دکتر سیدابوالقاسم حسینی(ژرفا) - انسان در مسير سلوک و دويدن، از بسياري جاها و چيزها و آدم‌ها بايد عبور کند.  ...

همۀ دردهای بیماری «عیب‌جویی»

اگر قرار باشد، هرلحظه بايستد و به رنگي، بويي، نشاني، حرفي و کاري‎که خوشش نمي‌آيد، بينديشد و ناسزايي بگويد يا ايرادي بگيرد، از قدم‌زدن بازمي‌ماند، چه رسد به دويدن! زندگي فرصت بسيار محدودي است که به ما داده‌اند تا بدويم و به هدف برسيم. اين توقف‌ها، نق‌زدن‌ها و ايراد گرفتن‌ها، کم‌ترين زيانش اين است که نمي‌گذارد بدويم. و اين، خود، زياني عظيم و خسراني بزرگ است.

در جامعه‌اي‌که افراد به عيب‌جويي و نق‌زدن عادت کنند، فقط چندنفر مي‌دوند و بقيه همچون شاهداني‌که کنار خيابان ايستاده‌اند، به تماشاي آن‌ها مشغول مي‌شوند. پس از چندي، اين دوندگان هم به آن شاهدان ايستا مي‌پيوندند. جامعۀ بستۀ ايستا، زود خسته مي‌شود. همه فقط شاهدند تا مچ اين‌و‌آن را بگيرند و روز تا شبِ خود را به همان «بازي» سرگرم شوند.

عيب‌جويي آفتي است که وقتي به جان درخت جامعه مي‌افتد، همۀ شاخ و برگ‌هايش را درگير و بيمار مي‌کند، يکي را زودتر و يکي را ديرتر. همۀ افراد جامعه از يک درخت و يک پيکرند و هنگامي‌که آفت به جان آن درخت بيفتد، دامن همه را مي‌گيرد؛ درست مثل شعله‌اي‌که اگر تنها به يک شاخۀ کوچک درختي بگيرد، همۀ آن را با همۀ ستبری و بلندی‌اش مي‌سوزاند و خاکستر مي‌کند. بيماريِ جانسوز نق‌زدن و عيب‌گرفتن، همان شعله است، همان آفت است، با همان پيامدها!

رستگاران کساني هستند که پيش و بيش از آنکه به راه‌رفتنِ ديگران خيره شوند و از «قدم» و «اقدام» آن‌ها انتقاد کنند، به گام‌برداشتن خودشان بينديشند و بکوشند تا از دويدن، عقب نيفتند. عيب‌جويي، خود به خود، بدبيني و بدگويي را به‌دنبال دارد. کسي‌که هدفش عيب جستن از ديگران است،‌خواهي نخواهي، فقط از شيوه و رسم و راه ديگران و بعد هم از خودشان بد مي‌گويد. زبانش به بدي مي‌چرخد. چشمش به بد ديدن عادت مي‌کند. ذهنش به منفي‌بافتن خو مي‌گيرد. اين‌مرض، از آن امراضي است که درمانش فقط مرگ است. اين‌جامعه مي‌ميرد، با مرگي خفت‌بار! خداي حکيم مهربان براي چنين‌کساني «واي» و بيم نازل کرده است:

«وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ؛ وای بر هر بدگوی عیبجو!» (هُمزه: 1).

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.