گروه فرهنگي -آرش شفاعي- «فرشته ساري» حادثه‌اي در شعر دهه شصت بود. هنگامي‌که مجموعه‌هاي نخستينش بخصوص «قاب‌هاي بي‌تمثال» را منتشر کرد و همه از حضور شاعري با توانايي حسي و قدرت زباني شگفت زده شدند.

بيرون کشيدن «شعر» از لابلاي زندگي روزمره

شعرهاي اين مجموعه که بيشتر به مضمونهايي در حال و هواي جنگ و بمباران شهرها ميپرداخت، در فضاي شعر دهه شصت يک اتفاق قابل توجه و منحصر به فرد بود. او با قدرت ترکيب سازي، تخيل تحت کنترل شاعر و زبان شعري استواري که اگرچه تأثيرپذيري از شاملو در آن مشخص بود، رگههايي از قدرت شاعر را نشان ميداد؛ توجه جامعه ادبي را در آن روزگار به خود جلب کرد.

او  پس از آن چند مجموعه شعر ديگر، رمان، مجموعه داستان و ترجمه هم منتشر کرد و اگرچه در فضاي عموميشعر و ادبيات حضور داشته است، اين حضور بدون جار و جنجالهاي معمول اهالي ادبيات بوده است. او پس از مدتها مجموعه اي از سرودههاي دو سال اخيرش را منتشر کرده که نشان دهنده تجربههاي تازه و فضاهاي جديدي است که در شعرش وارد شده است.

يکي از ويژگي شعر ساري، توانمندي او در زبان است. اين خصيصه از ابتداي دوران شاعري همواره يکي از امتيازهاي سرودههاي اين شاعر بوده است و او ضمن حفظ اين ويژگي ذاتي در شعرش، سعي کرده است از امکانات مختلف زبان نيز
بهره مند شود.

 

 پرندههاي سر به هواي جواني

يکي از مؤلفههايي که در شعرهاي جديد «ساري» ديده ميشود، توجه او به استفاده خلاقانه از ظرفيتهاي زبان عامه است. او در شعرش از نحو و شکل اداي عاميانه کلمات در کنار زبان فخيم و استوارش بهره برده است و همين مسأله موجب شده است که دايره واژگاني و اصطلاحي تازه اي در شعرش وارد شود.

جان به لب رسيده ميگويد:

فکر ميکني فقط تو بزرگ شدهاي

من بچه ماندهام هنوز؟

يا:

نمايش زمان ادامه دارد حالاحالاها

تو سنگ ميشوي در انتها

ترکيب اين زبان با زباني که در آن انواع موسيقي شعر، حضوري پررنگ دارد، موجب شده است تنوع زباني خاصي را در اين مجموعه شاهد باشيم. شاعر در بسياري از موارد حواسش به رعايتهارموني و همگني ميان اين دو شيوه زباني بوده است، اما گاهي نيز علاقه او به موسيقي بخصوص موسيقي کناري و استفاده از قافيه موجب شده است، رنگي از تصنع و خودآگاهي در شعر ديده شود. انگار تناسبها و قافيه انديشيها چنان او را محصور و مسحور خود کرده اند که او ديگر از نقش ويراستارانه شاعري اش غفلت کرده است:

ارزنها و ارژنها را

پرندههاي سر به هواي جواني
جوريده اند

يا:

هيچ از پي هيچ به رشته کشانده

زنجير هيچ، هيچ صدايي ندارد

هيچ هم ذره هم موج

تا هيچ...

رشتههاي هيچ پنبه نميشود...

چنان که ميبينيد اصرار شاعر بر بهره مندي از همه ظرفيتهاي موسيقايي، او را به فضايي کشانده است که با شعرهاي ديگر او در تضاد و تباين است. «ساري»، شاعري است که در هنگام استفاده خلاقانه و متناسب از موسيقي سطرها در شعرش ميتواند از اين ظرفيت در خدمت معنا و حس شعرش بهره بگيرد.

 استفاده اي که در برخي شعرها به صورتي چندان آشکار از قافيه شده است و هم گل درشت نيست و هم از ظرفيتهاي موسيقيايي در جهت ارتقاي شعرش استفاده کرده است:

اينها همه تلاشي است

براي احضار روح آن ساعتها

گيرم عبث، متلاشي

از تماشادرماني برگشته

چنان که گفتيم، يکي از ويژگيهاي قابل توجه زبان شعري «فرشته ساري» از ابتداي دوران شاعري او قدرت ترکيب سازي او بوده است. ترکيب سازي علاوه بر اينکه سطح بالايي از توانايي زباني شاعر را به نمايش ميگذارد، در افزودن بر گنجينه داشتههاي زبان نيز مؤثر است.

در اين مجموعه هم شاعر توانسته است با توجه به ظرفيت شعر و فضاي اثر ترکيبهاي تازه اي بيافريند که هم در القاي معناي مورد نظر او مؤثرند و هم به ايجاز در شعر کمک ميکنند:

از اين پاساژ به آن پاساژ

از تماشادرماني برگشته سرگشته

يا:

چه ناروزند روزها

 

  يک مجموعه مدرن

«تابستان با برگهاي برنده اش» يک مجموعه شعر امروزي و مدرن است. شاعر در لحظات زندگي انسان امروز دقيق شده و در بازتاب آن از ظرفيتهاي مختلف شعر استفاده کرده است.  فضاي شعرهاي ساري از زندگي معمول اجتماعي گرفته شده است و او در لابهلاي همين اتفاقات روزمره زندگي، «شعر» کشف ميکند: کارگري که در خانه اي در حال ساخت زندگي ميکند و به «تلويزيون کم اينچ مرحمتي» دلخوش است، بوستان هفت هکتاري با وسايل ورزشي، يک بازي رايانه اي که نوجوانان به آن عشق ميورزند و... او از همين چيزهاي ساده و معمول زندگي شعر بيرون کشيده است.  بخشي از اين توانايي به نگاه شاعر باز ميگردد که در همه چيز زندگي، رگههايي از حس شاعرانه مييابد و بخشي از آن هم به رنديهايي که هر شاعر حرفه اي و توانمندي دارد و محل بروز اين رنديها در زبان است. اين شعر را بخوانيد و ببينيد که تغيير کلمه «حاضر» به «خاطر» چه بار معنايي موسعي به شعر داده است (با توجه به ظرفيتهايي که در زبان فارسي براي «خاطر جمع بودن» داريم) و چه تقابلي ميان آرامش و لذت زندگي  از يک سو و آشفتگي و ويرانگري مرگ در اين شعر ايجاد کرده است:

آهنگ زندگي را خوانده است ديگر/ جمعيت خاطر/ پا ميکوبد دست ميزند و داد:/ دوباره! دوباره! دوباره!// اما او/ آهنگ ديگري را.../ ميخواهد بخواند/ که سقف کنسرت فرو بريزد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.