان میدهند و میگویند «بیا بیرونِ غرفه، کارِت دارم». پول دادهاند دیگر! الکی که نیست!
گذشته از شاعران، در فصل مشبّعی هم باید به ناشران پرداخت که البته در این مختصر و هزارانِ مختصرِ دیگر از این دست، نمیگنجد؛ ناشرانیکه بهدلایلِ اقتصادی و غیراقتصادی، آثارِ افرادی را که لایک یا فالوئرِ زیادی دارند، چاپ میکنند. این افرادِ پرمخاطب، البته بدونِ داشتنِ شعر، بر صدر مینشینند و قدر میبینند و در فضایی چنین، چه عجب گر فروروَد نفسش، عندلیبی غراب همقفسش؟
نظر شما