سال ها را می شمارم. ماه ها را می شمارم. سال هاست روزها را ، تندتند می شمارم......

می ترسم "جمعه ي موعود"را گم کنم!

سال ها را می شمارم.

ماه ها را می شمارم.

سال هاست روزها را ، تندتند می شمارم.

گاهی چه قدرتند می رسند، گاهی هم انگار، سال هاست که روزهای هفته را می شمارم، تا به جمعه برسم، تابه توبرسم.

اماتوبازهم نیامده ای...

نمی دانم چند روز، چند ماه ، چند سال دیگر بايد بشمرم، تا تو بیایی.

اصلا نمی دانم این شمارش به عمرمن قد می دهد، یا من تمام می شوم و تو نمی آیی.

چند تقویم را باید بایگانی کنم، تا نوبت تقویمی برسد که قراراست مژده ي آمدنت را دریکی ازجمعه هایش فریاد کند؟

به ساعت نگاه می کنم.همه ي اعداد صفرشد و یک روزدیگر آغازشده. روزی که مرا به جمعه نزدیک تر مي کند.

کسی چه می داند؟ شاید وعده ي تو همین هفته باشد؟! نمی دانم.

اما باز این تکرار را شروع می کنم. سال هاست ماه ها را خط می زنم و روزها را می شمارم، تا به توبرسم.

تقویم جلوی رویم را ورق می زنم. مگرمی شود؟ همه ی روزها جمعه است!هفت روزهفته جمعه است!

می ترسم ازبین این 365جمعه ، "جمعه ي موعود"را گم کنم!

تقویم را می بندم وازخواب می پرم.

آه... چه رویایی بود.... رویای جمعه های شمرده نشده... جمعه های خط نخورده... جمعه های بی تو...

جمعه های دل تنگی های همیشگی من...

بچه که بودم، وقتی می گفتند:غروب جمعه ها چه قدر دلگیر است! همیشه به دنبال اتفاقی بودم، تا این دل تنگی غروب های جمعه را دلیل باشد!

وحال می فهمم که چرا ازهمان آغازجهان او درخلقت غروب های جمعه اش تورا کم گذاشت تا همیشه جمعه ها چیزی کم داشته باشد، وقتی تو نیستی!

پس: بیا... بیا که جمعه ها کامل شوند... بیا که غروب هایش دیگردل گیرنباشند...

بیا که می ترسم جمعه بیاید وتو بیایی و آن وقت ديگر من نباشم تا روی صفحه ي تقویم جمعه ي  آن روز، آرام بنویسم: "دوستت دارم"...

راحله ندافی مقدم

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.