از جذب نیرو و فعالیت در افغانستان صرف نظر کند. هر چند لحن نامه تا حدی ملایم است، ولی آنچه در پشت پرده بین طالبان و داعش میگذرد، خالی از خشونت نیست.
گزارشهایی از درگیری میان نیروهای هوادار داعش و نیروهای وفادار به ملامحمد عمر، رهبر طالبان افغانستان انتشار یافته است. بنابراین به درستی روشن نیست که لحن ملایم نامه طالبان به رهبران داعش کارساز خواهد بود و از دامنه تنش بین دو گروه رادیکال و مدعی بازسازی قدرت اسلامی خواهد کاست یا نه؟
دلایل احتمالی را باید در دیدگاههای دو طرف دید. بدین معنا که هر چند هر دو گروه رادیکال اسلامی، هدف نهایی خود را احیای حکومت اسلامی مطابق با برداشتهای خود از اسلام میدانند، ولی در چگونگی دستیابی به این هدف و راه های آن وحدت نظر ندارند.
در واقع طالبان خواهان استقرار حکومت اسلامی یا امارات اسلامی خود در افغانستان هستند و مأموریت خود را محدودتر کردهاند، این در حالی است که داعش به دنبال احیای خلافت اسلامی در درجه اول در کشورهای اسلامی و در مراحل بعدی در کل جهان است.
از این رو میتوان گفت، طالبان، تفکری محلی و داعش نوعی جهانبینی جهان وطنی دارند. گذشته از این، طالبان و داعش به لحاظ پیروی از مکاتب فکری و فقهی نیز اختلاف نظر دارند. طالبان از مکتب فکری سلفی دیوبندی پیروی میکنند که مکتبی شبه قارهای است که از درون مذهب حنفی، از مذهب چهارگانه اهل سنت، نشأت گرفته است و داعش از مکتب سلفی جهادی پیروی میکند که خاستگاه آن خاورمیانه است و بیشتر از مکتب فکری و فقهی حنبلی تأثیر پذیرفته است . این دو مکتب فکری اهل سنت هر چند که در ضرورت امر جهاد وحدت نظر دارند، ولی در ارتباط با برخی دیگر از معضلات در یک جهت قرار نمیگیرند. همین تفاوتهاست که میتواند نگاه محلی طالبان و نگاه جهان وطنی داعش را توضیح دهد.
اما جدا از نگاههای متفاوت داعش و طالبان، بحث قدرت و نفوذ در افغانستان عامل اصلی بروز شکاف بین این دو جریان رادیکال و مکتبی است. طالبان به طور جدی نگران آن هستند که با توجه به امکانات مالی بالای در اختیار و راهبرد خشونت که در بالاترین حد ممکن به وسیله داعش اتخاذ میشود، این گروه تلاش کند بخشهای رادیکالتر طالبان را به خود جلب کند، اتفاقی که تا حدی افتاده است و کسانی که پرچم داعش را در افغانستان و پاکستان به دست گرفته اند، پیش از این، از فرماندهان و نیروهای مؤثر طالبان بودهاند که از این گروه جدا و به داعش پیوستهاند.
در عین حال بروز شکاف بین طالبان و داعش از زاویه پیامدهای احتمالی آن نیز قابل تأمل به نظر میرسد. این شکاف میتواند دو پیامد تا حدی متضاد داشته باشد.
1- جذب گسترده اعضا و فرماندهان طالبان و تضعیف این گروه
2- تقویت گرایش طالبان به مذاکره و صلح با دولت افغانستان
این دو پیامد احتمالی تا حد زیادی به هم پیوسته هستند. بدین معنا که هر چه طالبان بیشتری جذب داعش شوند، گروه طالبان تضعیف خواهد شد و هر چه طالبان ضعیفتر شود، مجبور به مصالحه با دولت مرکزی خواهد شد. اینکه در نامه طالبان به داعش تأکید شدهاست که در افغانستان ظرفیت حضور دو نیروی طالبان و داعش وجود ندارد و چنین حضوری میتواند جبهه اسلامی را تضعیف کند، بی ارتباط با این واقعیت نیست. اما در این باره که داعش پاسخ مساعد و مورد نظر رهبری شورای کویته طالبان را بدهد، جای شک فراوان است. داعش در نگاه آخرالزمانی خود افغانستان را بخشی از خراسان بزرگ میداند که قرار است قیام اسلامی از آنجا آغاز و تا فتح مکه و مدینه و در نهایت کل دنیای اسلام و جهان ادامه یابد. راهبرد مبارزاتی طراحی شده داعش که جهان را به سه حلقه جغرافیایی شامل حلقه داخلی عراق و سوریه، حلقه نزدیک شامل خاورمیانه و شمال آفریقا و سرزمینهای دور شامل اروپا، آمریکا و شرق آسیا تقسیم کرده و برای هرکدام راهبرد جنگی خاصی را طراحی کرده، مؤید آن است که در نگاه داعش، طالبان در افغانستان جایگاهی ندارند و مانع تحقق اهداف داعش در یک بخش اصلی و مهم دنیای اسلام به حساب میآیند.
نظر شما