قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: مکتبخانه ها بی شک یکی از مهمترین مکان های آموزشی در دوره ی قاجار و پس ازآن بوده اند، به نحوی که تا قبل از بوجود آمدن مدارس به سبک و سیاق امروزی این مکان ها، تنها جایگاه کسب علم و دانش محسوب می گردید.

از محل برگزاری کلاسهای مکتب تا ملاباجی های چند شغله!

به گزارش قدس انلاین، مکتبخانه یعنی مکانی که در آن کودکان به درس و سواد می نشستند و جایی که زن و مردی به نام «ملاباجی» و «ملامکتب دار» با اجرت و ماهانه ای که دریافت می کردند فرزندان خردسال افراد را سرپرستی نموده و سواد می آموختند، چنانچه جعفر شهری می نویسد: بچه ها به دوصورت روانه مکتب خانه می شدند، عده ای به خاطر کسب کمال و تعدادی که پدر ومادرانشان بخاطر از سرباز کردن و فراغت فرستاده چنانکه امروزه به کودکستان و مهدکودک می نهند.

محل مکتبخانه

مکتب خانه دکان ها و اطاق هایی بودند که در کوچه و گذرها و بالاخانه های مشرف به کوچه و اطاق های جلو هشتی خانه ها و مکان های دور افتاده که مزاحم اهل خانه نباشد تشکیل می شدند و مکتب دارها معمولاً از مردان و زنان مسن شناخته شده محلات که به سوء سابقه معروف نباشند، بودند. ملا مکتب دار که دارای عمامه و عبا و ردا بود امور مکتب خانه را در دست می گرفت و ملاباجی زنی ظاهرالصلاح باچادر و چارقد و هردو با تلخی و خشونت طبع و این که بچه ها از آنها حساب ببرند. هردو ملاها ابزارکاری داشتند از میز چهار پایه کوتاهی که جلوشان بود و قلمدانی که چند قلم نی ریز و درشت و یک دوات لیقه ای داشت و یک چوب فلک و یک عصا و چند چوب کوتاه وبلند و چند ترکه تازه برای کتک زدن.

جای نشستن بچه ها

برای نشستن بچه ها میز و صندلی ای وجود نداشت و هر یک زیر اندازهایی مثل قالیچه پادری و تکه قالی و گلیم و نمد و حصیر و دستمالی که طبق وسع خانواده همراه ببرند و آب خوریشان هر یک کوزه آبی که هر صبح پر کرده به دستشان بدهند و زمستان ها منقل کوچک آتش خاکه ذغال بوگرفته ی خاکستر زده ای که همراهشان باشد، بود.

چوب و عصای مکتب دار

عصای مکتب دار برای آن بود که اطفال لازم به تنبیه را با سر خمِ آن که به گردشان افکند بسوی خود بکشد و چوب بلندش برای کتک زدن دورتری ها و چوب کوتاه و کوتاهترش برای بچه های نزدیکتر و چوب فلک برای بچه های تکلیف انجام نداده که اگر هر تقصیر قابل گذشت بود، این یک نمی توانست باشد.

تکلیف شاگرد

تلکلیف هر بچه این بود که ابتدا یکی دو هفته آمده و فقط مستع آزاد نشسته آشنا با محیط بشود و پس از آن که همراه دیگران شروع به خواندن الف ب بکند تا کم کم به او سر مشق داده بشود و سال اول که الفبا و صداها و قرائت و نوشتن حروف و بعضی کلمات دو سه حرفی را بیاموزد وسال دوم که به او (عمه جزو) درس داده شده، سال سوم که گلستان سعدی آموخته بشود.

نوع تدرس

تاکید ملاهای این مکتب خانه ها، کلا بر روی صداهای حروف از فتحه وکسره و ضمه و شده و مده و تنوین یا زبر و زبر و پیش و تشدید و الف الفا و نونین یا بالا و پایین و وسط و تشدید و نون دو صدا بود و آن را پایه سواد خواندن می دانستند و هر یک  از مکتب دارها صدا های را به نحو تدریس می نمود. اگر چه اینگونه درس دادن و درس آموختن برای معلم و دانش آموز هر دو مشکل و خسته کننده بود، اما چنانچه بر کودک زحمت این کار قبولانده می شد برای همیشه از صدمه بد خواندن و غلط خواندن آسوده بود. چراکه با نفهمیدن کلمات می توانست آنها را با صداهای مختلف هجی نموده و قرائت بکند و با آموختن عمه جزء هم بود که می توانست قرآن حاضر می نمود و از آن در چند ورق و مجلدی نازک تهیه شده بود که بچه نترسیده و رعب قرآن و ضخامت او به وحشتش نینداخته، تن به قبولی بدهد و در واقع  اگر کودکی توانسته بود سه چهار ساله مکتبخانه را با موفقیت به آخر ببرد تقریبا در خواندن و نوشتن سواددار شده بود.

جور استاد به...

اگر این سوی قضیه کار آمد می آمد که کودک را اندک مدتی خواندن و نوشتن یاد داده سواد دار می شد، اما از آن سو قابل انتقاد که فشار و آزار بی حد مکنب دار وی را متاذی و فراری می نمود. چنانچه به ندرت دیده میشد کودکی همه دوران سال و همه مدت دو سه ساله ی مکتبخانه را بتواند دوام آورد و روی همین حساب چه زیاد کودکانی که به مکتب فرستاده شده با حداکثر یکی دو ماه چنان از آن ترسان و گریزان می گشتند که تا آخر عمر از درس و سواد فراری می شدند. چراکه یکی از شرایط تعلیم و تربیت این شناخته شده بود که معلم باید هر چه شدیدتر و شمرتر باشد و بچه باید از مکتب خانه ترس بزرگتر و استاد و معلم به دلش افتاد در این استدلال که به ایشان قبولیده شده بود و داستان زیر از سعدی در این مضمون که آورده:

معلمی را در دیار مغرب دیدم و ترشروی و بد زبان و جمعی پسران پاکیزه و دختران شایسته که گرفتار ستم او گردیده هیچیک را نه زهره ی و نه توان سخن که گهی به عارض سیمین یکی سیلی می نواخت و زمانی که ساق و ساعد دگری را به ضربه می آزرد، تا خیانتی از او دیده بیرونش رانده مکتب به دیگری سپردند، پارسایی سلیم و حلیم و بی آزار و با آمدن او که هیبت معلم از دل اطفال بیرون رفته ترک دانش نموده به بازیچه برآمده شرارت آغازیدند.

بعد از چندی از آنجا گذشته معلم اول را دیدم که به عذرش برآمده به سر کارش بازآورده بودند و رنجیده گفتم ابلیس را دگرباره معلم ملائکه کرده اند و پیرمردی شنیده گفت مگر نشنیده ای که گفته اند:

پادشاهی پسر به مکتب داد           لوح سیمینش در کنار نهاد

بر سر لوح او نوشت به زر               جور استاد به زمهر پدر

مکتب دارها

معمولا ملاها و ملاباجی ها زن و شوهر بودند که شوهر در دکان و زن در خانه مکتب داری می نمود و بسا هم که زنان بی شوهر و بی سرپرست های سواددار و باسوادانی که خانه و اطاقی از خود داشتند برای امر معاش مکتب داری می کردند و مردهایشان طلبه های رانده شده از مدرسه ها، یا سرخوده ها و میرزا بنویس های از ادارات رانده شده و با سوادانی که ممر معاششان تنها می توانست از آن رهگذر باشد، مکتب داری که سواد چندان لازم نداشته، چندان که خواندن و نوشتن توانسته خشونت و جذبه ای همراهشان بود می توانستند مکتب دار بشوند و آن مکتب دار موفق تر که هر چه زیادتر بی رحم و بتواند چوب بزند.

تکالیف شاگردان نسبت به ملاها

ملا حق داشت هرگونه فرمان به شاگرد داده به او تحمیل بکند و از افتخارات شاگرد نیز که برای ملا فرمان ببرد و از تکالیف شاگردان این که: جاروی دکان یا اطاق (مکتبخانه) که باید به نوبت انجام دهند. اگر کوزه یا تغار آب خوری در مکتبخانه باشد آنرا همه روزه پر بکنند. میزچه و تشکچه پشتی معلم را هر صبح پاک و مرتب بکنند. تابستان بادبزن به دست گرفته بالای سرش ایستاده او را باد بزنند و زمستان برایش منقل آتش کرده یا از خانه ببرند، یا هر یکی دو ساعت منقل او را به نانوایی سنگکی برده از آنجا برایش آتش درخواست بکنند. برایش چای درست کنند و قلیان چاق کنند و دستور ببرند. برای خانه اش خرید کرده کارهای خانه و زن و بچه اش را مانند بغچه حمام به حمام بردن و آوردن و جاروی اطاق و نظافت ظرف و ظروف و هر چه دیگر انجام بدهند و آنچه مطابق سن و قدرت خود بتوانند از عهده برآمده تمام بکنند.

در هر عید و عزا برایش قند و تنباکو و به هر مناسب برایش غذای پخته از خانه ببرند. پس از اتمام هر درس برایش انعام و خلعتی بتناسب وسع پدر و مادر از عبا و قبا کاسه نبات و پول و شیرینی ببرند. میوه تابستان و خاکه ذغال زمستان و برنج و روغن و ماهی شب عید ببرند و آنچه از تر و خشک که بتوانند ملا را راضی و او را از شاگرد خشنود نماید،  انجام دهند. البته کارهای زحمت دار به عهده بچه بی بضاعت ها بود و بارک الله ها و احسن های بیخود و با خود وقت و بی وقت از آن آنهایی که برای ملا چیزی آورده پدر و مادرانشان پنهان و آشکار سبیل ملا را چرب می کردند و همچنین تنبیه و چوب بالا و یک پا ایستادن از آن مستمندان و بچه های فقیر بیچاره بود تا بچه پول دارها خبر آنها را به پدر و مادر برده وادار به رشوه، پیشکش های زیادتر و در صورت عقب افتادن مقرری جبران مافات بکنند و در آخر قبولی های دروس از آنهایی که رسیدگیشان به ملا زیادتر شده بود.

تکالیف شاگردان نسبت به ملاباجی

ملاباجی نیز کارها و فرمان هایی داشت که باید بچه ها انجام بدهند مانند کارهای مکتب ملای مرد از جارو و نظافت و آب آوردن و باد زدن و غیره به اضافه جارو کردن حیاط و اطاق در آن روزها که نوبت ملاباجی بود. همچنین خرید کوچه از نان وسبزی و یخ و ذغال و پنیر و ماست و آنچه که از عهده شان بربیاید. نگهداشتن بچه هایش اگر بچه خردسال داشت و جنبانیدن گهواره بچه اش اگر بچه شیرخوار داشت و سرزدن به اجاق دیزی و غذا و شستن ملبوس سبک و بردن فرمان صاحب خانه، اگراطاقش اجاره ای بود و  فرمان دیگر مستاجرین به عوض آنکه شاگردهایش از اذیت و داد و قال سرشان را برده آسایششان را می گرفت، اضافه بر هدیه، پیشکش هایی که شبیه ملا یا آخوند مکتب دار برایش برده جلب رضایتش بکنند، امثال چادر نماز، چادر سیاه، مقنعه، چارقد، چاقچور، قند چای، کفش، پیراهنی، میوه، شیرینی، شربت وآنچه که در خانه ی بچه ها بوده و از بهترین شان باشد.

شغل ثانوی ملاها و ملاباجی ها

ملاها و ملاباجی ها شغل دومی هم داشتند که مدرس قرائت قرآن ها و گرداننده مجالس درس و بحث خانگی و هفتگی خانواده ها می شدند و ورضه مولودی ها و سفره حضرت عباس، زینب، رقیه، بی بی نور بی بی حرو هایشان را اداره می کردند، در استفاده دوسره که هم بهره ی مکتب خانه داریشان را داشتند و هم دریافتی ها و منافعی که از معلمی قرآن و روضه دعاخوان سفره ها شدن عایدشان می شد. خواندن و نوشتن کاغذها که از جایی می آمد و یا باید برای جایی فرستاده شوند و همچنین ساعت معلوم کردن و استخاره کردن و اذان به گوش بچه گفتن و اسم گذاشتن و همچنین دعای فرج پایین پای زائو خواندن همه برعهده ملاباجی ها بود که هریک شامل منافعی می شد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.