با توجه به اینکه فیلمهای جشنواره برای اولین بار به نمایش در میآید، مواردی مثل خواندن نقدها، دلبستگی به داستان فیلم، کارگردان و یا بازیگری خاص، نامزد شدن و جایزه گرفتن در بخشی خاص باعث میشود، مخاطب فیلم مورد نظرش را انتخاب کند و برای دیدن آن به سالن سینما بیاید. اما اظهار نظرهای مردم بعد از دیدن هر فیلم نشان میداد که زیاد نباید به این مسایل توجه کرد و میزان لذت بردن از هر فیلم در بسیاری موارد سلیقه ای است.
در این چند شب نقد و نظرهای مخاطبان بعد از دیدن فیلمها گواه همین مسأله بود که واقعاً هر فیلم طرفداران خاص خودش را دارد و در خوبی و بدی یک فیلم نمی توان به اجماع کلی رسید.
مثلاً یکی از مخاطبان که علاقه به فیلم «نفس عمیق» پرویز شهبازی باعث شده بود به دیدن مالاریا هم بیاید، میگفت که شهبازی در این فیلم افت بسیاری کرده است. امید میثاقی معتقد بود:«داستان «مالاریا» اگرچه شبیه به «نفس عمیق» بود، اما به لحاظ ساختاری و مخصوصاً بازی گرفتن از بازیگران اصلاً قابل مقایسه با فیلم قبلی این کارگردان نبود.»
البته همراه این مخاطب که خودش را سحر عزیزی معرفی کرد، میگفت: «درست است که فیلم نقاط ضعف زیادی داشت، اما به نظرم زیاد هم بد نبود! فقط شخصیتها و داستان فیلم بدرستی پردازش نشده بود. مثلاً چطور دختر و پسری فقط با اتکا به پول فروش یک گردنبند شهرخودشان را ترک میکنند؟»
اما به نظر میرسید، فیلم «کفش هایم کو؟» ساخته کیومرث پوراحمد توانسته بود، مورد رضایت مخاطبان قرار بگیرد. تشویقهای مردم حاضر در سالن سینما نشان از این رضایت میداد. بازی جذاب رضا کیانیان که او را نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره امسال کرد، بر دل بسیاری از مخاطبان حاضر در سالن سینما نشسته بود. بعد از اتمام فیلم نقدها و نظرها راجع به فیلم حول بازی این بازیگر میگشت. یکی از مخاطبان میگفت: «داستان فیلم که واقعاً موضوع تازه ای نبود و اگر رضا کیانیان سیمرغ بهترین بازیگر مرد این دوره جشنواره را نگیرد، براحتی میتواند، بگوید: جایزه من کو؟!»
البته یکی دیگر از مخاطبان که خودش را طیبه صولتی معرفی کرد، گفت:«به نظر من بازیها خیلی بد بود. رضا کیانیان اغراق آمیز بازی کرد و بهاره کیان افشار و مینا وحید انتخابهای مناسبی نبودند.»
سعید کیانی هم که با یک گروه ده نفری از دوستانش برای دیدن این فیلم به سینما آمده بود، از ساخته پوراحمد ابراز رضایت کرد و گفت: کارگردان قصههای مجید باز هم گل کاشت! این فیلم برای کسانی که یکی از اعضای خانواده شان با این بیماری دست و پنجه نرم میکند، نکات خوبی داشت و به نظر آموزنده بود.»
اما در روز سوم سیزدهمین جشنواره فیلم فجر مشهد دو فیلم «سیانور» و «نیمه شب اتفاق افتاد»به نمایش در آمد.
بهروز شعیبی کارگردان «سیانور» زندگی تعدادی از مخالفین رژیم شاه در دهه 50 را به تصویر کشیده بود. شعیبی با ساختن «دهلیز» هنوز در دل و ذهن بسیاری از مخاطبان نشسته و بسیاری به اعتبار همین ساخته آقای کارگردان به دیدن «سیانور» آمدند.
میزان رضایتمندی مخاطبان از این فیلم بسیار متفاوت بود. بعضی از مخاطبان نگاه بی طرفانه کارگردان را در خصوص سازمان مجاهدین ستوده بودند و به نظرشان فیلم تصویر درستی از آن زمان ارایه داده بود و بسیاری هم معتقد بودند که شعیبی با ساختن «سیانور» سقوط کرده است.
دلارام سمیعی به همراه جمعی از همکلاسیهای دانشگاهش در رشته تاریخ در بیرون از سالن مشغول گپ و گفت راجع به سیانور بودند. یکی از دانشجویان که خودش را محمد معرفی کرد گفت: «بوی سفارشی بودن فیلم بدجور من را اذیت کرد!»
اما مریم دانشجوی دیگر،گفت: «ولی کارگردان بخوبی توانسته بود، فضای دهه شصت را زنده کند.»
البته چند نفر دیگر از دانشجویان معتقد بودند که بازی مهدی هاشمی و بابک حمیدیان بسیاری از نقاط ضعف فیلم را پوشانده و یک سروگردن از بقیه بازیها بهتر بوده است.
بعد از فیلم سیانور نوبت رسید به نمایش فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» ساخته تینا پاکروان. بسیاری از طرفداران بازی حامد بهداد برای دیدن این فیلم به سالن سینما آمده بودند.
«نیمه شب اتفاق افتاد» از آن دسته از فیلمهایی بود که توانسته بود، اشک مخاطب را در سینما در بیاورد و ذهن مخاطب را در سکانسهای پایانی فیلم درگیر کند.
صنم صامتی که از ابتدای فیلم کنار من نشسته بود، با خواندن نقدهای فیلم به تماشای این فیلم علاقهمند شده بود. این مخاطب ساخته پاکروان را فیلم خوبی دانست که هم در گیشه موفق خواهد بود و هم میتواند، مورد پسند مخاطب خاص سینما قرار بگیرد.
مخاطب دیگر این فیلم که خودش را سهیل خسروی معرفی کرد، معتقد بود:« فیلم را باید به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول برای بیننده جذاب بود، اما از بخش دوم که با سقوط حسین (حامد بهداد) از پلهها اتفاق افتاد، آنقدر بد بود که بیننده را از دیدن کل فیلم پشیمان میکرد! سقوط از پلهها نه تنها در سینمای ایران که در کل سینمای جهان دیگر استفاده نمی شود. این مخاطب که از دیدن بخش دوم فیلم بسیار ناراضی و تقریباً عصبانی بود، گفت: خانم پاکروان در حدود 15 دقیقه آخر فیلم تماشاگر را ناامید، پشیمان و دلزده کرد.»
اما آخرین فیلمهایی که در سیزدهمین جشنواره مشهد نمایش داده شد، دو فیلم «دختر» ساخته سید رضا میرکریمی و« خانه ای در خیابان ۴۱» ساخته حمیدرضا قربانی بود.
حضور مهناز افشار و علی مصفا باعث شده بود تا بسیاری برای دیدن فیلم «خانه ای در خیابان ۴۱» بلیت تهیه کنند و به سالن بیایند.
اما گویا ریتم کند داستان به مذاق مخاطب ننشسته بود. بیتا رضوی؛ یکی از مخاطبان این فیلم گفت: «نقش علی مصفا در این فیلم کوتاه بود و انتظار نداشتم، پایان فیلم این طور باشد.»
اما چهارمین روز جشنواره فیلم فجر مشهد هم با اکران فیلم «دختر» به پایان رسید. رضا میرکریمی و خاطره خوب فیلمهای «یه حبه قند»، «به همین سادگی» و «خیلی دور، خیلی نزدیک» کافیست که مخاطب علاقه مند به آثار این کارگردان به دنبال عنوان بازیگر و داستان فیلم نباشد و بدون توجه به سایر مسایل به دیدن فیلم آقای کارگردان بنشیند.
مخاطبان بعد دیدن این فیلم واکنشهای متفاوتی داشتند اما همه در یک مسأله با هم مشترک بودند و آن هم ریتم کند فیلم بود.
مجید ایمانی که خود را یکی از طرفداران پروپا قرص آثار میرکریمی میداند، بر ریتم کند این فیلم تأکید کرد و این مسأله را یکی از نقاط ضعف فیلم دانست اما این مخاطب در ادامه باز هم از آخرین اثر میرکریمی دفاع کرد و گفت: «بازیهای خوب اصلانی، مریلا زارعی و ماهور الوند باعث شد عیب ریتم کند را بپوشاند ضمن اینکه موضوع فیلم خوب بود و نیاز جامعه ایرانی بود.»
اما لاله غفوری معتقد بود: «فیلمی که 120 دقیقه بود ولی میتوانست 20 دقیقه باشد جای هیچ دفاعی ندارد حتی اگر بازیها خیلی خوب باشد. چرا فیلم میرکریمی این قدر خسته کننده بود؟»
۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۴
کد خبر: 349056
قدس آنلاین/ تهمینه بهزادیمنش: در چهار روزی که از جشنواره فیلم مشهد گذشت، هشت فیلم «بادیگارد»، «اژدها وارد میشود»، «مالاریا»، «کفشهایم کو؟»، «سیانور»، «نیمه شب اتفاق افتاد»، «دختر» و «خانه ای در خیابان ۴۱» اکران شد. با آنکه هوای مشهد در این شبها بسیار سرد بود و زمانبندی نمایش فیلمها طوری بود که آخرین سیانس در ساعت ۳۰/۱۱ به پایان میرسید، اما بعضی فیلمها مثل «بادیگارد» و کفش هایم کو؟» حتی در سیانسهای پایانی شب هم با استقبال مواجه شد.
نظر شما