نویسنده رمان «آن مرد با باران می‌آید» گفت: جشنواره‌ای که برای برپایی‌اش این همه تبلیغات می‌شود، نباید برای عرضه محصول تولیدی‌اش تبلیغ شود؟ یعنی رسالت این جشنواره فقط تا اعلام اسامی برگزیدگان و اهدای جوایز و چاپ کتاب است؟

دردهای مردم از جنس روشنفکران نیست/ برای دیده‌شدن آثار برگزیده جشنواره انقلاب کاری نشده است

به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری فارس،«آن مرد با باران می‌آید» اثر وجیهه علی‌اکبری سامانی که برگزیده جشنواره داستان انقلاب شده بود بهانه‌ای شد برای یک گفت‌وگوی مفصل با این نویسنده تا حرف‌هایی از جنس دغدغه‌های نویسندگی بزند.

از اینکه چطور شد این رمان نوشته شد و نقش مرحوم امیرحسین فردی در شکل‌گیری ادبیات انقلاب چه بوده است. این نویسنده خانم به دلایل دیده نشدن کتابش پس از حدود 3 سال اشاره کرد و از دغدغه‌ها وعلائقش در فضای ادبیات انقلاب سخن گفت.

*4 ماه صرف تحقیق و پژوهش این رمان شد

فارس: ایده نوشتن رمان «آن مرد با باران می‌آید» از کجا به ذهن شما رسید؟

سال ٩٠ بود که سومین جشنواره داستان انقلاب حوزه هنری فراخوان داده بود. دوست داشتم در جشنواره شرکت کنم و اتفاقا دلم می‌خواست رمانم در حوزه بزرگسال باشد که عمده فعالیت‌ها و کتاب‌های من در این حوزه متمرکز است. اما برای پیدا کردن سوژه‌ای مناسب، زمان کم بود. از طرفی دیگر، سال‌ها قبل داستان انقلاب کوتاهی نوشته بودم که در مجلات سروش نوجوان و سلام بچه‌ها چاپ شده بود. احساس کردم آدم‌ها و شخصیت‌هایی که در آن داستان ساخته و پرداخته شده‌اند، و همچنین سوژه و اتفاقاتش کاملا قابل بسط و گسترش و پر و بال دادن است. برای همین تصمیم گرفتم به بخش نوجوان جشنواره فکر کنم.

فارس: برای نوشتن این رمان چقدر مطالعه و تحقیق کردید؟ چون می‌توان در این رمان بخش زیادی از اتفاقات و جزییات و شعارهای روزهای مبارزات را دید و این مسئله حائز اهمیت است.

طرح اولیه رمان را که نوشتم، چیزی حدود چهارماه پایانی انقلاب را در برگرفت. یعنی از ١٧ شهریور تا ٢٦ دی ماه ٥٧. بعد دیدم به جز خط سیر اصلی داستان و آدمها و اتفاقات اصلی‌اش که در طرح کاملا واضح و دقیق آمده بود، برای وارد شدن به جزییات آن مقطع از روزهای تاریخی انقلاب، دستم خالی است. یعنی اطلاعاتم واقعا خیلی کم و سطحی بود و چون کار برای نوجوان بود، موضوع خیلی دقیق‌تر و حساس‌تر می‌شد.

برای همین چیزی حدود چهار ماه فقط صرف تحقیق و پژوهش شد. از مطالعه کتاب‌های داستانی و تاریخی در مورد انقلاب تا سر زدن به آرشیو مجلات و کتاب‌های کتابخانه حوزه هنری و گشت و گذار در سایت‌های مختلف. این خودش برایم منبع خیر شد. چون واقعا به اطلاعات و نکات برجسته و مهمی رسیدم که تا قبل از آن واقعا از آنها بی اطلاع بودم. چون به هر حال ما که آن روزگار و آن‌روزهای مهم و تاریخ ساز را خودمان به درستی درک نکرده‌ایم و عمده اطلاعاتی که درموردش داریم، فقط محدود به کتاب‌های درسی و فیلم و سریال‌های تلوزیون (و نه حتی سینما) می‌شود.

برای همین همیشه معتقدم این جریان و مسیری که «امیر ادبیات انقلاب» راه اندازی کرد، سوای تمام خیرات و برکاتش؛ حداقل حسنش این است که عده‌ای را مجبور می‌کند تا تاریخ این برهه از کشور را به دقت پیگیری و مطالعه کنند.

*نمی‌خواستم داستانم شعارزده شود

فارس: رمان «آن مرد با باران می‌آید» یک اثر برای مخاطب نوجوان است. چطور توانستید سراغ سوژه انقلاب بروید تا مخاطب نوجوان آن را پس نزند و با اثر ارتباط برقرار کند؟ چون طبیعتا مخاطب بزرگسال با اثر در حوزه انقلاب بهتر ارتباط برقرار خواهد کرد.

کار ساده‌ای نبود. نوشتن از روزهایی که حتی خودمان خوب درکش نکرده بودیم، اما به هر حال در حال و هوایش نفس کشیده بودیم؛ برای نسلی که هیچ شناخت و درک و تصوری از آن روزها نداشت، به جز مطالب محدود و اجباری در کتاب‌های درسی. اصلا دلم نمی‌خواست داستانم شعارزده شود و به کلیشه‌ها نزدیک شود؛ اینکه همه از ابتدا قهرمانانه وارد جریان انقلاب بشوند و هیچ تردید و ترس و پرسشی هم نداشته باشند، برای نسل فهیم و پرسشگر نوجوان امروز، بیشتر شبیه یک کمدی است.

برای همین شخصیت اول داستان که راوی ماجرا هم هست، نوجوان ترسو، مردد و بی اطلاعی است که ورودش در ابتدای امر به مبارزات، فقط از روی حسادت و رقابت با دوستانش است. اما رفته رفته و در خلال اتفاقاتی که برای خانواده‌اش و دوستان نزدیکش می‌افتد، کم کم تحول پیدا می‌کند. یعنی حقیقت را خودش کشف و شهود می‌کند و هیچ فشار و اهرم بیرونی وجود ندارد. حتی بستر خانواده که رکن اصلی آن، پدر خانواده است؛ مخالف صد در صد این تحولات است. اما می‌بینیم که نوجوان قصه، در خلال چهار ماه، تبدیل به بزرگمردی می‌شود که در مواقع خطر، بهترین تصمیم‌ها را می‌گیرد.

*از حضور پسرم بهره بردم

فارس: شما به عنوان یک نویسنده خانم، در خلق شخصیت اصلی رمان «آن مرد با باران می‌آید» موفق بوده‌اید و شخصیت پسرانه‌ای را رقم زده‌اید. کمی در این مورد توضیح می‌دهید؟

این چندمین بار است که این سوال از من پرسیده می‌شود و برای خودم جای امیدواری و خرسندی است که آن تردیدهای اولیه‌ام را کاملا از بین برده است.

حقیقتش ابتدای امر با شخصیت دختر خانواده یعنی «بهناز» کار را شروع کردم. ولی بعد دیدم خیلی نمی‌توانم روی طرح داستان و حوادث سیاسی اجتماعی‌اش مانور بدهم. برای همین «بهزاد» را انتخاب کردم. زیرا آن حس حسادت و غرور و غیرت پسرانه را که در روند تکمیلی شخصیت اصلی داستان به آن نیاز بود، بهتر و واقعی‌تر در شخصیت او ساخته و پرداخته می‌شد.

اما در کل و برای پرداخت شخصیت یک پسر نوجوان، از حضور پسر خودم به شدت بهره بردم! سال ٩٠ پسرم نوجوان دوازده ساله‌ای بود که دقیقا همسن و سال شخصیت اصلی داستانم، یعنی «بهزاد» بود. بسیاری از رفتارها و خصوصیات اخلاقی کلی را از پسرم الگو برداری کردم. البته به لحاظ روحی و شخصیتی، پسرم صد و هشتاد درجه با «بهزاد» قصه متفاوت بود و خوشبختانه اصلا آن ترس و تردیدها و انفعال‌ها در او نبوده و نیست.

*تفاوت گروه‌های انقلابی با گروهک‌هایی که از خانه تیمی‌ها سر برمی‌آوردند

فارس: خانواده مهم‌ترین ویژگی این اثر است و خواننده در این اثر به اهمیت جایگاه خانواده و روابط بین آنها پی می‌برد. برای این موضوع قصدی در کار بود یا این بستر اتفاقی رقم خورد؟

قطعا برای چهارچوب خانواده و آدم‌ها و شخصیت‌ها و کنش‌های هر کدامشان فکر کرده بودم. طرح کلی که در ذهنم بود، خانواده‌ای بود که به لحاظ عقاید و سلایق سیاسی با هم در تضاد و تضارب آرا هستند، اما به شدت عاطفی و به هم وابسته‌اند.

مادر خانواده به نظر خودم بیشتر یک تیپ از کار درآمده و اصراری هم برای تغییرش نداشتم. مثل نود و نه درصد مادرهای خانه‌دار مهربان و همیشه نگرانِ دهه پنجاه. اما بقیه افراد خانواده برای خودشان تعریف واحد و مشخص و متمایزی دارند، حتی عزیز که مادربزرگ پیر خانواده است و ارج و قرب مخصوص به خود را دارد، در لایه‌های مخفی و زیرپوستی شخصیتی‌اش، کمی انقلابی است و تقریبا موافق فعالیت‌های «بهروز» است.

برایم مهم بود که تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه را برخاسته از بستر خانه و خانواده به نمایش بگذارم و تفاوت گروه‌های انقلابی متعهد را با گروهک‌هایی که از دل خانه‌های تیمی و جدا از کانون خانواده‌ها را نشان دهم.

*نظرم مرحوم فردی پیرامون داستان انقلاب پس از 30سال

فارس: این بار هم شاهد خلق یک داستان انقلاب بودیم. تا کجا می‌توان دست به نوشتن پیرامون این موضوع زد؟

مرحوم امیرحسین فردی پیشتاز و پرچمدار این حرکت، یعنی جشنواره انقلاب بودند. خودشان هدفشان را از برپایی جشنواره داستانی انقلاب، اینطور بیان کردند که همه انقلاب‌ها، ادبیات داستانی خودشان را آفریدند، ولی ما سی سال را از دست داده‌ایم و هنوز کار داستانی انقلابی منسجمی صورت نگرفته است. ایشان با هدف تقویت داستان انقلاب که زیر سایه ادبیات دفاع مقدس و بعدتر انفعال بخشی از بدنه فرهنگی جامعه اعم از مسئولین و هنرمندان؛ به فراموشی سپرده شده بود، این حرکت ارزشمند و بزرگ را پایه‌ریزی کردند.

به نظر من هم تا قبل از شروع این جشنواره فرهنگی، کارهای داستانی با موضوعیت انقلاب، به صورت پراکنده و کم رمق اتفاق افتاده بود. اما اینها به تنهایی نمی‌توانست حق مطلب بزرگترین رویداد تاریخی سیاسی قرن را ادا کند.

در همه جای دنیا برای ثبت و ماندگاری حوادث مهم و جریان سازشان، از مقوله ادبیات و خصوصا ادبیات داستانی استفاده کرده‌اند. مثل شاهکار بی نظیر «جنگ و صلح» تولستوی که در مورد جنگ سال ١٨١٢ روس‌هاست و مقاومت مردم مسکو علیه لشکرکشی ناپلئون. پر آوازه‌ترین رمان جنگی جهان که تولستوی پنج سال وقت صرف نگارشش کرده و به قولی بیش از هفت بار بازنویسی‌اش کرده. خب دیگر این اتفاق و آن برهه از تاریخ برای قرن‌ها و نسل‌های بعد روس‌ها ماندگار و ثبت و ضبط شده است.

کارکرد ادبیات داستانی به نظرم حتی از فیلم و خاطره نگاری و گزارش و خبر هم موثرتر و ماندگارتر است. افراد را به لایه‌های درونی یک جامعه می‌برد و حوادث سیاسی اجتماعی مقاطع مختلف را به بهترین وجه ممکن ثبت می‌کند، مشروط بر اینکه قلم‌ها و اندیشه‌هایی به میدان بیایند که به اصل تاریخ متعهد باشند و از تحریف و تغییرات سلیقه‌ای و تفسیر به رأی پرهیز کنند.

*پیشنهاد مرحوم فردی برای ادامه‌دادن رمان

فارس: این اثر قابلیت ادامه‌دار بودن را دارد. یعنی این خانواده می‌تواند تا سال‌های پس از پیروزی انقلاب، آغاز جنگ تحمیلی و حتی دوران پس از آن ادامه پیدا کند. قصدی برای ادامه دادن آن ندارید؟

یکسال بعد از منتخب شدن کتابم در جشنواره داستان انقلاب و چاپ اثر، یک بعدازظهر و در کمال ناباوری، خانم محمدی از دفتر مرحوم فردی تماس گرفتند. مرحوم فردی عنوان کردند که علیرغم بیماریی که داشتند و کمی با تاخیر، اما کتاب بنده را ظاهرا یک روزه مطالعه کرده‌اند. تماسشان هم برای این بود که از نگارش داستان تشکر کنند. حقیقتا من اولش جا خوردم، کمابیش از کسالتشان خبر داشتم و اصلا فکرش را نمی‌کردم مدیر مجموعه ادبی با آن حجم از کار و آثار، علیرغم کارشناسان متعددی که در زیر مجموعه‌شان دارند و طبیعتا دیگر وظیفه‌ای برای دنبال کردن آثار ندارند؛ با وجود کسالتشان وقت بگذارند و با اشتیاق کارها را بخوانند.

بعد از تفقد و ابراز مهر و محبتشان نسبت به نثر روان و خوشخوان و قصه سرراست و نوجوان پسند رمانم، پیشنهاد کردند حتما این داستان را با همین شخصیت‌ها و محوریت همین خانواده، در دهه شصت و زمان جنگ تحمیلی هم ادامه بدهم. اینکه «بهروز» عازم جبهه بشود و شهید شود و به تبع آن «بهزاد» برای برداشتن اسلحه برادرش عازم شود و...

خدا رحمتشان کند. وجود جناب فردی واقعا باعث خیر و برکت بود. حداقل برای من که از هفت سالگی با مجله «کیهان بچه‌ها»ی ایشان بزرگ شده بودم و همین مجله شور نوشتن را در من برانگیخته بود و اولین نوشته‌هایم در آن به چاپ رسیده بود، اعتماد به نفس و قلم زدن و ابراز وجود در عالم ادبیاتم را به نوعی مرهون ایشان هستم.

*انگیزه‌هایی که بر اثر کم‌لطفی پژمرده شد

روزی که جایزه «شهید غنی‌پور» را در سالن آمفی تئاتر حوزه هنری از دست مرحوم فردی گرفتم، فرصت نشد به ایشان بگویم. اما آن روز پشت گوشی تلفن، دل را به دریا زدم و گفتم که من از بچه‌های دهه شصت «کیهان بچه‌های» خودشان هستم. مرحوم فردی خنده‌ای کردند و مکثی و بعد گفتند «خدا رو شکر که زحمات ما نتیجه داده و بچه‌های ما این طور قلم به دست گرفتند.»

همه اینها مقدمه‌ای بود برای بیان این که به فرمایش مرحوم فردی، هم داستان پتانسیل لازم را برای ادامه دار شدن داشت، و هم خودم شور و انگیزه لازم برای نوشتن ادامه‌اش را داشتم. حتی طرح کلی کار را نوشته بودم و تا مدت‌ها مشغول جرح و تعدیلش بودم. اما متاسفانه در بحث تبلیغ و دیده شدنِ نه فقط این کتاب، که تمام آثار برگزیده جشنواره انقلاب که اتفاقا مال دوره سومش، همه‌شان با طرح جلدی واحد و یکسان چاپ شده بود، کم لطفی‌هایی شد که تمام انگیزه‌هایم را از من گرفت.

*دلایل متعدد دیده نشدن یک اثر

فارس: این کتاب با توجه به اینکه سوژه و پرداخت خوبی دارد، و ناشری مثل سوره مهر آن را کار کرده، اما تاکنون آنطور که باید دیده نشده و با این که بیش از سه سال از چاپش می گذرد، هنوز به چاپ دوم نرسیده. به نظرتان دلیل خاصی دارد؟

به نظرم دلایل متعددی دارد. اول اینکه این یک کار ویژه نوجوان و با موضوع انقلاب است و این نکته، حتی روی جلد کتاب هم آمده که برگزیده جشنواره انقلاب است. ما با خودمان تعارف که نداریم! ذهن و اندیشه یک نوجوان این‌روزها زیر بمباران صدها شبکه ماهواره‌ای و بازی‌های رایانه‌ای و نرم‌افزارهای جدید و جذاب گوشی‌های هوشمند؛ به نوعی تغییر کاربری داده است. یعنی هم کمتر به سمت مطالعه و خواندن می‌روند، هم سلیقه و ذائقه خاص هری پاتر خوانی و ارباب حلقه‌ها و داستان‌های ترسناک و مخوف ترجمه‌ای پیدا کرده‌اند که شاید بخشی از این تغییر هویت، در اثر غفلت نویسندگان داخلی و هجمه سنگین تهاجم فرهنگی باشد.

حالا و در این شرایط توقع خواندن کتاب، آن هم از نوع وطنی و داخلی، که اتفاقا نه در ژانر طنز و کمدی است و نه در ژانر ترسناک و هیجان انگیز؛ بلکه در مورد موضوعی نه چندان جذاب و مهیجی (البته به زعم نوجوانان) به نام انقلاب است که حوادث و آدم‌هایش متعلق به چهاردهه قبل هستند، به نظرم توقع نادرست و نابه‌جایی است.

اگر این اثر برای رده سنی بزرگسال نوشته شده بود، به دلیل شناخت ضمنی و آمادگی ذهنی مخاطب، شاید برای قشر خاص و علاقه‌مندی جالب بود، اما برای رده سنی نوجوان واقعا نیاز مبرم به تبلیغات وسیع داشت.

دوم اینکه طرح جلد کتاب به خودی خود و مستقل و فی نفسه، کار خوب و ایده جالبی دارد. ولی اولا برای مخاطب بزرگسال و نه نوجوان. و ثانیا وقتی در نمایشگاه و فروشگاهی چهارجلد از این کتاب با عناوین مختلف و نویسندگان متعدد، و همگی با آرم برجسته «برگزیده جشنواره انقلاب» کنار هم چیده می‌شوند؛ واقعا نوعی زدگی و بی‌میلی در مخاطب ایجاد می‌کند که خوب... اینها هم که همگی با یک تیپ و سر و شکل داستان انقلابند! و لابد از همان سوژه‌های تکراری فیلم‌ها و سریال‌های تکراری رسانه ملی!

سوم اینکه در خود تهران دسترسی به فروشگاه‌های عرضه محصولات سوره مهر، به لحاظ بُعد مکانی و تعداد کم فروشگاه‌ها، بسیار محدود و سخت است. دیگر چه برسد به شهرستان‌ها. پس برای فروش و عرضه، بیشتر باید روی نمایشگاه‌ها حساب باز کرد. در نمایشگاه کتاب تهران که در دو سال گذشته، واقعا این کتاب‌های مظلوم برگزیده جشنواره انقلاب و یادگار تلاش امیر ادبیات انقلاب، در طبقات بالا و جایی دور از دسترسی در غرفه سوره مهر گذاشته شده بود.

در نمایشگاه‌های استانی هم بنده از چند استان اطلاع دارم که اصلا این کتاب‌ها را شرکت نداده‌اند! چندی قبل از یکی از دوستان انتشارات سوره مهر در مورد عدم شرکت کتاب‌ها در نمایشگاه‌های استانی سوال کردم؛ پاسخ دادند که فضای غرفه‌ها محدود است و ناچار و برای بحث اقتصادی هم که شده، فقط کتاب‌های مطرح و پرفروش را می‌برند.

*برای عرضه برگزیدگان جشنواره داستان انقلاب چه تلاشی می‌شود؟

خب سوال بنده اینجاست که مخاطب کجا باید اثر را ببیند، تهیه کند و بخواند تا بتواند قضاوت کند که اثر خوب است یا ضعیف؟ که کار تبدیل به اثری پرفروش بشود، یا نشود.

اگر ما بحث جشنواره ای به نام انقلاب را می کنیم و همه ساله برای برگزاری‌اش وقت و انرژی و توان نویسندگان و کارشناسان و داوران را هزینه می‌کنیم؛ خروجی موثرش کجا باید باشد؟ جز اینکه کتاب شود و به دست مخاطب خود برسد؟ جز اینکه دیده شود و خوانده شود و در معرض دید قرار بگیرد؟

جشنواره‌ای که برای برپایی‌اش این همه تبلیغات می‌شود، نباید برای عرضه محصول تولیدی‌اش تبلیغ و تلاشی شود؟ یعنی رسالت این جشنواره فقط تا اعلام اسامی برگزیدگان و اهدای جوایز و چاپ کتاب است؟ فقط همین؟ خب بعدش چه؟ چرا باید کار نیمه تمام رها شود؟ چرا نباید برایش دلسوزانه تبلیغ شود تا لااقل دیده شود.

مرحوم فردی سکاندار این جریان و جشنواره شدند، چون می‌خواستند از کنج عزلت و فراموشیِ گذر زمان نجاتش بدهند. حالا اگر این محصولات نتواند به درستی به دست مخاطب خود برسد، دوباره در همان چرخه غربت و عزلتش می‌ماند و عملا تحقق ادبیات داستانی انقلاب، بی نتیجه می‌ماند.

*اگر مرحوم فردی بود...

فارس: تا به حال بازخوردی از مخاطبان نوجوانتان داشته‌اید که با کار ارتباط برقرار کرده باشند؟

سال ٩١ که کتاب از زیر چاپ بیرون آمد، مقارن شد با تولد دخترم و من عملا روزهای طلایی و ابتدایی چاپ اثر و نمایشگاه کتاب آن سال را از دست دادم. تا مدتی هم فکر می‌کردم لابد مخاطب با کار ارتباط نگرفته که بازخوردی ندارد. اما سال قبل به همت نهاد کتابخانه‌های کشور و با همکاری کتابخانه علامه امینی، تعداد زیادی از این کتاب تهیه شد و در اختیار دانش آموزان قرار گرفت، در جلسه نقد و بررسی که در سالن آمفی تئاتر مدرسه و با حضور بچه‌ها داشتم، در خلال صحبت‌ها، نظرات و بحث و گفتگوهایی که داشتند، واقعا به این نتیجه رسیدم که مخاطب نوجوان خوب با قصه کار ارتباط گرفته و حتی درگیر فضای نوجوانانه قبل از انقلابِ داستان شده‌اند. بحث‌های داغ دانش آموزان با یکدیگر، در رد و قبول نظرات هم پیرامون حوادث انقلاب و شخصیت اصلی داستان و مقایسه‌شان با نوجوانانِ نسل امروز، برایم بسیار جالب و آموزنده بود.

همان جا بود که واقعا آرزو کردم ایکاش کار دیده شود و به دست مخاطبان اصلی‌اش برسد تا میزان استقبال از کتابی که برای تحقیق و نگارشش نه ماه شبانه روز وقت و انرژی و اشتیاق به خرج داده بودم، عادلانه و به درستی و وضوح مشخص شود.

مطمئنا اگر جناب فردی بزرگوار بودند، الان این کتاب و دیگر کتاب‌های جشنواره انقلاب، سرنوشت بهتری پیدا می‌کردند و قطعا جلد دوم این کتاب هم با حمایت مرحوم فردی تا به حال چاپ شده بود!

سال دیگر عملا قرارداد این کتاب با سوره مهر به پایان می رسد و من همین الان پیشنهاداتی از دوستان ناشری دارم که کار را دیده و خوانده‌اند و عقیده دارند با تبلیغات روی این کتاب، قطعا چند برابر این فروش برایش رقم می‌خورد و به چاپ‌های بعدی می‌رسد.

اما از یک طرف هم به این نشر ارزشی تعلق خاطر دارم و واقعا در این آشفته بازار فرهنگی، حوزه هنری و سوره را یکی از پایگاه‌های موثر ادبیات ارزشی و متعهد می‌دانم.

فقط ای کاش این دوستان هم قدردان این آثار باشند و کمی در عرضه موثر و تبلیغات بهتر کارهای ارزشی جدیت بیشتری به خرج بدهند.

*در مسائل فرهنگی بازی در وسط زمین نداریم

فارس: از اینکه در فضای انقلاب کاری خلق کردید واهمه‌ای نداشتید و نمی‌ترسیدید که چسب بخورید و احیانا از سوی برخی محافل بایکوت شوید؟

به عقیده من در بحث فرهنگی و ارزشی، بازی کردن در وسط زمین نداریم. باری به هر جهت بودن و طبق وزش بادهای سلیقه‌ای تغییر زاویه دادن و امروز خوشایند این گروه و جناح نوشتن و فردا برای فلان محفل و محمل ادبی خم و راست شدن، نداریم. وقتی قبول کردی که نویسنده ارزشی و متعهد و پایبند به دغدغه‌های مردمت هستی، وقتی خودت را از جنس مردم دردمندت دیدی؛ باید بدون ترس و واهمه قلم بزنی.

نوشتن از انقلاب همان قدر مهم و ضروری است که نوشتن از حماسه‌های هشت سال دفاع مقدس و در پی آن تبعات و مشکلاتی که جنگی ناخواسته در بُعد اجتماعی به ما تحمیل کرد.

من هم در ژانر جنگ و دفاع مقدس کار کرده‌ام، هم زندگینامه شهدا و خاطرات خانواده‌هایشان. به همان اندازه هم دغدغه مسائل اخلاقی و معضلات اجتماعی را دارم و در موردشان نوشته‌ام. دردهای جامعه و مردم کوچه و بازار را می‌بینم و لمس می‌کنم و می‌دانم همه اینها باید در ادبیات داستانی منعکس شود تا هم صدایش به گوش مسئولین برسد، هم عزم و خرد و اراده جمعی را به میدان بکشد.

*دردهای مردم از جنس تفکرات روشنفکرانه نیست

دردها و نیازهای امروز مردم ما، چیزهایی از جنس تفکرات به اصطلاح روشنفکرانه نیست که فضای ادبیات را به سمت موضوعات خیانت و عشق‌های مثلثی و مربعی و مهاجرت و خودکشی ببریم.

در این فضایی که به واسطه مشکلات اقتصادی به اندازه کافی برای مردم سخت و نفسگیر شده، و معضلات اجتماعی زیادی را به همراه داشته، ادبیات و خصوصا داستان باید انعکاس حقایق جامعه و نیازهای عمومی باشد.

اگر امروز ما به ادبیات انقلاب می‌پردازیم، به دو دلیل عمده و مهم است: اول شناخت و معرفی و چراییِ وقوع آن به نسلی که انقلاب را ندیده و درک نکرده. دوم یادآوری‌اش به نسلی که دارد کم‌کم ارزش‌ها و آرمان‌های انقلابش را فراموش می‌کند. نسلی که قرار نبوده کاخ نشین شود تا در کنارش کوخ‌ها علم شود. نسلی که یادش رفته میزهای ریاستش را به قیمت خون شهدای انقلاب و جبهه و جنگ به غنیمت برده است.

ما از دردها و نیازهای به حق مردم سرزمین‌مان می‌نویسیم و دفاع می‌کنیم. حالا اسم این را هرچه می‌خواهند بگذارند و هربرچسبی خواستند، بزنند. محافلی که قلم ارزشی و دغدغه‌مند را بایکوت می‌کنند؛ اصلا تعریفی از ادبیات مردمی و متعهد پایبند به اصول اخلاقی و انسانی ندارند. اما قلم و اندیشه مردمی و دردکشیده هرگز هدف و آرمانش را فدای بازی‌های جناحی و لشکرکشی‌های سیاسی و تزهای روشنفکر مآبانه وارداتی نمی‌کند.

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.