آيا همه مورخان توانستهاند با رعايت انصاف و رعايت اصل بيطرفي تاريخ را به ديگران عرضه كنند؟ پاسخ نصرا... حدادي، مورخ و نويسنده كشورمان به اين پرسش منفي است.او نگاه تند و منتقدانه تري به اين مسأله دارد.گفتوگوي ما را با ايشان بخوانيد:
يك ضربالمثل ايتاليايي ميگويد، هر مترجمي خائن است زيرا هيچ مترجمي نميتواند عين بيان شخص را به زبان ديگري با همان خصوصيات منتقل كند. بعضي ميگويند، اين اصطلاح در مورد مورخ با ابعاد گستردهتري قابل تسري است، يعني مورخ نميتواند حوادث و رويدادها را بدون كم و كاست به آيندگان منتقل كند، در حاليكه از تاريخ چنين انتظاري است. شما با اين مورد موافقيد؟
- اين مسأله نميتواند چندان صحيح باشد، براي اينكه گستره زبان و پديد آمدن لغات جديد ميتواند گوياي اين مطلب باشد، البته در اين مسأله ترديدي نيست كه هر كشور و منطقهاي ادبيات خاص خود را دارد. مثلاً در ايران مطمئناً عزيزان آذري، حيدرباباي استاد شهريار را بهتر ميتوانند درك كنند، و يا مردم گيلان اشعار گيلكي مرحوم شيون فومني را بهتر ميتوانند درك كنند، چون در آن حال و هوا زندگي كردهاند .
پس ضعف تاريخ ما در كجاست؟
- ببينيد، تاريخ در كشور ما دو ضعف اساسي دارد ؛ نخست آنكه عمده تاريخ ما را خارجيها نوشتهاند و ديگر اينكه بخش مهمي از آن را درباريها نوشتهاند وآفت سوم اين است كه متأسفانه تمامي كساني كه سركار بودهاند، ميگويند پيشينيان ما خائن بودهاند و بعديها نيز بيعرضهاند. در حالي كه هر كسي كه بر سر كار ميآيد، حداقل براي حفظ خودش هم كه شده كارهايي را انجام ميدهد كه بخشي از آن ميتواند عام المنفعه باشد. شما هيچ حكومتي را نميتوانيد پيدا كنيد كه تمام آن خيانت بوده و سرجاي خود باقي مانده باشد. چنين چيزي محال است؛ البته اين مسأله نسبي است. مثلاً در مورد برخي افراد ميتوان به ضرس قاطع بر خيانت آنها تأكيد كرد. در مورد ميرزا آقاخان نوري شكي وجود ندارد كه او خيانت پيشه و سرسپرده بوده است.در مورد پيشه وري نيز اينگونه بوده است، اما در مورد فردي مثل احمد قوام هر چه بخواهيم در مورد او بگوييم قبل از سال 1324 و پس از آن شايد مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود . آنچه او در ملاقات با استالين در مسكو انجام ميدهد، نشانگر رجل فهميده سياسي براي نجات ايران است كه سرانجام باعث تخليه ايران از قواي نظامي روسيه ميشود. استالين ابتدا او را نميپذيرد و بعد كه راضي ميشود، آمدن او را مشروط به تنها آمدنش ميكند، در عين حال قوام ميگويد من با هيأتي ميآيم. او ده روز در مسكو ميماند تا اينكه استالين وي را ميپذيرد. وقتي ملاقات انجام ميشود، استالين پشت به او ميكند و جعبه سيگار خود را در ميآورد. آنجاست كه قوام جاسيگاري و سيگار خود را جلوي استالين كه فاتح جنگ است و دنيا را فتح كرده در ميآورد.قوام با زبان ديپلماسي خود باعث ميشود، ايران تخليه شود. يا در مورد مرحوم محمد علي فروغي موضوعاتي مطرح ميشود، اينكه وي فراماسون بوده است. خيلي از چيزهايي كه در مورد وي ميگويند صحت ندارد و متأسفانه اين شجاعت در نزد بسياري كه اهل تاريخ هستند وجود ندارد كه به خدمات وي اشاره كنند. اما من معتقدم اگر وي شهريور 1320 مثلاً به دليل بيماري و خانه نشيني نخست وزيري را قبول نميكرد، كشور را تكه تكه ميكردند. شما كافي است كه به نامه هاي احمد قوام پس از سال 1326 و بركنارياش نگاه كنيد. او به محمد رضا پهلوي نامه مينويسد و فدوي امضا ميكند و به كارهايي كه كرده است، اشاره ميكند. در حالي كه اصلاً خانواده پهلوي را قبول نداشته است. او قزاقي دوره رضاخان را ديده بوده و قبول نداشته است، چه رسد به اينكه بخواهد پسرش را قبول داشته باشد. وقتي رضاخان در كابينه احمد قوام وزير جنگ بوده است، سكه نقرهاي و يا پولي را به محمد رضا ميدهد و بعدها پس از شهريور 1320 كه او را ميبيند ميگويد، چقدر بزرگ شدهاي. محمدرضا خيلي هم از اين حرف رنجيده ميشود، ولي همين قوام وقتي پاي منافع ملي كشور به ميان ميآيد خيانت نميكند. اين افراد بالفطره خائن نبودهاند. عدهاي به كشور خدمت و عدهاي نيز خيانت كردهاند، بايد نقاط قوت و ضعف افراد را در كفه ترازو قرار داد و بيطرفانه در مورد آن قضاوت كرد.
شما خاطرات بسياري از رجال دوران پهلوي و يا قاجار را بخوانيد. آنها نميگويند ما نقطه ضعف داريم ميگويند، ما بهترين كارها را انجام داده ايم.همه افراد ميتوانند اشتباه كنند؛ املاي نانوشته كه غلط ندارد. بايد از اشتباهي كه ديگران كردهاند، دوري كنيم تا آينده ايران را بسازيم. با پاك كردن صورت مسأله و يا متهم كردن افراد به جايي نميرسيم. فراموش نكنيم امروز در صحنه جهان بايد ديپلماسي داشته باشيم.
به هر حال ما ميتوانيم اشتباه كنيم، البته خيانت عدهاي محرز است. پهلوي دوم از زماني كه بر سركار ميآيد بويژه پس از كودتاي 28 مرداد تمام كارهايي كه انجام ميدهد بر ضد مملكت است. در اين موضوع ترديد نكنيد، يعني آنچه در 6 بهمن سال 1341 رخ داد و آنچه به نام انقلاب سفيد مطرح شد، جز خيانت و وابستگي به بيگانگان چيز ديگري نبوده است.
در مورد مشروطيت هم برخي آن را به انگليسيها نسبت ميدهند...
- بله، در حالي كه اينگونه نيست، خيلي از مردم در اين راه جانفشاني كردند. اما اينكه عدهاي خيانت كرده و سوار بر موج آن را منحرف ساختند، ربطي به اصل مشروطيت ندارد. مردم از 140 سال استبداد قاجار به جان آمده بودند. قانون اساسي مشروطيت را بخوانيد ببينيد كه در برخي مواد آن چقدر مترقي است. ما در گرو انقلاب مشروطيت به خيلي چيزها دست پيدا ميكنيم .يوسف و حسن پدر و پسر مستوفي الممالك افراد بزرگي بودند كه تلاش كردند كشور را آباد كنند. ترديدي نداشته باشيد كه ايران كشور بزرگي است و آدمهاي بزرگ ميخواهد. در زمان ما نيز اگر رهبري داهيانه رهبر معظم انقلاب نباشد، ما در خيلي از مسايل دچار مشكل ميشويم، براي آنكه دستگاههاي مختلف يا در تعارض با يكديگرند و يا با هم مسابقه گذاشتهاند. تنها ايشان هستند كه نقاط قوت و ضعف را ميگويند و با ملاحظات خود اجازه نميدهند، كشور به بيراهه برود. مشكل ما اين است، كساني كه به پست و مقامي دست پيدا ميكنند از ترس موقعيت خود به آن ميز چسبيدهاند، در حالي كه مقام های بالاتر از آنها به موضوعات اينگونه نگاه نميكنند. اگر اين گفته مولا علي(ع) را كه فرمود دوستدار مظلوم و دشمن ظالم باشيد، بپذيريم دنيا گلستان ميشود. به نظر من دوران افراط و تفريط مدتهاست به پايان رسيده است.
ادامه دارد ...
نظر شما