احمد محمد اسماعیلی - پیش گفتار : مسعود جعفري جوزاني، فیلمسازی است که سالها در غرب زیسته است، اما فیلمهای قابل فهم برای مخاطب عادی سینما می‌سازد و شاید به همین دلیل او از سایر همنسلانش متمایز و متفاوت است.

«ایران برگر»  را  می توان در تـگزاس هم ساخت

 او جزو نسل تحصیلکرده‌های سینمای نوین بعد از انقلاب است و مدرك كارشناسي ارشد فيلمسازي‌اش  را از دانشگاه ايالتي سان فرانسيسكو گرفته است. وي فعاليت سينمايي را با كارگرداني فيلمهاي كوتاه آغاز كرد. از ديگر فعاليتهاي وي مي‌توان به مجوز تدريس مادام العمر در دانشگاه ايالتي سان فرانسيسكو، تدريس در دانشگاه هاي كشور، داوری در جشنواره فیلم فجر و مديريت مؤسسه جوزان فيلم اشاره كرد.

ویژگی کاری جوزانی توجه به فرهنگ وبوم اقوام ایرانی در آثارش است و از این حیث بین سینماگران ایرانی یگانه است و بیشتر فیلمهایش، پیوند عمیقی با طبیعت دارند و طبیعت به عنوان یک شخصیت خود نمایی می‌کند. لوکیشنهای بکر «جاده های سرد در فصل زمستان» و یا لوکیشنهای ناب و چشمنواز حوالی شیراز و چهار محال و بختیاری در فیلمهای «شیر سنگی»، «درمسیر تند باد» و «دل و دشنه» هیچ گاه از یاد مخاطب نمی رود. جوزانی در دهه هفتاد از فضای طبیعی دور شد و «یک مرد و یک خرس» را درشهر ساخت. خیلی از منتقدان، آثار جوزانی را شبیه فیلمهای ژانر وسترن و سینمای کلاسیک  می‌دانند، قیاسی که با توجه به زندگی و تحصیل جوزانی در آمریکا چندان خارج از واقعیت نیست. جوزانی بعد از دوری یک دهه ای از سینما، به خاطرساخت سریال بیگ پرداکشن «درچشم باد»  با ایران برگر به سینما بازگشت  و دوباره به روستا و طبیعت، البته این بار در قالبی طنز و کمدی، فیلمی که توانسته با مخاطبش ارتباط برقرار کند. با جوزانی در باره ساخت ایران برگر و حواشی آن گفت وگویی انجام داده ایم.

 

 

اکران ایران برگر وارد ماه سومش شده است.نحوه فروش فیلم و ادامه اکران چگونه است؟

نحوه استقبال مخاطبان در تهران و شهرستانها، با وجود برخوردار نبودن از مسایل حمايتي اكران و تبليغات محيطي، از رقم پنج ميليارد تومان گذشته است و این نشان می‌دهد، فیلم توانسته با مخاطبان ارتباط برقرار کند. متأسفانه نهادهای دولتی مثل شهرداری با توجه به ظرفیتهای بالایی که در جهت حمایت از تبلیغات محیطی در سطح شهرها دارند، حمایت بایسته و شایسته‌ای انجام نداده اند. 

اکران فیلم تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟

 فيلم ایران برگربه دليل استقبال خوب مخاطبان، همچنان در سالنهاي سينماهاي تهران و شهرستان تا 15 خردادماه  ادامه خواهد داشت.

ایران برگر از معدود فیلمهایی است که در بیشتر مراکز فرهنگی و دانشگاهی با حضور عوامل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. بر اساس چه ویژگی این رویه را به کار بردید؟

 من ایران  برگر را برای مردم و نسل جوان، فرهیخته و دانشگاهی ساخته ام و هیچ وقت خودم را از مردم دور نمی بینم و دوست دارم در این جلسات قضاوتهای آنها را درباره ایران  برگر و مضامینش بدانم.

خوشبختانه همان طوری که اشاره کردید، فیلم در بیشتر مراکز فرهنگی و دانشگاهی نظیر دانشگاه الزهرا(س)، دانشگاه مدیریت و صنعتی شریف به نمایش درآمده است و با نظرهای بسیار جذاب و متفاوت دانشجویان و جوانها پیرامون فیلم روبه رو شده ام.

چرا در سینمای ما کمتر فیلمی در فضای روستایی ساخته می‌شود؟

 من هیچ گاه فیلم روستایی نساخته ام. فیلمهایم در باره انسانهاست. جاده های سرد در باره طبیعت و انسان ، که یک واحدند، قابل ارزیابی است.این جمله را در پوستر انگلیسی فیلم به عنوان تیتر انتخاب کرده بودیم. خشونت طبیعت و استیلای انسان بر آن یک موضوع قابل تسری در فضای فیلم بود. طبیعی است بهترین جایی که می‌شود با این مضمون فیلمسازی کرد، روستاست. بعد از سالها دوری، به زادگاهم برگشتم  و فیلم را در جایی به نام هوش تپه  بین ملایر و اراک ساختم. فیلم  شیر سنگی، فیلمی است که درباره رویارویی سنت و مدرنیته است.اما ظاهرش ایلیاتی است. درون فیلم در باره کشف ماده ای است که در داخل کشور نسبت به آن شناختی وجود ندارد، اما بتدریج ساختار جامعه را تغییر می‌دهد.چون زیرساختهای اقتصادی کشور تغییر پیدا کرده و مناسبات مردم هم دستخوش تغییراتی شده است. کسانی که به سنت وفادار بودند و با وجود علاقه ماها با این افراد کشته خواهند شد و باید این اتفاق رخ بدهد. علی یار در فیلم شیر سنگی نمونه چنین گروهی است و از موقعیت جدید درکی ندارد و آن را نمی فهمد و جهان شناسی درستی ندارد.علی یار، فهم کلی از جامعه دارد و می‌داند کشور را به غلط راهبرد می‌کنند؛ بنابراین شیر سنگی را می‌شد در هرجای دنیا ساخت. در مسیر تندباد، فیلمی است که از جامعه شهری شروع و به ایل  قشقایی می‌رسد. موضوع اصلی فیلم هم در باره اشغال است. آن زمان که فیلم را ساختم، کشورمان در حال جنگ با عراق بود. همیشه ما از اشغال وحشت داریم و خودم به صورت عینی، اشغالگری و فجایع آن را دیده ام. همیشه برایم جای سؤال بود که چه اتفاقی افتاد که به رغم هجومهای دایمی در تاریخ به کشورمان، هنوز هویتمان را حفظ کرده ایم و به فارسی حرف می‌زنیم. هنوز نوروز را جشن می‌گیریم. هنوز به  آیینهای چند هزار ساله پایبند هستیم و چطور اشغالگران نتوانسته اند هویت ما را تغییر بدهند. از طرفی ما حتی بر اشغالگران تأثیر گذاشته ایم و برخی از اعراب، نوروز را جشن می‌گیرند و هنوز به جشنواره، مهرگان می‌گویند. در کشور ما که عاشقش هستم؛ سلولهایی وجود دارند مثل سلولهای سفید درون خون، موقعی که میکروب وارد این سلولها می‌شود، به سرعت واکنش نشان می‌دهند. در جنگ و ایران وعراق تا فاو رفتم  و خاطرات بچه ها را جمع کردم. دیدیم یکی کفاشی می‌کرده و دیگری آهنگری و آمده  دفاع و بهترین رزمنده شده بود. یادم می‌آید طرح اصلی حمله به فاو را یک بنا کشیده بود؛ بنابراین، این سلولهای سفید استعدادهایشان را کشف می‌کنند. هیچ وقت از مفهوم به قصه نرسیدم. برایم اول قصه شکل می‌گیرد و این قصه تحت تأثیر اتفاقات اطراف به وجود می‌آید. یادم می‌آید با خاتمه جنگ تحمیلی، ساخت فیلم درمسیر تند باد هم به پایان رسید. سایه خیال را موقعی کار کردم که دیدم دوستم تمام پولش را جمع کرده بود تا برای دخترش یک کیلو پرتقال بخرد و در داخل اتوبوس شعری می‌نوشت. بعد از آن حسین پناهی را دیدم و زندگی حسین را برداشتم با ویران کردن و دوباره سازی،  تبدیلش کردم به داستان سایه خیال و دادمش به دوست دیگری بسازدش. یک مرد و یک خرس را ساختم و متأسفم این فیلم را به خاطر بدفهمی تیکه و پاره اش کردند و فقط سه روز در اکران باقی ماند.خیلی یک مرد و یک خرس را به ایران برگر نزدیک می‌دانم، زیرا احساس کردم عده ای به ما اجازه نمی دهند که با توپ خیالی در کوچه فوتبال بازی کنیم. خودشان را سرورهمه می‌دانند و درباره همه چیز قضاوت می‌کنند. انگاری برای از بین بردن شادی به این دنیا آمده‌اند. غریبه ای با خرسش می‌آید و محله ای را بر هم می‌ریزد. مردی که می‌تواند خرسش را برقصاند! و مردم شادی کنند.

آن موقع مردم هم بیشتر سینما می‌رفتند؟

 بله، برای فیلم شیر سنگی در تهران در حدود یک و نیم میلیون مخاطب داشتیم. به خاطر رشد فناوری، اگر الان یک میلیون مخاطب داشته باشیم، باید فروش فیلم از 6 میلیارد عبور کند. امروزباید فیلمی ساخت که مردم را وادار به سینما رفتن کند. متأسفانه با سوءمدیریتها نگذاشتند صنعت سینما ملی شکل بگیرد و مدام با تزریق پول دولتی، فیلم ساختن را گران و پرهزینه کردند و سینما آنقدر گران شد که سینماگران رفتند به طرف ساخت فیلمهای مینی مال و کم هزینه که کل فیلم در یک آپارتمان اتفاق می‌افتد و فقط هم مشکلات طبقه متوسط شهری را نشان می‌دهد.

 

در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب، فیلمنامه ایران برگر هم رونمایی شد؟

 بله، فیلمنامه ایران برگر با حضورعوامل فیلم و فرزندان شادروان حسین پناهی در غرفه نشر آناپنا در محل نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی ‌شد و به نظرم اقدام خوب فرهنگی است تا ضمن آشنایی با فرهنگها و مخاطبان، با فیلمنامه فیلم اقدامی در جهت ترویج کتابخوانی بیشتر مردم انجام بشود.

علاوه بر مباحث فرهنگی ،اجتماعی و هنری که در ایران برگر مطرح می‌کنید، چقدر به عنصر سرگرمی سازی برای مخاطب توجه داشتید؟

اولین رسالت واقعی یک فیلم، ایجاد ارتباط با مردم  است و مخاطب بعد از دیدن فیلم باید از آن لذت ببرد و فیلمی که فاقد نکات جذاب برای مخاطب باشد، نمی تواند ارتباط درستی با مخاطب برقرار کند.

نکته مهم در باره سبک فیلمسازی شما از موقعی که فیلمسازی را در دهه شصت در ایران شروع کردید، استفاده درست و بجا از لهجه و دوری از لودگی و ابتذال از لهجه است. این مسأله برای شما چه ویژگی هایی دارد ؟

از شروع دهه شصت و بعد از بازگشتم از آمریکا تلاش کردم استفاده درست و منطقی از لهجه را در فیلمهایم نظیر جاده های سرد، شیر سنگی و در مسیر تندو باد و... داشته باشم و به عنوان یک اصل در فیلمسازی بدان پایبند بودم. اصالتم لری از منطقه جوزان ملایر است و منطقی است که در فیلمم به سراغ استفاده از این لهجه بروم؛ لهجه ای که قدمت دیرینی دارد و به نظرم خیلی مهم وطبیعی  است  که بازیگران در فیلم،  این لهجه را گویش کنند، لهجه ای که  اهمیت آن در اصالتش است و مملو از فرهنگ، فولکلورو بوم این خطه از کشورمان است.

گویش فیلم متعلق به چه جغرافیایی است؟

منطقه ای بین اراک و ملایر که لهجه مردمانش این گونه است.

موسیقی فیلم ایران برگر، متفاوت است؟

موسیقی  فیلم ایران برگر یک موسیقی فراگیر است و شعر انتهای فیلم با صدای شهرام ناظری بر اساس کارهای سیاوش کسرایی است  و البته می‌توانستیم از موسیقی لُری در ساختار فیلم استفاده کنیم، اما ترجیح دادم موسیقی فیلم سمت و سوی دیگری داشته باشد.

آیا ایران برگر یک کمدی سیاسی محسوب می‌شود؟

 طبیعی است که ایران برگرکمدی سیاسی است.

اما داستان عشقی میان دو جوان  دو طایفه درگیر ومتخاصم کار را به سمت کمدی رمانتیک می‌برد؟

اصلاً زیرساخت داستان مربوط به داستان رومئو وژولیت و شوخی با رابطه عاشقانه میان دو شخصیت اصلی آن است. البته یک تراژدی کمدی هم محسوب می‌شود و این بهترین تعریف است؛ زیرا قضیه تراژدی است. با دیدن برخی از موضوعات در فیلم باید گریه کنیم. آیا خود شما با دیدن برخی از ارجاعات فیلم در باره انتخابات، احساسی نمی شوید؟کمدی رمانتیک به عنوان ژانرارزیابی می‌شود، اما کمدی سیاسی ژانر نیست و یک چیزی است  مثل در انتظار گودو.درانتظار گودو، یکی از شخصیتهایی است که به دنبال این است که چرا کفشش به پایش نمی رود و می‌چرخد و استراگون را روبه رویش می‌بیند!. دراین نمایشنامه، تراژدی بسیار مهم است، از این بابت که عمر بشر به فنا می‌رود و منتظر چیزی است که هرگز نخواهد آمد و شخصیت اصلی آنقدردرگیر مسایل جزیی شده که به تلف کردن عمرش مشغول است.

بنابراین می‌توانیم این تلقی را داشته باشیم که ایران برگر جدای ظاهر سنتی آن، فیلم مدرنی است؟

 در ساختار هم فیلم مدرنی است.

به نظر می‌رسد با توجه به پرشخصیت بودن فیلم و صحنه‌های پیچیده  زمان فیلمبرداری ایران برگر از بیشتر فیلمهای ایرانی بیشتر است؟

 من به این نوع فیلمسازی عادت دارم.  فیلمهای قبلی‌ام ازقبیل شیر سنگی ، درمسیر تند باد ودل و دشنه  و یا سریال درمسیر تند باد همگی پر شخصیت بودند.

در کوچه و باغ روستا که شب هنگام دختر و پسر زیر بالکن مشغول صحبت هستند، ناگهان دو ماشین آخرین مدل عبور می‌کند و تضاد بین فضای روستایی و شهری دیده می‌شود؟

تضادهای این نوعی در فیلمها معمولاً مهم هستند. اگر فیلم سایه خیال را در ذهن داشته باشید؛ حمید جبلی درعین حالی که تارزن بود، صحبها در سلاخ خانه کار می‌کرد، این تضادهای شغلی و تفکری هستند  که در ساختار فیلم جذاب به نظر می‌رسند. در جمعهایمان نوعی از حرفها را مطرح می‌کنیم،  اما در درگیر مناسبات زندگی روزمره مان هستیم.  در این جمعها هم محور اصلی بحثهای مالی واقتصادی است و فلانی می‌پرسد مسعود جان، مدل ماشینت چیه، در حالی که ربطی به او و بحث مطرح شده ندارد.

ارزشگذاری آدمها بسته به پول و ثروتشان است؟

  متأسفانه پولدار بودن تبدیل به فضیلت شده است. ما در دوران کودکیمان صمد بهرنگی خوانده بودیم  وعاشق مسایل دیگری بودیم و می‌خواستیم به دریا برسیم و ازاینکه گیوه، پایمان بود، لذت می‌بردیم. آن سالها فضیلت به پول داشتن نبود و دانایی مهم بود. امروز فضیلت در داشته های فیزیکی شما در باره برند ماشین ، کت و شلوارمارکدارو ساعت مچی گران قیمت است. آدمی دیده ام که مدیر کل  اداره ای بود و کت و شلوار با برند معروفی پوشیده بود و روی سر دستش نام این برند دیده می‌شد واین دوست عزیز آن را نکنده بود و من هم با دیدن این وضعیت خنده ام گرفت.خیلی از  اهل قلم و هنر امروز برای گذران زندگی  راننده تاکسی شده اند. متأسفم که این مسایل را بیان می‌کنم، متأسفانه مشکلات تاریخی است که داریم.

آیا در مورد بالکن خانه ماه گل می‌توانیم نشانه شناسی داشته باشیم؟

 بالکنی که ماه گل رویش می‌ایستد ، تنها جایی است که جهانی را روبه روی دختری که درخانه محصور است، باز می‌کند.  والبته این دریچه را پدر می‌بندد.

 

در «ایران برگر»  جاهایی موضوع عاشقانه فیلم گسترش پیدا می‌کند؟

خواستم در باره وضعیت  انتخابات و زندگی جوانها که به جز قبرستان، جایی برای ملاقات ندارند، فیلمی بسازم و سخت بود که فضای فیلم در ابعاد یک شهر بزرگ باشد، بنابراین خلاصه اش کردیم در فضای شید و داستان رومئوو ژولیت را دریک محل ایرانی( شید)  روایت می‌شود و این یک ویژگی مهم برای فیلم است. فضای جغرافیایی فیلم که به زعم شما، سنتی و روستایی  است؛ روستایی به معنای پاستورال ونه به معنای دهاتی و مخاطب این رمئوو وژولیت را در این جغرافیا باور می‌کند و این باور پذیری برای منتقدی که فضای فیلم باورش شده، ممکن است تصور  کند، کمی لهجه حمید گودرزی تهرانی است. من پاسخ می‌دهم، همین که مخاطب، شخصیت سهراب را در فضای فانتری  باور کرده و درگیر لهجه اش شده است؛ این نشان می‌دهد با کلیت نقش درگیر شده و بحث لهجه را مطرح می‌کند  و این شید را که در فیلم به عنوان روستا می‌بینید؛ می‌شود تعمیم داد به یک شهر. مدرسه ای که سقف ندارد، اما بچه هایش تلفن همراه دارند؛ این یعنی یک ناکجا آبادی که  می‌تواند همه جای ایران باشد ودر هر حال ازصد وخورده ای سال قبل متأسفانه با کاستی های معرفتی درون جامعه  با ما وجود داشته و تلاش کرده ایم  به آزادی های مشروع سیاسی برسیم.

منظورتان پروسه ناقص و الکن گذر ازسنت به مدرنیته جامعه ایرانی است؟

 هنوز نتوانسته ایم به این مدرنیته برسیم. دلیلش هم انگلیسی ها نیستند!. دلیلش در درون خود ماست و همیشه از خودمان بر ما حکومت می‌کرده اند و خودمان هم به آنها رأی داده ایم. کار یک جایی اشکال دارد ونخواستیم در ایران برگر اشکال را نشان بدهیم. ما فقط این شرایط را نشان دادیم. قصه‌ای بوده که ذهن من ودکتر کریمی را درگیر خودش کرده بود و نشستیم و آن را نوشتیم.

در ایران برگر سمبلها چه جایگاهی دارند؟

 یک چیزی را به عنوان سمبل نشان می‌دهید و به همه جا تعمیم می‌دهید و شید نقطه خاص جغرافیایی نیست. در این سمبل همه اجزا وجود دارد. مردمی که در واقع باید درگیر مسایل خودشان باشند و یکی از آنها برای اینکه شکم زن و بچه اش را سیر کند، رأی خودش را می‌فروشد و یا دعواهای قدرتی که وجود دارد. همه اینها مفاهیمی است که  به کاستی های معرفتی اشاره دارد. دراین نوع کارها نباید جزیی از سایر جزها پر رنگتر طرح شود و باید همسان باشد. قدرت سنتی و اولگاریشی که امراللهی و فتح اللهی ایجاد کرده اند و قدرت را دربین خودشان تقسیم کرده اند و یا رابطه معلم و مردم درفضای فیلم به صورت مفهومی دیده می‌شود.

ازدواج ماه گل و سهراب خیلی ازاین جنگ قدرتها را از بین می‌برد؟

 بله ، این ازدواج، یک دشمنی و کینه ای را که پایه و اساس درستی ندارد، ازبین می‌برد. بچه سهراب و ماه گل و با والدینش تفاوت دارد  و کس دیگری است که آینده متفاوتی را رقم می‌زند.

آیا ایران برگر را برای دلتان ساختید؟

 برای مردم ساختیم و یا به تعبیری، درد دلهایمان را برای مردم ریختیم توی دایره. برداشت ما از جامعه ای که زندگی می‌کنیم، همینی بود که درایران برگر نشان دادیم و به شکل طنز دیدیمش.

در دوران جوانی ومیانسالی که فیلم می‌ساختید، این قدر اهل طنز و مطایبه نبودید؟

 شرایط کنونی را جوری می‌بینم که از تراژدی گذشته است و به کمدی رسیده است! یا این طور بگویم، هرکاری می‌کنید، نمی شود و دست آخر قضیه را رها می‌کنید و می‌نشینید به کارتان می‌خندید. داستان فیلم اول ازکجا آمد را نمی دانیم  و یا ابتدا مرغ آمد و یا تخم مرغ ، می‌شود آن بحث فلسفی بی معنی. داستانی، ذهنمان را قلقلک می‌داد و آن را نوشتیم. وقتی امروز قضیه را تحلیل می‌کنم  که چرا این داستان به ذهن ما خطور کرد، به این نتیجه رسیدیم که در آن موقع تاریخ معاصر می‌خواندیم. یعنی از زمان مشروطه  آمدیم رأی دادیم و مجلس درست کردیم و از دل آن دیکتاتور بیرون آمد؛ ماجرا خنده دار شد. موقعی که فیلمنامه تمام شد، به اتفاق دکتر کریمی فکر کردیم فیلم را برای سالگرد صدمین سال مشروطه بسازیم؛ زیرا سال امضای مشروطه 1284 هجری شمسی بود

در هر حال اگر من یک نقاش بودم، یک تابلو می‌کشیدم و اگر کاریکاتوریست بودم، کاریکاتور می‌کشیدم. من فیلمساز بودم و فیلم ساختم. بنابراین قصه ایران برگر از این دغدغه هایم شروع شد. همان طوری که عنوان کردم به رغم میل باطنی نتوانستم در صدمین سال مشروطه، ایران برگر را بسازم و مقدمات مرحله دوم سریال در چشم باد آغاز شد و مجبور شدیم پروانه ساخت ایران برگر را کنار بگذاریم. آن دوران مصادف شد با دوران مدیریت مهندس ضرغامی و تأکید داشت که حتماً باید تکلیف ادامه در چشم باد، خیلی سریع مشخص شود. بعد از اتمام ساخت در چشم باد بازهم موانعی به وجود می‌آمد که ساخت ایران برگر به تعویق می‌افتاد. اردیبهشت 93 بود که دوباه پروانه ساخت درچشم باد را تمدید کردیم.

اگر سال 84 ایران برگر را می‌ساختید، فیلم همین طوری بود ؟

نه، طبیعی بود که جور دیگری می‌ساختمش. من برای ساخت فیلم در سال قبل فیلمنامه را مورد بازنویسی جدی قرار دادم و از مسایل و رخدادهای روز جامعه در فیلم استفاده کردیم. اگر فیلم را با همان فیلمنامه کار می‌کردم، فیلم کهنه ای به نظر می‌رسید.

آیا فیلم ایران برگری که ساخته اید تاریخ مصرف دارد؟

نه، فیلم حرفی را مطرح می‌کند که همیشگی و جهان شمول است.همین الان می‌شود فیلم ایران برگر را در تگزاس هم ساخت.

آیا نسخه سال 84 فیلم تاریخ مصرف داشت؟

نه، برای آن دوران بسیار مناسب و به روز بود. واقعیت این است که جوهر فیلمنامه تغییر پیدا نکرد، بلکه صورت قضیه تغییر پیدا کرد. مغز همان مغز گردو بود و پوسته اش چیز دیگری شد.

این پوسته چگونه تغییر پیدا کرد؟

در دهه نود فناوری روند روبه رشدی پیدا کرد و مناسبات رایج دستخوش تغییرات زیادی شد و به سوی مدرنیته با شتاب پیش می‌رویم. اگر فیلم در سال 84 ساخته می‌شد، بحث رکن چهارم آزادی، مطبوعات آزاد در میان بود، اما در آن دوران این فضای نت به وجود نیامده بود. در شید آن موقع در فیلمنامه نماینده مطبوعات آزاد را داشتیم. موقعی که قرار است فیلم در سال 93 ساخته شود. رکن چهارم دموکراسی که در واقع ابزار نظارتی است، دچار تغییراتی شده است. رسانه، الان وایبری است که شما به عنوان کاربر در آن ورود پیدا می‌کنید و با گروه‌های متعددی مواجه می‌شوید. نت ، فیس بوک،  اینستا گرام، اسکایپ و غیره همه این چیزها آمده است. این فضای نت در خدمت فضای اولگارشی قرار می‌گیرد و فتح اللهی از یک سو و امراللهی ها از سوی دیگرفعالیت می‌کنند. آقای مدیر دوباره در خانه اش نشسته وخلوت خودش را دارد. جوانها باید بیایند در خانه اش و خودش پا پیش بگذارد، در صورتی که ابزارهای فناوری دست دو گروه امراللهی و فتح اللهی است. 

******

بیوگرافی

 

نام و نام خانوادگی : مسعود جعفری جوزانی

تاریخ تولد: هجدهم آذر ماه سال 1327

 محل تولد : ملاير

 شرح حال: مسعود جعفري جوزاني،   داراي مدرك كارشناسي ارشد فيلمسازي از دانشگاه ايالتي سان فرانسيسكو است. وي فعاليت سينمايي را با كارگرداني فيلمهاي كوتاه آغاز كرد. از ديگر فعاليتهاي وي مي‌توان به مجوز تدريس مادام العمر در دانشگاه ايالتي سان فرانسيسكو، تدريس در دانشگاه هاي كشور و مديريت مؤسسه «جوزان فيلم» اشاره كرد.

كارگردان  : 

۱ -  ايران برگر (۱۳۹۳)

۲ -  بلوغ (۱۳۷۷)

۳ -  دل و دشنه (۱۳۷۳)

۴ -  يك مرد، يك خرس (۱۳۷۱)

۵ -  در مسير تندباد (۱۳۶۷)

۶ -  شير سنگي (۱۳۶۵)

۷ -  جاده هاي سرد (۱۳۶۴)

مشاور هنري  : (۱)مورد

۱ -  شهر موش ها (۱۳۶۴)

 نويسنده  : 

۱ -  ايران برگر (۱۳۹۳)

۲ -  چشمهايش (۱۳۷۸)

۳ -  بلوغ (۱۳۷۷)

۴ -  دل و دشنه (۱۳۷۳)

۵ -  يك مرد يك خرس (۱۳۷۱)

۶ -  سايه خيال (۱۳۶۹)

۷ -  در مسير تندباد (۱۳۶۷)

۸ -  شير سنگي (۱۳۶۵)

 طرح اوليه داستان: 

۱ -  بشير (۱۳۷۳)

بازنويسي فيلمنامه  : 

۱ -  حكايت عاشقي (۱۳۹۳)

تهيه كننده  : 

۱ -  حكايت عاشقي (۱۳۹۳)

۲ -  خط ويژه (۱۳۹۲)

۳ -  همخانه (۱۳۸۶)

۴ -  غروب شد بيا (۱۳۸۳)

۵ -  بلوغ (۱۳۷۷)

۶ -  دل و دشنه (۱۳۷۳)

۷ -  يك مرد، يك خرس (۱۳۷۱)

۸ -  ناصرالدين شاه، آكتور سينما (۱۳۷۰)

۹ -  سايه خيال (۱۳۶۹)

۱۰ -  شير سنگي (۱۳۶۵)

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.