وی به ایران نیامده بود که بازیگر شود، بلکه یک اتفاق او را به بازیگر بدل کرد. در میانه دهه هفتاد و زمانی که عباس کیارستمی به دنبال پیدا کردن نابازیگری برای ایفای نقش اصلی «طعم گیلاس» بود به طور اتفاقی ارشادی را در خیابان دید و بازی در این نقش را به وی پیشنهاد داد؛ البته پیشتر ارشادی در فیلم «کاکادو»ی میلانی بازی کرده بود، ولی در نهایت با جلب نظر کیارستمی و بازی در «طعم گیلاس» بود که ارشادی یکشبه ره صد ساله را رفت.
«طعم گیلاس» مانند اغلب آثار کیارستمی وضعیتی دوگانه داشت؛ «راجر ایبرت» منتقد مشهور سینما «طعم گیلاس» را در فهرست فیلمهای سال ۱۹۹۷ که از آنها متنفر است قرار داد و آن را خسته کننده دانست. اما از آن سو چهرههایی چون «جاناتان روزنبام» منتقد «شیکاگو ریدر» و «دیو کِهر» منتقد «نیویورک دیلی نیوز» معتقد بودند فیلم، شاهکار است. اما نقطه اشتراک این نظرات دوگانه کیفیت بالای بازی ارشادی در این فیلم بود.
ارشادی در قامت مردی بی تفاوت به اطراف که به دنبال مرگ است خیلی رئالیستی نقشاش را آفریده بود، به گونهای که بسیاری وجه مستندگرای فیلم را دستاورد بازی درست او میدانستند. البته که این شمایل در سالهای بعد نیز در بسیاری از نقشهایی که ارشادی بازی کرد، حس میشد.
ارشادی پس از «طعم گیلاس» در آثار گوناگونی از سینمای ایران بازی کرد و از جمله در «درخت گلابی»، «عشق گمشده»، «آل»، «سیمای زنی در دوردست»، «واکنش پنجم»، «مزاحم»، «نارنجی پوش»، «ملکه»، «چک» و «بی خداحافظی».
جالب اینجاست که - کم و بیش - تمامی این آثار حد استانداردی از کیفیت سینمایی را دارا بودهاند و برای همین براحتی میتوان گفت ارشادی کارنامهای قابل دفاع در سینمای ایران از خود به جای گذاشته است.
اما نکته مهم کارنامه بازیگری همایون ارشادی نه نقش آفرینیهای داخلیاش که همکاری با یک سری از محصولات مطرح سینمای جهان بوده است.
او به واسطه تسلط بر زبان انگلیسی و البته شناخته شدن به واسطه سینمای کیارستمی در آثاری چون «بادبادک باز»، «آگورا» و «سی دقیقه بعد از نیمه شب» با کارگردانانی مانند «مارک فورستر»، «الخاندرو آمنابار» و «کاترین بیگلو» همکاری داشته است.
ارشادی بتازگی نیز در فیلمی با عنوان «علی و نینو» ساخته یک کارگردان هندی تبار متولد لندن به نام «آصف کاپادیا» با «خالد ارگنچ» بازیگر نقش «سلطان سلیمان» در سریالی به همین نام بازی کرده و البته این حضور نیز بشدت وی را در کانون توجهات قرار داده است.
این جایگاه بالای بازیگری اما هیچ گاه موجب غرور ارشادی نشده و او همچنان انسانی است متواضع که سعی میکند با سعه صدر و البته پرهیز از ریاکاری درباره موفقیتهای بازیگریاش توضیح دهد.
خیلیها دوست دارند بدانند چطور میشود یک بازیگر ایرانی میتواند تا همکاری با کارگردانی برنده اسکار مانند «کاترین بیگلو» پیش برود. خیلیها تسلط شما بر زبان انگلیسی را رمز این موفقیت میدانند. خودتان در این باره بگویید.
- اگر مسأله فقط زبان انگلیسی بود خیلی از بازیگران دیگر هم میتوانستند در آن سوی آبها ایفای نقش کنند. تصور میکنم در کنار تسلط زبانی اینکه بازیگری بدانید و خیلی خوب بتوانید نقشهای مختلف را اجرا کنید اهمیت دارد. توانایی بازیگری است که سبب میشود بتوانید به صورت مداوم در آثار آن طرف بازی کنید. شخصا سعی کردهام تواناییهایم را در اجرای نقشها فیلم به فیلم بالاتر ببرم و کیفیتی را ارایه کنم که هر فیلم، کارگردان فیلم بعدی را ترغیب کند برای دعوت به اجرا. هیچ گاه هم خودم را توصیه نکردهام؛ چه در ایران و چه در پروژههای غیرایرانی همواره دوست دارم براساس آثار گذشتهام یا فیلمهای کوتاه دو دقیقهای که به عنوان تست میگیرند شناخته شوم، نه اینکه به واسطه دیدار با کارگردان یا تهیه کننده در مراسمی خودم را به آنها توصیه کنم.
نخستین حضور جهانی شما فیلم «بادبادک باز» بود که یک درام اقتباسی از رمانی از خالد حسینی است. فرآیند انتخاب تان برای آن کار چطور رقم خورد؟
- عباس کیارستمی- رفیق قدیمیام - که به واسطه آثار مختلفش در سینمای دنیا شناخته شده است از طریق عوامل «بادبادک باز» مرا در جریان دعوت آنها برای بازی در این فیلم قرار داد. آنها بازی مرا در «طعم گیلاس» دیده بودند و چون از من آدرس یا شماره تماسی نداشتند از کیارستمی خواستند ماجرا را با من در میان بگذارد. من هم پس از گفتوگو با «مارک فورستر» درباره فیلمنامه و نقش صحبت کردم. خوشبختانه ارزیابیام از سناریوی این کار درست درآمد بخصوص که تهیهکننده کار «سام مندس» بود و در میان بازیگران نیز فضای دوستانهای حکمفرما بود. ریشههای مشترک ایران و افغانستان سبب ساز وجه دیگری از علاقه من به داستان این فیلم شده بود؛ داستانی که سعی دارد از آشوبها و جنگهای پی در پی که در این سالها در افغانستان جریان داشته انتقاد کند. وجه کودکانه «بادبادک باز» و صداقتی که در روایت داستان دو دوست داشت، خیلی خوب و زیبا به القای مفهوم والاتری به نام پلید بودن هر گونه جنگی کمک میکرد.
جالب اینجاست که در ایران هم در فیلم «ملکه» تجربه ایفای نقش در قالب کاراکتری را داشتید که غیرمستقیم بناست از بد بودن جنگ و درگیری میان آدمیان مختلف بگوید.
- البته چند سال بعد از«بادبادک باز» در «ملکه» ایفای نقش کردم و نقشم هم آن قدرها بلند نبود، اما فیلمنامه کار را اثری یافتم که به زیبایی هر چه تمامتر قصد دارد این واقعیت را به مخاطبان منتقل کند که با وجود ارزشمند بودن دفاعی که ما هشت سال درگیر آن بودیم، اما به هر حال جنگ پدیدهای ناپسند است و مخالف خوی ذاتی بشریت. اگر در رفتار افسر عراقی که در «ملکه» نقشاش را ایفا کردم دقت کنید، متوجه میشوید حتی این افسر عراقی هم به نوعی قربانی جنگ است و البته که خسته از این همه درگیری تصمیم میگیرد خودکشی کرده و خودش را خلاص کند، اما در آن سوی نبرد یک دیدهبان ایرانی است که وقتی میبیند او قصد خودکشی دارد تصمیم میگیرد او را از این کار باز دارد و این چنین است که در دل جنگ، نوعدوستی که یکی از زیباترین جلوههای زندگی بشری است هم به تصویر کشیده میشود.
در «بادبادک باز» این کیارستمی بود که واسطه شما برای ایفای نقش شد. در دیگر پروژههای تان چطور عمل کردید؟
در «آگورا» باز هم بازیام در «طعم گیلاس» بود که موجب شد «آلخاندرو آمنابار» از من دعوت به عمل آورد. او نیز درباره «طعم گیلاس» با من حرف زد و از من درباره نحوه اجرای این نقش درونگرا کلی اطلاعات گرفت و سپس گفت بنا دارد نقشی در کار جدیدش به من بسپارد. البته بعدتر بود که درباره زمینه تاریخی داستان «آگورا» مرا آگاه کرد.
این حضور همزمان شما در پروژههای ایرانی و غیرایرانی چطور رقم میخورد؟ آیا از اینکه پیوسته در رفت و آمد باشید خسته نمیشوید؟ به عبارت بهتر برنامهریزی برای آنکه بتوانید به اندازه سینمای خودمان در سینمای جهان هم حاضر شوید سخت نیست؟
به هر حال من هر پیشنهادی را قبول نمیکنم؛ البته اغلب بازیگران شناخته شده همین طور هستند که چندین فیلمنامه را رد میکنند تا سرانجام به کاری میرسند که از نظر روحی آنها را راضی میکند. به همین دلیل نمیتوان گفت برنامهریزی برای حضور همزمان در سینمای ایران و جهان کار دشواری است. سعی میکنم همواره متعهد به پروژهها باشم، یعنی پروژهای را منتظر نگه نمیدارم که کارم در پروژهای دیگر به پایان برسد. بارها شده هنگام بازی در فیلمی ایرانی یک پیشنهاد خوب خارجی هم داشته ام، اما آن را رد کردهام که تمام وقت به پروژه ایرانیام برسم. یعنی برایم تعهد نسبت به کاری که برایش قرارداد بستهام از هر چیزی مهمتر است. البته این انتظار را هم دارم که وقتی یک قرارداد دو ماهه را برای پروژه منعقد میکنم با کمترین اتلاف وقت کارم در آن پروژه تمام شود.
با توجه به شنیدههایی که از بی برنامگیهای موجود در سینما و تلویزیون وجود دارد بعید است این انتظارتان براحتی برآورده شود.
- برنامهریزی یکی از اصولی است که اگر درست رعایت شود در پیشرفت سینمای کشور ما نقش دارد. البته پیشرفت در همه امور نیازمند برنامهریزی و اجرای برنامه منطبق با شاخصههای زمانی است و بیگمان در کارهای هزینه بر مانند تولید فیلم یا سریال این رعایت نظم زمانی اهمیت بیشتری مییابد. من هم از بی برنامگیها رنج بردهام، ولی سعی میکنم به عنوان یک دوست یا همراه با کارگردان و تهیه کننده راه بیایم و او را طوری راهنمایی کنم که بفهمد اگر منطبق با برنامه پیش برود به نفع خودش و پروژه است.
نگاهی به کارنامه بازیگری شما که هم در سینما و هم در تلویزیون حضور داشتهاید یک نکته را پیش رو میگذارد، اینکه هم در آثار جدی و با رگههای خشن مانند «ملکه» و مثلا «آل» بازی کنید و هم در آثاری با درونمایه طنز مانند «چک» یا «نارنجی پوش». این گستره ژانری چطور نصیبتان شده است؟
- یکی برمی گردد به تنوع نقشهایی که پیشنهاد میشود و یکی هم هراس نداشتن از تجربه نقشهای امتحان نشده. من همان قدر که از بازی در یک هارور مانند «آل» لذت میبرم، از بازی در «چک» که یک کمدی خیابانی است هم لذت میبرم. زیاد هم وقتم را صرف چانه زنی برای افزایش نقشم نمیکنم، بلکه به جایش سعی میکنم همان کاراکتری که برایم تعریف شده است را به بهترین شکل بازی کنم. شما به «چک» نگاه کنید که در آن نقش تیمسار بازنشستهای را بازی میکردم که دایم الخمر است و البته وقتی در کنار آدمهایی صادق قرار میگیرد سعی میکند صداقتش را هم عرضه کند. طبیعی است شاید در زندگیام هیچ گاه نتوانم وضعیت یک تیمسار بازنشسته را از نزدیک درک کنم اما وقتی بنا میشود نقشش را بازی کنم در کنار گفتوگو با کارگردان سعی میکنم پیرامون کاراکتر کاوش و آدمهایی همجنس را پیدا کنم و در رفتارشان دقیق شوم. از آن طرف در «نارنجی پوش» و ایفای نقش یک شهردار علاقهمند به امور فرهنگی نیز باز هم سعی میکنم از دوروبرم الهام بگیرم.
یکی از نکاتی که درباره برخی چهرههای سینمای ایران وجود دارد آن است که همواره سعی میکنند میان خود و جامعه اطراف خط بکشند و حتی همکاران پیشین خود را هم به رسمیت نمیشناسند، اما شما چنین شخصیتی ندارید. نه فقط تمامی همکاران، بلکه مخاطبانی که شما را از نزدیک دیدهاند نیز همواره از حسن معاشرت شما میگویند.
- برخی ویژگیهای شخصیتی ذاتی است، یعنی برخی بازیگران علاقه دارند به اینکه در اجتماع باشند و در مراودات اجتماعی هم آدمهایی خونگرم هستند و البته که برخی نیز در نقطه مقابل این گروهند؛ خونسردند و علاقهای به معاشرتهای اجتماعی ندارند! فارغ از اینها، اما من تصور میکنم بازیگری یک بخشاش ارتباط با مخاطبان است، یعنی بازیگر وظیفه دارد برای مخاطبانی که قصد گپ و گفت با او را دارند وقت بگذارد. این یکی از اصول اساسی زندگی بازیگران مطرح است که در برخوردهای اجتماعی پیوسته در کانون توجه قرار میگیرند و باید برای این برخوردها صبر و تحمل لازم را داشته باشند. وقتی مخاطبی با لبخند به سمت بازیگری میآید تا یک عکس یادگاری بگیرد، نمیشود با اخم و تندخویی با او برخورد کرد، بلکه لازم است با روی خوش با او حرف زد. من همیشه فکر میکنم تک تک بازیگران ما نماینده کل سینما هستند و وقتی یک بازیگر در نظر یک مخاطب، عنق و بد اخم به نظر میرسد، این همه جامعه سینمایی را زیر سوال میبرد.
در برخورد با بازیگران آن سوی آب هم این تفرعن و نگاه از بالا و سردی که برخی از بازیگران ما دارند میبینید یا آنجا اوضاع متفاوت است؟
- خیلی راحت بگویم که بخش عمده بازیگران ما نیز در سالهای اخیر خیلی خوب اصول ارتباط با مخاطب و معاشرت با هواداران را یاد گرفتهاند و کمتر برخورد نادرستی را در این ارتباطات میبینیم. درباره تجربیاتم از آن سوی آبها و همکاری با بازیگران خارجی نیز این راحتی و بی پیرایگی است که نظرم را جلب کرده است. البته که این چیزی است که من اغلب دیدهام و ممکن است استثنائاتی هم وجود داشته است، اما در پروژههای خارجیام کمترین زحمتی برای برقراری ارتباط نمیکشم و همه چیز خیلی ساده و صمیمانه پیش میرود.
آیا به واسطه ملیت تان که ایرانی است، هیچ گاه نگاههای برخورنده آن طرفیها را دیده اید؟ اگر پاسخ مثبت است، در برابر این نگاهها چه واکنشی نشان میدهید؟
این طبیعی است که آنها زیاد ما را نشناسند؛ چون بازیگران ایرانی زیادی در آن طرف بازیگری نکردهاند. کارگردانانی را داشتهایم مثل اصغر فرهادی یا عباس کیارستمی که در جهان شناخته شدهاند و بخصوص اهالی سینما، آنان را به عنوان نمادی از فیلمسازی ایرانی میشناسند، اما درباره بازیگری با وجود تلاشهایی که صورت گرفته هنوز بازیگرهای ما را در جهان نمیشناسند. البته که تواناییهایمان کمتر از آنها نیست و حتی بازیگرانی را داریم که اگر به زبان مسلط باشند، بی شک به مراتب بهتر از بازیگران آن طرفی هستند. شاید ناآشنایی با فضای بازیگری در ایران سبب شده که برخی دیالوگهای خاص شکل گیرد و مثلاً درباره وضعیت بازیگری در سینمای ایران پرسش شوم، اما به هر حال من سعی میکنم بی واکنش به این پرسشها پاسخ مبسوط و کامل دهم و کاری کنم که همان یک نفر پرسش کننده به مُبلغی برای سینما و بازیگری ایران تبدیل شود. طبیعی است که وقتی من درباره بازیگری در ایران برای یک بازیگر آمریکایی سخنی را روایت میکنم، او نیز بعدتر همین نقل قول را عاملی میکند برای اطلاعات دادن به شخصی دیگر و به این ترتیب هم بازیگران ایرانی شناخته میشوند و هم سینمای ایران. اینکه یک آمریکایی حتی یک سینماگر آمریکایی از بازیگران ایرانی چیزی نداند، بدیهی است؛ چون فضای اکران مناسب برای آثار ایرانی در آن سوی آبها وجود ندارد و همه چیز در هفته فیلمها و اکرانهای جشنوارهای محدود خلاصه شده است. مهم این است که تک تک ایرانیان به اندازه خود بکوشند به آن طرفیها اطلاعات دهند.
در کارنامه بازیگریتان که دقیق میشویم، کمتر به شخصیتی کاملاً سیاه یا کاملاً سفید برخورد میکنیم. حتی در درامی ملتهب مانند «آینههای روبهرو» نیز سعی میکنید نقش پدری سنتی و متعصب را خاکستری رنگ کنید تا اینکه آن را به سمت سیاهی مطلق ببرید. این گونه ایفای نقش کردن چقدر به دلیل روحیات شخصیتی خودتان است؟
- در این باره بیتردید شخصیت خودم هم نقش دارد. هر بازیگری برای آنکه نقش را از آن خود کند، در کنار شبیه شدن به کاراکتر ما به ازایی از خودش را هم به نقش میدهد. اگر در کارنامه من نقش مثبت یا منفی مطلق وجود ندارد، ناشی از آن است که همیشه لایههای سایه و روشن شخصیتم را وارد کاراکتر میکنم. البته این مسأله پیشتر از ایفای نقش در مرحله انتخاب نقش رخ میدهد؛ چون زیاد علاقه به بازی در نقشهایی ندارم که خیر مطلق یا شر مطلق باشند. البته که نیاز سینمای کلاسیک همواره این قطببندیهای سنتی بوده است اما من دوست دارم حتی بدمن داستان را نیز با لایههایی از سمپاتیک ارایه دهم.
...شاید برای همین است که کاراکترهای منفیتان هم به دل می نشیندو مخاطب راحتتر و منطقی تر افعالی که از او بروز مییابد، را درک میکند.
- طبیعی است که این اتفاق بیفتد؛ زیرا آدمیان همه ترکیبی از خوبی و بدی هستند و خشونت طلب ترین آدمها هم باز هم بخش رحمانی درون خود دارند که در صورت تربیت درست همین بخش میتواند انسانی بخشنده از آنها بسازد. اگر کاراکترهایی که نه منفیاند و نه مثبت یا هم منفیاند و هم مثبت مورد توجه مخاطبان قرار میگیرند، به همین دلیل است. در کمدی «چه خوبه که برگشتی» من شخصیتی را بازی کردم که در تمام فیلم در حال انجام یک بازی است که در نهایت به دور زدن دو شخصیت مرد داستان میانجامد، اما کمتر مخاطبی را دیدم که با این نقش نتواند ارتباط بگیرد و آن را شخصیتی اهریمنی ببیند. چرا؟ چون سعی زیادی کردم که عقلانیت را به این کاراکتر بدهم و البته شبیه بسیاری از آدمیانی که دوروبرمان میبینیم.
برخی از بازیگران ایرانی که تجربه بازی در آن سوی آب را داشتهاند مانند «پیمان معادی» تقسیم بندی وظایف میان دست اندرکاران مختلف در فیلمهای هالیوودی را یکی از عوامل پیشرفت آن سینما میدانند. شما در این باره چطور فکر میکنید؟
- تقسیم وظایفی که میان عناصر گوناگون تولید یک فیلم نقش دارند سبب ایجاد تمرکز برای کارگردان میشود و کارگردانی که تمرکز لازم را داشته باشد خیلی راحت میتواند پروژه را پیش ببرد. اینکه کارگردان مجبور باشد کم کاری همه را از منشی صحنه تا طراح صحنه و حتی تصویربردار جبران کند معلوم است به نتیجه خوبی برای کار منجر نمیشود. در ایران هم پروژههای اصولی که همه چیز آن منطبق با قواعد پیش میرود کم نیست، اما در کنار آن یکسری بی نظمیهای عجیب هم در برخی کارها میبینیم؛ اما چه میشود کرد جز عادت کردن؟
شما جزو معدود بازیگران ایرانی هستید که وجهه بینالمللی دارید، اما همچنان بخش عمده سال را در ایران زندگی میکنید، آن هم با اینکه فرزندان تان در خارج از ایران زندگی میکنند. این تعلق خاطر به ایران از کجا نشأت گرفته است؟
- ایران را دوست دارم، درست مانند هر ایرانی دیگری. من سالها پیش از آنکه بازیگر شوم در ایتالیا زندگی میکردم و حالا در برخورد با پروژههای آن طرفی زیاد برایم چیز جدید و بدیعی از غرب وجود ندارد جز تجربه بازی در یک فیلمنامه متفاوت.
دوست داشتن وطن در بسیاری از انسانها وجود دارد و این دوست داشتن سبب شده با وجود محدودیتهایی که به واسطه حضور در سینمای ایران در انتخابهای آن طرفیام دخیل میشود باز هم در ایران بمانم و دوست داشته باشم برای مردمان وطنم ایفای نقش کنم. اگر دقت کنید میبینید که هر سال سعی کردهام در کنار پروژههای بینالمللی وقت کافی را برای پروژههای داخلی هم بگذارم، چون ایران را دوست دارم و سینمای ایران برایم قابل احترام است.
نظر شما