اول اینکه درباره مسایل روز صحبت میکند و نشان میدهد دانشمندان هستهای ایران در زندگی شخصی و حرفهای شان با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردهاند. در چندسال اخیر مهمترین موضوعی که نام ایران را در مجامع بینالمللی بر سر زبانها انداخته بحث «انرژی هستهای» بوده و حالا پرداختن به این مضمون در قالب یک سریال میتواند برای مردم جذاب باشد. نکته دوم این است که سریال بینندگان را به تماشای یک قصه نسبتاً معمایی و جاسوسی دعوت میکند؛ ارمغان تاریکی، پروانه، راستش را بگو و خواب بلند چند سریالی هستند که قصهشان را حول محور مسایل امنیتی طراحی کردهاند؛ بنابراین ژانر جاسوسی در تلویزیون ما یک قالب بکر و تازه است و مسلماً هر سریالی در این گونه ساخته شود، نگاهها را به سمت خودش جلب میکند. حساسیتهای موجود باعث شده که نویسندگان و کارگردانها از نزدیک شدن به این قصه هراس داشتهباشند. به عنوان مثال چند سال پیش قصه عشق یک مامور اطلاعاتی را در فیلم «به رنگ ارغوان» روایت کرد. همانطور که میدانید این فیلم چند سالی در قفسه فیلمهای توقیفشده خاک میخورد و با کلی زحمت و دردسر سرانجام رنگ پرده را دید.
تابوشکنی در مضمون و خلق شخصیت
با تماشای چند قسمت اول سریال «تعبیر وارونه یک رویا» میتوان فهمید که فریدون جیرانی مجوز عبور از برخی خط قرمزها را دریافت کردهاست. تابوشکنی کارگردان فقط محدود به مضامین نمیشود و رد پای آن را در شخصیتها و دیالوگها هم میتوان دنبال کرد. محسن روانبخش، فردی خرابکار است که توانسته خودش را تا ردههای مدیریتی سازمان انرژی اتمی بالا بکشد. او که از صحنه تروری ساختگی جان سالم به در برده، حالا میخواهد با ایجاد یک رابطه عاشقانه به ژاله موید به اهداف شومش دست پیدا کند و ... نهادهای نظارتی بدرستی با حضور این شخصیت موافقت کردهاند تا کارگردان بتواند حرف نهاییاش را بزند. سر و کله یک ویروس خطرناک پیدا شده و ماموران اطلاعاتی میخواهند در نقش یک پزشک حاذق این ویروس را از پا دربیاورند. جیرانی میتوانست قصه را طوری طراحی کند که روانبخش در خارج از مرزهای کشورمان توطئهچینی کند، ولی در آن حالت دیگر قصه جذابیت فعلی را نداشت.
جیرانی در آثار سینماییاش نشان داده که به روایت داستانهای عاشقانه و ملودرام علاقه زیادی دارد، اما بعضاً جنبه عاطفی سریال آنقدر تقویت میشود که خرده داستانهای مربوط به انرژی هستهای در سایه قرار میگیرد. یک قصه جاسوسی باید به اندازه کافی گره افکنی و گره گشایی و تعلیق داشتهباشد و اجازه پلکزدن به مخاطب را ندهد، اما در برخی قسمتهای سریال «تعبیر وارونه یک رویا» گاه موتور محرکه درام خاموش میشود و قصه جلو نمیرود.
اینجاست که کارگردان به رابطه ظاهراً عاشقانه محسن روانبخش و ژاله موید پناه میبرد و برای همراه کردن مخاطب، این قصه خانوادگی را با جزئیات بسیار تعریف میکند؛ ضمن اینکه به موازات این پیوند، عشق یکطرفه هاشم (جوان فریبخورده) به رویا را هم شاهد هستیم. کارگردان برای آنکه تأثیرگذاری برخی صحنهها را بالا ببرد، مدام به هوای ابری و بارش باران متوسل میشود. بارش باران آنقدر تکرار میشود که یک لحظه با خودمان فکر میکنیم شاید اتفاقات سریال دارد در شهری مثل رشت و نه تهران رخ میدهد! ناگفته نماند که موسیقی سریال هم مثل عنصر «باران» بسیار پرحجم است و در اکثر سکانسها صدایش شنیده میشود.
فاصله زیاد دوربین با جاسوس
تلویزیون با سریالهایی که به مضمون خیانت میپردازند، بسیار سختگیرانه برخورد میکند؛ ولی ظاهراً در این سریال دست جیرانی برای نمایش روابط نامتعارف خانوادگی باز بودهاست.
خیانت محسن روانبخش باعث میشود که بیننده تلویزیونی از این شخصیت نفرت پیدا کند و در جبهه ماموران اطلاعاتی قرار بگیرد، البته فیلمنامهنویسان میتوانستند در طراحی سویههای منفی این شخصیت، خرابکاریهایش را با تأکید بیشتری نشان بدهند. در سریالهای جاسوسی موفق دنیا دوربین همان اندازه که به کارهای اطلاعاتی میپردازد، روی اقدامات تروریستها و جاسوسها هم متمرکز میشود. در این سریال بیشتر با زندگی دانشمندان هستهای (برازنده) و ماموران اطلاعاتی همراه میشویم؛ حتی نقشههای روانبخش را هم از زبان این ماموران میشنویم.
تعلیق ماجرا وقتی بیشتر میشود که دوربین شخصیتهای جاسوس را تعقیب کند و نشان بدهد آنها با چه افرادی در ارتباط هستند، برای رسیدن به اهدافشان چه مسیری را میروند و چه نقشههایی در سر دارند. مسلماً وقتی ضدقهرمان انسانی چرک و پلید و در عین حال باهوش نشان داده شود، سرکوب او اهمیت دراماتیک بیشتری پیدا میکند.
در وضعیت فعلی پلیدی «محسن روانبخش» بیشتر در حوزه روابط خانوادگیاش نمایان میشود و خیلی خبری از نمایش خرابکاریهای او نیست.
یکی از اصلیترین قواعد قصهپردازی در سینما و تلویزیون این است که به فیلمنامهنویسان دستور میدهند: «نگو؛ نشان بده». در این سریال بیشتر خرده داستانهای جاسوسی از زبان شخصیتها گفتهمیشود و جای تصویر و نمایش خالی است. به عنوان مثال برازنده (دانشمند هستهای) درباره اصطلاح «خرابکاری صنعتی» به شخصیت بدلش توضیحاتی میدهد. او میگوید که دشمنان گاه به جای منفجر کردن یک هواپیما، بخشی از قطعات آن را معیوب میکنند تا پرواز دچار سقوط شود. در ماجرای نیروگاههای هستهای هم جاسوسان قصد داشتهاند فشارسنجهای آلوده به ایران بفروشند تا به هدف شومشان برسند. همه این ماجراها را از زبان «برازنده» میشنویم؛ در حالی که فیلمنامهنویس میتوانست این اتفاقات را دراماتیزه کند و نحوه وقوع این حوادث را نشان بدهد.
حداقل فایده سریالهای جاسوسی وطنی
اگر بخواهیم سریال «تعبیر وارونه یک رویا» را با سریالهای استاندارد خارجی مقایسه کنیم، متوجه چند تفاوت دیگر هم میشویم. آنها علاوه بر اینکه تنش را در تقابل بین جاسوسها و اطلاعاتیها نشان میدهند؛ برای افزایش هیجان درام در چند محدوده دیگر هم به دنبال درگیری و کشمکش میگردند. مثلاً نشان میدهند که ماموران اطلاعاتی برای عملی کردن نقشههایشان با هم اختلاف نظر دارند و هر کدام روشی خاص را پیشبینی میکنند. در سریال فریدون جیرانی چنین درگیری را شاهد نیستیم و اطلاعاتیها همگی عملکردی شبیه به هم دارند.
تلویزیون ما با پخش سریال «تعبیر وارونه یک رویا» دارد، نخستین گامها را در مسیر تولید آثار جاسوسی وطنی برمیدارد. حداقل فایده ساخت چنین آثاری این است که مردم با تلاشهای شبانهروزی ماموران وزارت اطلاعات آشنا میشوند. در سریال فریدون جیرانی مخاطب زندگی متلاطم چند مامور اطلاعاتی را میبیند که در راه اجرای مسؤولیتشان خواب و خوراک ندارند؛ مثل توکل (امیر جعفری) که به قول خودش در دو راهی عشق و وظیفه گیر کرده و دختر و دامادش را در موقعیتی خطرناک قرار میدهد.
نظر شما