گروه عشقستان/ فرحروز صداقت -  سخن نخست / راهبردگروهک‌تروریستی منافقین پس‌از تصرف مهران، انجام عملیاتی بزرگ و سرنوشت‌ساز در ۳۱/۶/۱۳۶۷ بود، ...

 نقش لشکر۵۵ ویژه شهدا در عملیات «مرصاد» ثبت شود

 اما پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، رهبران گروهک تروریستی را دچار حیرت کرد. در چنین شرایطی رهبری منافقین، عملیات «فروغ جاویدان» را زودتر از زمان مقرر، با هدف براندازی نظام و فتح تهران آغاز کرد.

در این زمان یگانهای سپاه پاسداران برای مقابله با حملات گسترده ارتش عراق در جنوب و تهاجم مجدد بعثی‌ها به خرمشهر و اهواز در مناطق جنوب مستقر بودند و این موضوع ضریب موفقیت منافقین را افزایش می‌داد. از این رو این سازمان در چهارم مرداد 67 از سمت غرب با پشتیبانی نیروی هوایی و توپخانه نیروهای عراقی به ایران حمله کرد.

با اعلام خبر حمله منافقین، به سبب ماهیت سازمان و نفرت عمومی مردم از آنان، نیروهای داوطلب سراسر کشور- بویژه نیروهای بومی- بدون سلاح خود را به اطراف گردنه چهارزبر رسانده و مایل بودند بدون سلاح به جنگ منافقین بروند.

در این رودر رویی پیروزمندانه که «عملیات مرصاد» نامیده شد؛ رزمندگان خراسانی لشکر 55 ویژه شهدا سهم بسزایی داشتند.

سید مجید ایافت - جانشین فرماندهی قرارگاه ثامن‌الائمه(ع) نیروی زمینی سپاه پاسداران در منطقه شمال شرق کشور از رزمندگان خراسانی است که در عملیات مرصاد حضور داشته است. با او قرار مصاحبه می‌گذاریم تا خاطرات خود را از عملیات مرصاد روایت کند؛ اما آقای ایافت در حرف آخر خود یک خواسته برای ثبت یک رخداد مستند در عملیات مرصاد دارد که حرف نخست ما در این گفت و گو می‌شود تا همراه با انعکاس روایتهای مستند ایشان، تقاضای ضبط و ثبت نقش لشکر 55 ویژه شهدا - خراسان در عملیات مرصاد را از همه پژوهشگاه‌های دفاع مقدس داشته باشیم.

در ادامه، گفت و گوی ما را با سید مجید ایافت می‌خوانید.

*****

 

 خبر رسید، چه نشستید!

سید مجید ایافت- مسؤول وقت اطلاعات عملیات لشکر 55 ویژه شهدا- در پاسخ به این پرسش که وقتی خبر رسید منافقین حمله کردند شما کجا بودید، می‌گوید: در تیرماه سال 1367هنگامی که قطعنامه 598 از سوی ایران به شکل یکجانبه پذیرفته شد، یگان لشکر 55 ویژه شهدا مستقر در آذربایجان غربی- مهاباد در وضعیت پدافند یا «نه جنگ نه صلح» قرار داشت. به همین سبب ما و شماری دیگر از همکاران پاسدار تصمیم گرفتیم خانواده هایمان را که در این سالها در منطقه جنگی حضور داشتند و از دیدن این همه مواهب زیبای کردستان و مهاباد محروم بودند به گردش ببریم.

بنابراین روز سوم مرداد خانواده‌هایمان را از ارومیه به مهاباد آوردیم و برای تفریح کنار سد مهاباد بردیم که تا یگان 15 کیلومتر فاصله داشت.

بچه‌ها سوار قایق تفریحی شدند و ما هم نشسته بودیم و از خنده و سر و صدای آنها لذت می‌بردیم که خبر رسید چه نشستید که عراق از منطقه قصرشیرین حمله کرده و اسلام آباد غرب را هم گرفته است.

ما باورمان نشد که عراق صد کیلومتر را در چند ساعت تا اسلام آباد غرب آمده باشد. پس بی‌درنگ بساط تفریح خانواده را برچیدیم؛ آنها را به ارومیه فرستادیم و خودمان هم به قرارگاه برگشتیم.

وی که انگار هنوز هم به قول خودش در موقعیت جنگ و صلح قرار دارد، در ادامه می‌گوید: با اینکه در حال پدافند بودیم، اما ساز و کار لازم را در قرارگاه نداشتیم، سه گردان احتیاط داشتیم که بیشترشان نیروهای مردمی و سرباز بودند.

بچه‌ها را آماده کردیم تا راهی کرمانشاه شویم. وسیله نقلیه آن قدر کم داشتیم که مجبور شدیم گردانها را به کنار جاده ببریم. جلوی پادگان اتوبوسها و مینی‌بوسهایی را که در جاده مهاباد به ارومیه می‌رفتند نگه داشتیم، مسافران را پیاده کردیم و رزمندگان را سوار وسایل نقلیه عمومی و بین راهی کردیم تا خود را به قرارگاه نجف 2 - سپاه هشتم خراسان که در چهارزبر در 35کیلومتری کرمانشاه بود، برسانیم. شب یکسره در راه بودیم و صبح چهارم مرداد به نزدیکی کرمانشاه رسیدیم.

 

 چهار زبر- قرارگاه شهید شهبازی

ایافت، داستانهای زیادی از جنایتهای وحشیانه منافقین و مقاومتهای مردمی و عشایر محلی و آنچه در کرمانشاه دیده که برای ما تعریف می‌کند و می‌گوید: مقصد ما چهارزبر و قرارگاه شهید شهبازی بود.

در چهارزبر فهمیدیم منافقین از روز سوم مرداد با پشتیبانی صدام از مرز عبور کرده‌اند و از سر پل ذهاب و گردنه پاطاق هم گذشته‌اند و پس از یک درگیری جزئی با نیروهای مردمی در کرندغرب از اسلام آباد غرب هم گذشته‌اند و به حسن آباد رسیده‌اند. شب در حسن آباد مانده‌اند وصبح روز چهارم مرداد عملیات خود را ادامه داده از دشت حسن آباد که بین گردنه حسن‌آباد و گردنه چهارزبر قراردارد گذشته و اکنون در نزدیکی چهارزبر هستند.

 

 جنگ در چهارزبر

ما در چنین موقعیتی به چهارزبر رسیدیم. جهنمی بود. آتش از زمین و آسمان می‌ریخت و ما از کنار بمبهای عمل نکرده و حفره‌های بزرگی که در اثر بمباران ایجاد شده بود از مناطق کوهستانی صعب‌العبور گذشتیم و به قرارگاه «نجف 2» رسیدیم که قرارگاه مقدم سپاه هشتم ثامن‌الائمه(ع) بود و همه آن قرارگاه را به نام موقعیت شهید شهبازی می‌شناختند.

این قرارگاه عقبه بود و از مواضع استحکامی برخوردار نبود و فقط امکانات تدارکات در آن وجود داشت. فرمانده این قرارگاه شهید شوشتری بود.

وارد قرارگاه که شدیم با سردار منصوری و مسؤولان لشکر 55 ویژه شهدا خدمت سردار شوشتری در فرماندهی قرارگاه رفتیم.

بی‌درنگ نقشه پهن شد و همه دورش جمع شدند تا آخرین وضعیت بررسی شود. شهید شوشتری برنامه را توضیح می‌داد که هواپیماهای عراقی قرارگاه را بمباران کردند. از طرفی، منافقین از ارتفاعات سمت راست و چپ، قرارگاه را که در دامنه سمت چپ گردنه چهارزبربود زیر آتش گرفته بودند.

اما نیروهای ما در گردنه چهارزبر که دورتا دور جاده را در محاصره داشتند، آنها را به هلاکت رساندند. پس از آن قرار شد یک فروند بالگرد بیاید و شهید شوشتری فرمانده لشکر را برای شناسایی منطقه ببرد تا شب عملیات اجرا کنیم.

 

 من قطع نخاع شدم!

شهید شوشتری و سردار منصوری و شماری دیگر از فرماندهان در سوله بودند و من و شماری دیگر از همرزمان جلو در سوله ایستاده بودیم و منتظر نتیجه بودیم که درهمین لحظه یک گروه از هواپیماهای عراقی آمدند و ناگهان شیرجه زدند و قرارگاه شهید شهبازی را بمباران کردند، این هواپیماها از پشت سر خود فلاشر می‌ریختند که مورد اصابت موشکهای ما قرار نگیرند، آن قدر نزدیک بودند که من خلبان عراقی را دیدم. از این صحنه حیرت زده بودم که حتی بمبی را که به طرف ما می‌آمد؛ می‌دیدم و از جای خود تکان نمی خوردم، اما چون منطقه در ارتفاع بود شانس با ما یارشد و بمب به دره عمیقی افتاد. انفجار بمب تخته سنگها را از هم شکافت و پرتاب کرد؛ یکی از تخته سنگها آمد و یک راست به کمر من خورد و مرا پرتاب کرد داخل سوله روی نقشه ای که جلوی فرماندهان پهن بود.

آقای شوشتری گفت:«چی شد مجید!» آقای منصوری دوید به طرف من. حس می‌کردم پاهایم فلج شده. یک لحظه تصور کردم قطع نخاع شده‌ام و...

سردار شهید علی دشتی مسؤول بهداری مرا با آمبولانس به بیمارستان رزمی کرمانشاه رساند و گفتند آسیب جدی ندیده‌ای و فقط ضرب دیدگی است. بچه‌ها مرا در آمبولانس انداختند و یکراست به قرارگاه برگشتیم.

در همین چند ساعتی که ما نبودیم سردار شوشتری و همراهانش شناسایی هوایی را انجام داده و طرح عملیات هم ریخته بودند و آماده عملیات بودند. آنها رفتند و من زخمی و درمانده با حسرت در نقطه رهایی جا ماندم!

عصر چهارشنبه که هوا گرگ و میش شد نیروهایمان را به سمت راست منطقه چهارزبر رها کردیم. ماموریت لشکر ویژه شهدا تصرف ارتفاعاتی بود که در دست منافقین بود.

 از دو طرف گردنه چهارزبر نیروها حرکت کردند و شبانه طی درگیری شدید با منافقین، ارتفاعات چهارزبر را تصرف و تلفات شدیدی هم به ضد انقلاب وارد کردند. ماموریت سمت راست این عملیات بر عهده لشکر55 ویژه شهدا به فرماندهی سردار «میرزا پور» بود.

از طرف دیگر نیروهایی هم که از جنوب آمده بودند از اسلام آباد منافقین را قیچی کرده بودند و آنها در عقب نشینی به نیروهای ما بر خوردند. بدین ترتیب منافقین بین سه راهی اسلام آباد و گردنه چهارزبر گیر افتادند. شب هم که ما گردنه چهارزبر را از اینها گرفته بودیم، بنابراین در دام افتادند و در این موقعیت بود که فهمیدند حتی خواب کرمانشاه را هم نمی توانند ببینند چه برسد به خوابهای بزرگ سخنرانی مسعود رجوی در 5 مرداد- میدان آزادی تهران !

 

 سخن آخر

سخن آخر جانشین فرماندهی قرارگاه ثامن‌الائمه(ع) نیروی زمینی سپاه پاسداران در منطقه شمال شرق را در آغاز بیان کردیم، اما او با حرف آخردیگری می‌گوید: تکریم و تأیید حضرت امام (ره) از سردار شوشتری پس از عملیات مرصاد، از نقش اصلی و بازدارنده بچه‌های قرارگاه سپاه هشتم خراسان نجف 2 حکایت دارد چنانچه آن قدر قوی و مستند بود که وقتی شهید شوشتری نتیجه عملیات را به امام گزارش داد که چگونه حرکت منافقین به سمت کرمانشاه را متوقف کردند؛ امام(ره) فرمودند: در این دنیا که من نمی‌توانم اجر و پاداشی مقرر کنم، اما به شما قول می‌دهم در آن دنیا شفاعتتان کنم. این برای شهید شوشتری که فرمانده بود کافی است، هر چند این مستند قابل انکارنیز در تاریخ مرصاد ثبت نیست!

اما از رزمندگان لشکر 55 ویژه شهدا در مستندات عملیات مرصاد حتی نام هم برده نشده است، در حالی که نقش بازدارنده و مهمی ایفا کردند.

گفتنی است، در مستندات ثبت شده از عملیات مرصاد، لشکر 3 پاسداران به جای لشکر 55 ویژه شهدا نام برده شده است که هیچ ربطی به موقعیت ما نداشت و آنها از محور دیگری وارد شده بودند.

 

 خوانندگان محترم می توانند دیدگاه خود را درباره این مطلب به شماره 3000737276 عشقستان پیامک کنند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.