۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۶
کد خبر: 284878

قدس آنلاین:همه چیزازهمان جا شروع شد. آری! دقیقا از همان روز. چهارم شعبان سال 26 هجری قمری.

واینگونه شد

آسمان دل توی دلش نبود. چند فرشته گوشه ای دورهم جمع شده بودند و پچ پچ می کردند. سعی کرد از لابه لای حرفها و خنده هایشان چیزی بفهمد اما نتوانست. دلشوره ی عجیبی داشت. آخرچندی قبل به او خبر رسیده بود که در چنین روزی قراراست اتفاقی بیافتد. اما هرچه اصرار کرده بود اطلاعات بیشتری دراختیارش نگذاشته بودند. برای همین بود که هرچه به آن روز نزدیک ترمی شد بی قراری اش هم بیش تر می شد. او را وعده ای بزرگ داده بودند. آنقدر بزرگ که خارج از تصورش بود.
احساس می کرد این وسط چیزی کم است. نمی دانست چه؟ اما حس می کرد ازچیزی تهی است. دلش قرص نبود. دوست داشت به کسی یا چیزی تکیه کند و آرام بگیرد. یا اینکه کسی از راه برسد و به او بگوید همه چیز روبه راه است. نگران نباش!
درهمین افکار بود که دید فوجی از فرشتگان ازعرش به سوی زمین رهسپارند. دقت که کرد نوری را در آغوش فرشته ی جلویی دید.
ازآن بالا خوب به پایین نگاه کرد. آنها داشتند نور را به زمین می بردند. به مدینه. به خانه ی علی(ع).به دامان پاک ام البنین. به جایی که هستی به وجود گرانبهای ساکنان این خانه؛ علی(ع) و فرزندان فاطمه زهرا(س) به خود می بالید.
ناگهان همه ی عالم در سکوت فرو رفت و بعد صدای گریه ی نوری ازجنس آسمان جهان را از خواب غفلت بیدار کرد.
و آسمان دلش قرص شد. تکیه گاهش را یافته بود. دستان مهربانی که می توانست تا آخر دنیا به آنها تکیه کند و علی(ع) اورا عباس نام نهاد وعباس شد چشم و چراغ خانه وقمرقبیله بنی هاشم.
وعباس شد شاگرد مکتب عشق و یار پدرش علی(ع) و یاور برادرانش حسن و حسین(ع).
و بازوان عباس شد بوسه گاه پدرش که با چشمانی اشکبار آنها را می بوسید و می بویید و دربرابرپرسش های ام البنین می فرمود: این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد.
وعباس شد یگانه ی دوران وعباس شد سپه سالارقافله وعباس شد سقای کربلا .
و دستانش را به آسمان سپرد وعباس این گونه عباس شد.
وآسمان به دستان عباس(ع) نگریست ولبخندی بزرگ چهره اش را پوشاند.

نویسنده:راحله ندافی مقدم

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.