پس از تغییر مدیریت در بنیاد شعر و ادبیات داستانی، بسیاری از سیاستها و اهداف این مرکز فرهنگی تغییر کرد و رصد و ارزیابی عملکرد مدیریت جدید نیازمند زمان کافی بود و یک شبه نمیشد، مدیریت جدید را به بوته نقد سپرد.با گذشت زمان مشخص شد که سیاستها و بر نامههای آقای قزلی و معاونان ایشان آقایان ابراهیم زاهدی مطلق و جواد محقق کارساز بوده و باعث شده تا به دور از تحولات بنیادینی که غالب مراکز فرهنگی پس از تغییر مدیریت دچارش میشوند، بسیاری از نواقص موجود بر طرف شود.قابل ذکر است، بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان در گذشته طبق نظر مدیر پیشین بیشتر در نقش یک ناشر ظهور کرد؛ بیرون آمدن انتشارات عصر داستان از دل بنیاد عملاً نقش محوری مرکز را در ایجاد جریانهای بزرگ ادبی در کشور،حمایت بنیادین از نویسندگان و ایجاد شرایط مناسب برای ارتقای سطح کیفی آثار داستانی(در آن زمان بنیاد فقط مختص ادبیات داستانی بود. با روی کار آمدن دولت جدید بخش شعر نیز به زیر مجموعه بنیاد اضافه شد) خنثی کرد. در آن زمان همچنین بنیاد اقدام به چاپ دو نشریه برای گروه سنی بزرگسال و نوجوان ( نشریه داستان بزرگسال بسیار ضعیف و کممایه بود) کرد. در این راستا بنیاد متحمل هزینههای سنگینی شد که براستی ضرورتی نداشت. بسیاری از کتابهای منتشر شده در انبارها خاک خورد و دو مجله چاپ شده بدرستی توزیع نشد و بایگانی و احتمالاً خمیر شد.خوشبختانه در مدیریت آقای قزلی جلوی تمامی اشتباههای گذشته گرفته شد. در واقع مدیریت جدید در یک حرکت اصولی و منطقی و به دور از تمامی جار وجنجالهای رایج در سایر مراکز و نهادهای دولتی هنگام تغییر مدیران بنیاد را وارد مسیری منطقی و مشخص قرار داد.مسیری که حداقل از صرف هزینههای کلان و بی قاعده جلوگیری کرد.هر چند که توقع میرود بنیاد هنوز به رسالت کاری خود دست نیافته و امید است، پس از کسب بودجه لازم از وزارت ارشاد به اهداف کلان و بزرگتری دست یازد. براین اساس در ارزیابی بنیاد میتوان مدعی بود که بنیاد تاکنون توانسته از گردابی که پیش از این با آن دست و پنجه نرم میکرده رهایی یابد و بعد از این میبایست به برنامههای کلان خود نزدیک شود.
توجه به این مسأله ضروری است که بنیاد از همان ابتدا باید به وزارت ارشاد در توسعه ادبیات امروز کشور کمک کند. پرداختن به مسأله نشر، ناخواسته رمق و انرژی بنیاد را میگیرد و او را از انجام کارهای مهمتر در این حوزه دور میکند. فعالیت پیشین بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان که با محوریتِ نشرِ آثار داستانی انجام میشده است،عملاً باعث شد تا نوعی رقابت کاذب با ناشرانی که توان مالی چندانی ندارند به وجود بیاید. این در حالی است که بنیاد، باید پلی باشد بین نویسندهای که صاحب اثر است با ناشر، تا منافع دو طرف را از رهگذار ارتباط این دو تأمین کند نه این که با راه اندازی انتشارات، به منافع خود بیندیشد.
نویسنده نباید با ارگانِ دولتی در ارتباط باشد؛ آن هم به واسطه نشر اثرش. سر و کار نویسنده با ناشر است. این که بنیاد، به عنوان یک ارگان دولتی که در ذیل فعالیتهای دیگر مراکز دولتی در حوزه ادبیات، به نشر هم بپردازد، میتواند باعث سرگشتگی نویسنده شود. نویسنده به عنوان خالق اثر، نباید در هزارتوی رفتار بوروکراتیک و سازمانیِ اداراتِ دولتی گیر کند. در واقع بنیاد باید از نویسندگان و شاعران حمایت اصولی و همه جانبه کند و این کار میسر نمیشود، مگر آنکه معاونت محترم فرهنگی ارشاد خواستار احیای مجدد بنیاد باشد، آن هم نه در نقش یک ناشر ظاهر شود، بلکه درجایگاه یک نهاد جریان ساز در عرصه ادبیات قرار بگیرد.
نظر شما